تحلیل و تبصره سیاسی

شریعت اسلامی وپرسش جایگاه زنان ( 6 )

مولوی شمس الدین حامد

3. حق داشتن اهلیت وشخصیت زنان
یکی از بحث برانگیزترین مسأله، قضیه¬ی برابری اهلیت وشخصیت زنان با مردان درشریعت اسلامی است و این نوع برابری در جهان مدرن نیز درامتداد قرن نزده رخ داده است. بحث برانگیزی یاد شده، ناشی از دونکته است؛ اول این که اهلیت وشخصیت در شریعت اسلامی به صورت یک داشته¬ی حقوقی مورد بحث قرارنگرفته وبه این صورت می توان دامنه¬ی آن را توسعه داد ویا کوتاه نمود. دوم اینکه اهلیت وشخصیت در شریعت اسلامی دوبُعدی است؛ از یک طرف بُعد حقوقی دارد مانند حدود وثغورتصرف درملکیت وشرایط حجراز تصرف در آن، ازجانب دیگر بُعد اخلاقی دارد مانند تأثیرعقوق والدین وقذف براهلیت عاق شده وقذف گوینده با وجود تحمل مجازات شرعی ( که ازشهادت بازمی ماند).
– بُعد حقوقی اهلیت وشخصیت زن در شریعت اسلامی کمتر متأثر از شرایط فرهنگی واجتماعی بوده است مانند قضیه¬ی کفائت در ازدواج که متأثرازشرایط اجتماعی وطبقه بندی قبیلوی زمان های گذشته بود، ولی بُعد اخلاقی آن بشدت متأثر از نگاه فرهنگی جامعه به زنان می باشد که از این ناحیه، به وضوح شخصیت زن از یک شخصیت مستقل به شخصیت وابسته تنزل یافته وتا آنجا که در صف نماز جماعت نیز عقب تر از کودکان جا گرفته اند. این گونه ضعف شخصیت به لحاظ اخلاقی، برجایگاه حقوقی آن نیزتأثیر گذاشته که در بسیاری از جوامع هم چون جامعه¬ی ما، زنان حتی از حضور در مجلس عقد بازمانده اند ومعمولا توسط وکیل شان طرف عقد ازدواج قرارمی گیرند وگاهی به شمشیر، به نکاح داده می شوند.
– اهلیت به لحاظ حقوقی، شایستگی انسان طبیعی را برای اجرای حق وتکلیف گفته می شود ( اشخاص واموال، حسین صفایی تهران ج 1 ص 78) بنابرآن، اهلیت دوبُعدی است؛ به این معنی که اهلیت دارا شدن حق، جدا از اهلیت اجرای حق می باشد. انسان از دوره¬ی جنین، اهلیت دارا شدن حق را شرعا بدست می آورد وبه استثنای موارد خاصی مانند حجر، این اهلیت را همیشه دارد وهرگونه محدودیت به این اهلیت از طریق تفاوت های جنسیتی وامثال آن، باید مستند به دلایل قطعی الثبوت وصریح باشد به این دلیل که اهلیت تمتع ( دارا بودن ) ذاتی وطبیعی است. اهلیت اجرای حق در شریعت اسلامی موقوف به شرایطی چون تمییز، بلوغ وعدم محکومیت می باشد که در تضاد با اهلیت تمتع قرارندارد.
