تحلیل و تبصره سیاسی

شریعت اسلامی و پرسش جایگاه زنان ( 5 )

نویسنده: مولوی کمال الدین حامد

بخش پنجم
2. حق تعلیم زنان
درمورد حق تعلیم زنان ویا نگاه شریعت اسلامی در مورد برابری یا تفاوت میان حق تعلیم مردان وزنان در دوره معاصر، تنها با دوگروه جالب رو به رو می باشیم که یکی آن بوکوحرام در نایجیریا است؛ آنها مخالف تعلیم زنان مسلمان به سبک وشیوه¬ی غربی می باشد ( یعنی مخالف مطلق تعلیم زنان نیستند ) ودیگری از قضای بد، گروه طالبان در افغانستان ( کشورما ) است که ازاساس، مخالف کسب دانش زنان اند. به استثنای این دو گروه، من هیچ بحث شرعی ( حقوقی ) در شریعت اسلامی مبنی برتفاوت میان حق تعلیم زنان ومردان ویا درکل، سلب حق تعلیم زنان نیافتم. البته جدا از بحث های جدلی که برخی فقهاء وبه ویژه عرفا وشاعران مسلمان با توجه به مکرزنان داشته اند و از آنها یک چهره¬ای نسبتا شیطانی ارایه نموده اند؛ ولی مهم این است که این همه سیاه نمایی در چهارچوب اصلی شریعت به صورت حقوقی انعکاس نیافته است.
نکته¬ی دیگر این است که میان حق تعلیم زنان وحکم شرعی تعلیم زنان یا مردان وزنان باید تفکیک قایل شد. وظیفه نخست شریعت اسلامی این است که احکام را باید مشخص کند واحکام معروف نیز پنج است وآنها عبارت اند از : فرض، سنت، کراهت، حرمت واباحت. اباحت همان حالت اصلی یا حق طبیعی را گفته می شود و اگر اباحتی معروض حکم حرمت قرار گیرد وبه صراحت نص تحریم شده باشد، مانند رابطه جنسی خارج از ادواج، گرچه همراه با رضایت باشد، این حرمت زیرعنوان جرمی « زنا »، ابدی می باشد وهیچ مسلمانی نمی تواند مدعی داشتن حق رابطه جنسی خارج از ازدواج گرچه با رضایت، گردد درحالی که در سایر نظام های حقوقی چنین یک رابطه ممکن است یک حق شمرده شود. هم چنان اگر اباحتی معروض حکم فرضیت قرار گیرد، مانند فرضیت کسب علم ( به هرتفسیری که گفته اند )، درنتیجه، علاوه براینکه کسب دانش یک حق شمرده می شود، یک وجیبه نیز خواهدبود واین وجیبه را دولت می تواند به قانون تبدیل نماید مانند اجباری بودن تعلیم وهم چنان می تواند وارد چرخه¬ی قانون سازی نکند که در آن صورت یک وجیبه ( فریضه ) اخلاقی باقی خواهد ماند. وهمین طور یک اباحت ( حق طبیعی ) ممکن است معروض حکم استحباب ویا کراهت قرار گیرد که در آن صورت، چون حکم استحباب ( سنت ) وکراهت احکام موضعی اند ( ابدی نمی باشند ) باید باتوجه به موضع خاص وحکمت خاصی از حالت اصلی بیرون شده باشد مانند حق طبیعی سفرزنان که چون مردان یک حق طبیعی بود ولی از روی یک حکمت خاصی چون مصئونیت زنان با توجه به وضعیت خاص آن زمان، سفرطولانی آن ها بدون داشتن شوهریاهمراه محرم، مکروه دانسته شد و باتوجه به وضعیت زمان ما وتعمیم مصئونیت سفردر عصر حاضر، دیگر نمی توان آن حکم را ابدی دانست.
نکته¬ی سوم این است که روایاتی درمنابع شریعت اسلامی مبنی برمنع زنان از تعلیم، به گونه¬ی اصلی یا جعلی وجود داشته اند وبا توجه به آن روایات، برخی فقهاء از ریشه، علم را به علم دین وعلم دنیا تقسیم کردند که علم دین را فرض گفتند وعلم دنیا را مباح، ولی با همین تقسیم نیز، فرض واباحت را موضعی دانستند به این معنی که اگر علم مباحی ضرورت جامعه بود نیز می تواند فرض یا واجب گردد وبه این صورت، برخی علوم را در حد کراهت وحرمت نیز قراردادند بنا برآثارمخربی که از علوم یاد شده، تصور می شد.
گرچه موضع گیری عرفا، شاعران وبرخی علمای اخلاق اسلامی درمورد عدم ضرورت زنان به کسب دانش وسواد وهمین گونه، تأثیرروایات یاد شده با موضوع منع زنان از کسب علم در مرکز توجه فقهای اصلی قرارنگرفت وآنها به دلیل مستندات محکم دیگری مبنی برضرورت و وجود کسب دانش وسواد زنان، حکم به حرمت یا کراهت کسب دانش زنان نکردند، اما تقسیم علم به علم دنیا ودین، وسیله¬ی ساده-ای شد برای دست اندازی به حق تعلیم زنان. علاوه برتقسیم علوم، تعلیم زنان به ویژه، خواندن ونوشتن آن ها را برخی فقهاء مکروه دانسته اند دلیل آن هم بی نیازی زنان از تعلیم وحفظ وظایف شان در خانه دانسته شده است. با آنکه دلایل یاد شده بی بنیاد ودور از منطق می باشد، دراین اواخر در کشورما به دلیل دیگری مبنی برمنع زنان ازکسب علم