با توجه به توضیح فوق درمورد اهلیت وشخصیت، باید گفت که زنان در چهاربُعد حقوقی درشریعت اسلامی دارای اهلیت وشخصیت برابر با مردان است؛
الف، داشتن ظرفیت کسب شخصیت یا ذمة، انسان ها از نگاه شریعت اسلامی در نخست، صاحب ظرفیتی می باشد که از آن به لُب ( عقل محض ) تعبیرمی کنند ونقطه¬ی فصل انسان با سایر زنده جان ها شناخته می شود. با داشتن این ظرفیت، هرشخصی به کسب ذمه یا همان مسئولیت، که به مرورزمان از کودکی تا بلوغ تکمیل می گردد، شروع می کند. درمورد داشتن عقل محض برابر میان زنان ومردان تفاوتی نیست وشریعت اسلامی مبتنی برقرآن کریم زن ومرد را دارای لُب ( عقل محض ) برابردانسته است. در قرآن کریم آیات 190- 195 سوره آل عمران به این مسأله صراحت دارد که می فرماید « ان فی خلق السماوات والارض واختلاف اللیل والنهار لآیات لأولی الالباب الذین یذکرون الله ………….. فاستجاب لهم ربهم أنی لا أضیع عمل عامل منکم من ذکر اوأنثی بعضکم من بعض ….. » ( یقینا در آفرینش آسمان ها وزمین، وآمد ورفت شب وروز، نشانه هایی برای صاحبان عقل است؛ کسانی که پروردگار شان را یاد می کنند ……….. پس پروردگار شان دعای آنان ار اجابت کرد { وفرمود که : } من عمل هیچ صاحب عملی از شما را، از مرد یا زن، که همه از یکدیگرید، ضایع نمی کنم…….) این آیات به صراحت نشان می دهد که « أولی الالباب » یا صاحبان عقل محض، مرد وزن اند ودراین امر، برابراند.
ب، داشتن تکلیف یا همان اهلیت تحمل مسئولیت در برابر خداوند متعال، دراین مورد مرد وزن دارای اهلیت برابر تحمل مسئولیت های عبادی از باب احکام می باشد مانند مسئولیت ادای شعایرفردی وسایرعبادات فردی.
ج، داشتن ذمة یا اهلیت تحمل وجیبه در برابرمردم، دراین مورد نیز هیچ تفاوتی میان مرد وزن وجود ندارد. این وجیبه برخاسته از مسایل مربوط به ملکیت ومال باشد، یا برخاسته از قراردادهای اختیاری ویا مربوط به جرایم واقدامات تجاوزکارانه باشد. دراین مورد مهم نیست که شیوه¬ی اجرای وجایب یادشده ومحدودیت های اجرای آن وجایب چگونه است واگر فرقی با مردان داشته باشد نیز مربوط به نوع اجرای آن است نه در اصل داشتن این گونه اهلیت.
د، داشتن اهلیت إعمال وبکارگیری شخصیت حقوقی له یا علیه شخصیت دیگران وبه ویژه مردان، مانند شهادت علیه مردان، رفع حجرازخود وزیرسوال بردن اهلیت مردان در مسأله¬ی قذف. دراین موارد نیز فرقی میان زن ومرد نیست وهریکی می تواند در إعمال شخصیت علیه دیگران وبه نفع خود دست باز داشته باشد واین قدرت حقوقی را دارا باشد.
– تنها نکته¬ی مورد بحث واینکه به لحاظ حقوقی منجربه نابرابری میان زن ومرد درموضوع « حق برابری شخصیت واهلیت » گردیده، حق ادای شهادت برابربا مردان می باشد. درکنارآن، تصورنقصان عقل عملی زنان نسبت به مردان به لحاظ فرهنگی – اجتماعی به نصف بودن شهادت آنها درمقایسه با مردان ربط پیدا کرده وهردو قضیه یا نوع برداشت، منتج به تصور نقصان اهلیت زنان نسبت به مردان گردیده است. این دو موضوع، ما را دربرابر پرسش های سختی قرارداده است که نشان دهنده¬ی نابرابری به لحاظ جنسیتی می باشد وتلاش وتوجیه علمای مسلمان برای پذیرش این نا برابری کاری از پیش نبرده است وصرف در حوزه¬ی تبلیغ وخطابت مؤثرتمام شده ودر حوزه¬ی قانون گذاری هیچ پذیرش حقوقی را در پی نداشته است. نقصان عقل زنان برگرفته از روایت است که در متن همان روایت، نقصان عقل به قضیه¬ی نصف بودن شهادت زنان ربط داده شده وماهیتا یک موضوع فرهنگی را نشان می دهد نه لزوما حقوقی را چون به لحاظ حقوقی قبلا گفته شد که حکمی در مورد کم عقل بودن زنان وجود ندارد ونصف بودن شهادت زنان در موضوع خاصی در قرآن کریم به صراحت آمده است وجنبه¬ی حقوقی نیز دارد به این معنی که این نصف بودن اگر تعمیم جنسیتی یابد، به وضوح منجر به نقصان اهلیت زنان به دلیل یک ویژگی ذاتی می گردد که هیچ دخلی خود شان در آن ندارد واین درحقیقت یک نابرابری حقوقی را نشان می دهد. نصف بودن شهادت زنان در آیت 282 سوره بقره با موضوع توثیق دین آمده است که خداوند متعال می فرماید؛ «…….. واستشهدوا شهیدین من رجالکم فإن لم یکونا رجلین فرجل وامرأتان ممن ترضون من الشهداء أن تضل إحداهما فتذکرإحداهما الاخری ……. » ( و دوشاهد از مردان تان را شاهد بگیرید واگر دو مرد نبود، یک مرد ودو زن را ازمیان شاهدانی که پسندید، شاهد بگیرید تا اگر یکی از آن دو زن فراموش کرد ( راه گم کرد )، آن دیگری او را یاد آوری کند… ). نقصان عقل زنان مستند به روایات می باشد ویکی ازاین روایت ها، روایتی است که بخاری ومسلم از ابن عمر آورده است به این صورت؛ « ما رأیت من ناقصات عقل ودین أغلب لذی لُب منکن، قالت أمرأة : یا رسول الله، ما نقصان العقل والدین، قال : اما نقصان العقل فشهادة امرأتین تعدل شهادة رجل فهذا نقصان العقل، وتمکث اللیالی ما تصلی وتفطر فی رمضان فهذا نقصان الدین » ( هیچ موجود ناقص عقل ودینی ندیده ام مانند شما که ازمیان ببرد عقل کامل یک مرد را، زنان گفتند: نقصان در عقل ودین ما چگونه است؟ فرمود: نقصان درعقل همان شهادت دو زن برابربا شهادت یک مرد است ونقصان دردین هم شب هایی می گذرد و ( بخاطر عادت ماهانه ) نماز نمی گزارد ودر رمضان روزه نمی گیرد، این است نقصان دین ).
– نکته¬ی جالب در حدیث متذکره این است که نقصان عقل زنان برنصف بودن شهادت شان بنا گردیده واز آن طرف، نصف بودن شهادت شان نشانه¬ی نقصان عقل شان دانسته شده است. حالا نمیدانیم که این حدیث ( با موضوع نقصان عقل زنان ) علت نصف بودن شهادت زنان را خواسته است کشف کند ویا اینکه أثرنصف بودن شهادت زنان را نشان بدهد؟ اگر صورت اول باشد، به این معنی است که حدیث دارد، قرآن را درهمین موضوع، تفسیرمی کند واگر صورت دوم باشد، حدیث مصداق موضوع آیت را نشان می دهد که دراین صورت اگر مسأله¬ی نصف بودن شهادت زنان حل گردد، دیگرنقصان عقل آن ها بلاموضوع می گردد. به هرصورت، باید نخست به مسأله¬ی شهادت پرداخت ودرقدم دوم به موضوع نقصان عقل زنان اشاره نمود. درمسأله¬ی شهادت زنان بحث های مفصل وطولانی صورت گرفته است که اینجا قابل طرح نیست ودر سه حوزه انجام یافته است: 1) توجیه نصف بودن شهادت زنان با استفاده از تشویق وإرجاع به حکمت های خداوندی که با این همه تشویق مورد پذیرش زنان به ویژه در عصرحاضرقرارنگرفته است. 2) توجیه های مختلفی مبنی براینکه « نقصان عقل » را به گونه¬ای تفسیرکنند که موجب رنجش خاطر زنان نگردد واین گونه توجیه ها کم وبیش جالب می نماید ولی بسیار در مضیقه¬ی لفاظی قرارگرفته است. 3) توجیه های که برابری را می رساند ولی کمتر مورد پذیرش عام فقهای مسلمان قرارگرفته وگاهی نیز متهم به آسیب زدن به شریعت گردیده اند. به صورت واضح وبدون پنهان شدن در جنگل توجیه های مختلف، اهلیت شهادت زنان در فقه اسلامی ( البته فقه سنتی ) را می توان این گونه خلاصه نمود :
1. اهل ظواهر قایل به اهلیت شهادت برای مردان وزنان به صورت مطلق می باشد به این صورت که همان گونه یک مرد حق دارد شهادت بدهد، یک زن نیز حق دارد ولی معتقد به نصف بودن شهادت زن نسبت به شهادت مرد می باشند ( المحلی ج 9 ص 395). باقی فقهاء، قایل به عدم قبولی شهادت زنان در موضوع حدود وقصاص اند ودلیل معقول آن نیز وجود شبهه در شهادت آنها وازبین رفتن حدود وقصاص با شبهه می باشد.
ب، اینکه قضیه¬ی نصف بودن شهادت زنان در آیت 282 سوره بقره، درموضوع خاصی می باشد که دین است وموضوع آیت « توثیق دین » است وشاهد گرفتن وسیله¬ای برای توثیق قرارگرفته است. هم چنان این جا گرفتن شاهد به عنوان وسیله مدنظر است ونه ادای شهادت، در حالیکه گرفتن شاهد از افرادی می شود که نخست دردسترس باشد، دوم اهل خبره در موضوع باشد وسوم مورد اعتماد صاحب موضوع باشد و روشن است که آیت یاد شده نیز به این مسایل اشاره دارد ومحدودیت برتناسب جنسیتی در گرفتن شاهد، به صورت خودکار موجب همان محدودیت در ادای شهادت ( که یک اهلیت است ) نمی گردد.
ج، جدای از شهادت، مفهوم عام شهادت که همان « گواهی در راه حق وحقیقت » می باشد، بدون هیچ اشاره¬ای به جنسیت، برهمه¬ی مؤمنان دستور داده شده است آنجا که می فرماید « یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء لله …..» 135 سوره نساء وشبیه آن آیت 8 سوره مائده.
د، ممنوعیت شهادت زنان در موضوعات حدود وقصاص با توجه به تفسیرخاصی از آیات مربوط به شهادت مانند آیت 15 سوره نساء صورت می گیرد که براساس دستورزبان عربی، « اربعة » مؤنث برای مذکر می آید واین قاعده¬ی زبانی، مذکربودن شهود را نشان می دهد درحالی که قاعده¬ی دیگری در زبان، به ویژه عربی، این است که خطاب کل به صورت مذکر می آید واگر ناظر برجنسیت باشد، هردو جنس ذکر می شود واگر ناظر بر انسانیت ( بدون توجه به جنسیت ) باشد، به صورت مذکر یاد می شود ومنظور آز آن هردو جنس می باشد مانند « ان الذین آمنوا » که مراد از آن همه¬ی مؤمنان أعم از زن ومرد است. به هرصورت، چنین یک تفسیرخاصی ( که براساس یک قاعده¬ی زبانی تنها مردان منظور گردد ) از آیات، برخاسته از اجتهاد فقهای مسلمان است واین اجتهاد در عین حالی که یک خلاقیت محسوب می شود، نمی تواند قاعده¬ی عامی در شریعت اسلامی تلقی گردد تا زیربنای کل یک نظام حقوقی شود. درکنار آن، تعمیم نصف بودن شهادت زنان در موضوع خاصی مانند دین، به تمام موضوعات دیگر نیز محصول اجتهاد فقهای مسلمان است درحالی که آن آیت، دلیل نصف بودن شهادت زنان را در همان موضوع، امکان سردرگمی زنان در همان موضوع می داند نه فراموشکاری ذاتی زنان. پرواضح است که واژه¬ی « تضل » از ریشه¬ی « ضلالة » گرفته شده است ومعنی آن « راه گم کردن » می باشد چنانچه « ضال » گمراه را گفته می شود وراه گم کردن نتیجه¬ی وضعیت فرهنگی – اجتماعی است که متأثر از وضعیت رخ می دهد ویا برأثرتلاش کمتر در راه یافتن حقیقت ولی به هرصورت یک ویژگی ذاتی نیست وگمراهان نیز ذاتا گمراه به دنیا نمی آیند بلکه برأثرانتخاب راه نادرست گمراه شناخته می شوند. اما واژه¬ی « نسیان » که به معنی فراموشی می آید، کاستی در فعالیت حافظه¬ی مغزی را گفته می شود وممکن است این خصیصه یک امر ذاتی برای برخی ها به دلیل نارسایی هایی در مغز باشد. جالب است که خداوند متعال دراین آیت، مسأله¬ی « راه گم کردن » را دلیل ضرورت دوزن در کنار یک مرد در شهادت ذکرمی کند نه « نسیان » یا فراموش کاری را درحالی که میان هردو تفاوت بسیاری است و « راه گم کردن » یک امر اجتماعی است نه ذاتی وممکن است برأثر ممارست در همان امر اجتماعی برطرف گردد.
فقهاء علاوه برتفسیرخاصی که از آیات مربوطه بدست می دهند به روایات مربوط به موضوع نیز استناد می نمایند ولی استناد به روایات صرف می تواند در مجادله میان گروهی مکاتب حقوقی بکار گرفته شود که چنین نیز شده است ودیدگاه های مختلف فقهای مسلمان نشان دهنده¬ی همین امراست، این روایات هریکی در جای خود نمی تواند قاعده¬ی عام نصف بودن شهادت زنان را در غیاب آیت به اثبات رساند.
بسیار بوده اند فقهایی که شهادت زنان را برابر با شهادت مردان می دانند واز جمله شیخ شلتوت می گوید که مسأله¬ی شهادت به صورت قضایی آن در شریعت اسلامی تحت عنوان « بینه » مطرح می باشد و« بینه » لزوما معنی شهادت را نمی دهد بلکه آنچیزی را گفته می شود که بتواند وضعیت را تبیین کند وممکن است این تبیین توسط گواهی یک زن نزد قاضی به اثبات برسد وممکن است توسط یک قرینه¬ی دیگر هم چون آزمایشات علمی وقرایین دیگر، به هرصورت مهم این است که هربینه¬ی که مفید علم برای قاضی باشد مهم است ودر آن هیچ تفاوتی میان زن ومرد نیست.
4. درمورد نقصان عقل زنان نسبت با مردان باید گفت که این مسأله از بغرنج ترین مسایلی است که امروز تلقی مسلمانان را از « شخصیت زن دراسلام » زیرشعاع قرارداده است. درساختار شریعت اسلامی من حیث یک سیستم حقوقی، هیچ نشانه¬ی روشنی مبنی برنقصان عقل زنان به لحاظ ویژگی جنسیتی وجود ندارد ونظام حقوقی اسلام ( شریعت اسلامی ) که متشکل از حوزه های شعایرعبادی ( عبادات فردی )، حقوق خانواده ( فقه خانواده )، حقوق مدنی ( فقه معاملات )، حقوق اساسی ( فقه اساسی یا مقاصد الشریعة )، حقوق جزا، ( فقه جنایی ) و اصول سیاسی ( مانند شورا وعدالت اجتماعی )، می باشد، هیچ یکی ازحوزه های متذکره درحق زنان ناظر
درسایرموضوعات، نزد حنفی ها در تمام موضوعات مدنی زنان حق شهادت دارند چنانچه مردان حق دارند ( تبیین الحقایق ج 4 ص 209) ونزد سایرفقهاء، حق شهادت زنان محدود به حقوق مالی است نه تمام موضوعات مدنی. ودرموضوعات ویژه¬ی زنانگی، زنان می توانند بدون مردان شهادت دهند ولی با وجود نبود مردان، در رعایت تعداد باید همان نصف بودن ارزش شهادت شان جدی گرفته شود وهر دو زن برابر با یک مرد می باشد.
2. با توجه به آنچه در فوق گفته شد، دو نکته¬ی جالب قابل یاد آوری است؛ نخست اینکه شهادت زنان بدون مشارکت مردان به قضایایی اختصاص یافته که شرعا امکان حضورمردان در اینگونه قضایا وجود ندارد واین نمی تواند یک امتیاز باشد وصرف یک حالت اضطرار را نشان می دهد درحالیکه امتیاز اهلیت شهادت همان است که در قضایای عام هم چون مردان حق شهادت داشته باشند. دوم اینکه در تمام این تفاصیل، ارزش شهادت زنان با همه¬ی محدودیت های یاد شده، بازهم اگر پذیرفته شود، نصف مردان خواهد بود چه در کنار مردان باشد مانند قضیه¬ی دین وچه تنها باشند مانند قضیه¬ی تشخیص بکارت. ولی فراموش نکنیم که در موضوع خاص زنانگی هستند فقهای که شهادت زنان را هم چون مردان می دانند ونیازی نمی بینند که بدون حضور مردان نیز ارزش شهادت شان نصف باشد ( شهادة النساء فی الفقه الاسلامی علی ابوالبصل ).
3. اگر به خلاصه وکلیات این مباحث نظرانداخته شود، چهارنکته¬ی مهم خود نمایی می کند؛ نخست اینکه همه¬ای این توجیه ها برخاسته از اجتهاد فقیه یا فقهاء می باشد که در صدد سازگاری روایات با تحمل جامعه بوده اند. دوم اینکه قرآن کریم در موضوع شهادت به صورت مطلق تصریح به نصف بودن شهادت زنان ندارد بلکه این نصف بودن در موضوع خاصی ( توثیق دین ) است ودر موضوعات دیگر، هیچ تصریحی به جنسیت شهود نمی کند وحتی در برخی موضوعات بر برابری نیز دلالت دارد. سوم اینکه روایت یاد شده با همه¬ی تفاوتی که در راویان خود دارد در نخست موجب این ذهنیت گردیده که زنان از عقل کمی در مقایسه با مردان برخوردارند واین، یک موضوع فزیولوژیکی می باشد تا یک موضوع اعتقادی وطبیعی است که انطباق صدفیصدی موضوع روایات با علوم طبیعی ( از جمله بیولوژی ) یک موضوع دیگراست تا به صورت علمی ثابت گردد که کارکرد مغززنان کمتر از مردان اند وبرخی ها حتی در تضاد بودن یک روایت با علم را نشانه¬ی نا صحیح بودن روایت یاد شده می دانند. چهارم اینکه فقهاء در صدور حکم با موضوع شهادت زنان درقدم نخست سه مسأله¬ی ویژه¬ی زنان را مدنظر داشته اند که آن عبارت است از ؛ موضوع زیاد بودن سهو وغفلت در زنان به صورت فرهنگی نه علمی( که ناشی از برداشت فرهنگی آن زمان بوده است )، عدم حضور زنان در گرفتاری های اجتماعی به دلیل خانه دار بودن شان وحفظ حجاب و عدم اختلاط شان با مردان که در نتیجه، عدم حضور پررنگ شان در معاملات اجتماعی گردیده است، ودرقدم دوم برای توجیه های شان به روایات مختلفی نیز استناد نموده اند وروایات مخالف شان را توجیه کرده اند.
– با توجه به چهار نکته¬ی گفته شده وهم چنان اختلاف فقهاء قدیم ومعاصر، می توان به مسأله¬ی شهادت زنان این گونه پرداخت :
الف، شهادت زنان در قرآن کریم به صورت مطلق نصف شهادت مردان نیست بلکه غالبا برابر است مانند موضوع « شهادت در فرا رسیدن ماه رمضان » در آیت 185 سوره بقره وموضوع « طلاق » در آیت دوم سوره طلاق، برخی اوقات نصف مردان است مانند موضوع « دین » در آیت 282 سوره بقره وگاهی نیز برتر از شهادت مردان است مانند آیات 6-9 سوره نور که می فرماید : « والذین یرمون ازواجهم ولم یکن لهم شهداء إلا أنفسهم فشهادة أحدهم أربع شهادات بالله إنه لمن الصادقین . والخامسة أن لعنت الله علیه إن کان من الکاذبین. ویدرأ عنها العذاب أن تشهد أربع شهادات بالله إنه لمن الکاذبین. والخامسة أن غضب الله علیها إن کان من الصادقین. (وکسانی که همسران خود را متهم به زنا می کنند وبرآنان شاهدانی جز خود شان نباشد، پس هرکدام از آن شوهران باید چهار بار شهادت دهد که سوگند به خدا، او دراین زمینه قطعا راست می گوید، وشهادت پنجم این است که بگوید: لعنت خدا براوباد اگر دروغگو باشد؛ ومجازات را از آن زنی که مورد اتهام قرارگرفته دفع می کند اینکه چهار بار شهادت دهد که سوگند به خدا، آن مرد دروغگوست، وشهادت پنجم این است که بگوید: خشم خدا براو باد اگر او راستگو باشد). دراین جا دیده می شود که پنج بار شهادت مرد در صورت عدم شهادت زن، اتهام را ثابت می کند ولی در برابر آن، پنج بار شهادت زن، أثر شهادت مرد را از میان می برد ودر اصطلاح منجر به وجود حالت طبیعی ( برائت اصلی ) می گردد، درحالیکه تعداد شهادت مرد با زن برابراست ولی أثر شهادت زن برتر از شهادت مرد معرفی شده است.
برنقصان عقل آن ها مفصل بندی نگردیده است.
با این که دربدنه¬ی نظام شرعی اسلام، از نقصان عقل زنان خبری نیست ولی ذهنیت عامه¬ متأثراز روایتی که این موضوع ( نقصان عقل زنان ) را می رساند، آسیب سختی برتلقی انسان شناسی اسلامی از زنان وارد نموده است تا آنجا که اسلام را در معرض اتهام عدم پذیرش حق بنیادین وانسانی زنان قرارداده است. روایت متذکره ( که قبلا ذکر آن رفت ) باعث گردیده تا برخی فقهاء به ترفند های عجیب وغریبی پناه ببرند ازجمله :
الف، نقصان عقل به معنی کم بودن عقل زنان در مقایسه با مردان نیست بلکه به معنی کم بودن ذاتی عقل زنان است نه در مقایسه با مردان.
ب، نقصان عقل زنان به معنی نقصان عقل عملی ( تجربه ) زنان است نه عقل نظری ( قدرت سنجش) زنان وبه این صورت، زنان ذاتا بی تجربه ویا کم عقل به لحاظ عملی شناخته می شود ودربرابر، مردان با تجربه وعاقل تر.
ج، برخی دیگر، نقصان عقل زنان را به غلبه¬ی عاطفه¬ی آنها إرجاع داده اند به این معنی که زنان ذاتا عاطفی اند واسلام بنا برعاطفی بودن شان، آنان را کم عقل دانسته است.
د، بعضی ها نیز به سراغ فزیولوژی مغززنان رفته اند واز طریق داده های فزیولوژیکی، در صدد إثبات کوچک بودن مغززنان گردیده اند تا ازاین طریق کم عقل بودن آن ها را توجیه کنند وتوجیه ها ودلداری های دیگری نیز از زنان صورت گرفته تا این حکمت خداوندی را بپذیرند. اندکی نیزبوده اند که به سراغ متن روایت ناظر برنقصان عقل زنان رفته اند وآن را از طریق نقد متنی وهم چنان بررسی اسناد آن، روایت صحیح ندانسته اند، اگر این گونه شود، از یک طرف، از این همه توجیه های لاطائل نجات می یابیم، از طرف دیگر، منطبق با آنچه در قرآن کریم آمده است، زنان نیز هم چون مردان دارای عقل وهوش طبیعی وذاتا برابر شناخته می شود واز جانب سوم، بزرگترین اتهام تاریخ شریعت اسلامی ( عدم پذیرش حق طبیعی زنان ) بلاموضوع می گردد.
5. اگر روایت یاد شده، مورد تحلیل حقوقی قرار گیرد، چندین پرسش در این موضوع سربلند می کند؛
یک، زنان که در انتخاب جنسیت شان اختیاری نداشته اند وچگونه شریعت عدل الهی یک قشری را به دلیل ویژگی فزیولوژیکی آن ناقص اهلیت می داند در حالیکه خود پروردگار آن ها را زن آفریده است.
دو، نقصان عقل به نصف بودن شهادت ربط داده شده است در حالیکه خود قرآن نصف بودن شهادت را به کم بودن عقل ربط نمی دهد بلکه به « یاد آوری » ( فراموش کاری ) زن ( شاهد ) ربط می دهد ومعلوم نیست که این فراموش کاری ( اگر تضل به معنی فراموشی گرفته شود ) محصول کم بودن عقل است.
سه، عقل ویژگی انسانی است وحد فاصل میان انسان وسایرحیوانات می باشد واین ویژگی برای همه¬ی انسان ها برابر است وذاتی می باشد. اما تجربه، قدرت وسرعت کارکرد مغز ( ذکاوت )، قدرت حافظه، ومدیریت عواطف همه، امور در حال تغییراند ومتأثر از فزیولوژی بدن هرشخص، نوع تغذیه، سن، شرایط جغرافیایی وروانی وروابط اجتماعی در حال رُشد یا در حال کند شدن می باشد، بنا برآن، نه در مورد اول ( عقل ) و نه در موارد پسین ( تجربه و… ) جنسیت دخیل نیست. فزیولوژی بدن زنان متفاوت از مرداناست اما به صورت علمی هیچ گاهی ثابت نگردیده که این تفاوت، همان کم بودن عقل زنان وزیاد بودن عقل مردان می باشد.
6. با توجه به توضیحات فوق وتوجیه های صورت گرفته، ساده ترین و واضح ترین موضع دراین مورد می تواند این باشد که این روایت قطع نظر از این همه توثیق وتوجیه، متضاد با قرآن کریم می باشد که اهلیت وشخصیت را از طریق چهار مورد مسئولیت وحقوق ( قبلا یاد گردید ) برای مرد وزن به صورت ذاتا برابر می شناسد ومحدودیت هایی اگر در حقوق و وجایب هریکی می آید، برأثر عمل، آسیب جسمی، موقعیت شغلی، موقعیت جغرافیایی وسایر مسایلی می باشد که ذاتی نیستند.
7. در موضوع اهلیت وشخصیت زن در شریعت اسلامی به صورت خلاصه باید گفت که زنان از اهلیت وشخصیت برابر با مردان برخوردارند ومسأله¬ی شهادت زنان نیز آن گونه نیست که عموما تلقی می گردد بلکه در جایی شهادت زنان نصف شهادت مردان است، در جاهای دیگری هردو شهادت برابراند ودر جایی نیز شهادت زنان برتر از مردان آمده است که همه¬ی این موارد نشان می دهد، در قرآن کریم این تفاوت ها با توجه به موضوعات خاصی قابل درک است وهیچ تفاوتی در اصل برابری ذاتی اهلیت وشخصیت میان زن ومرد وجود ندارد.
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا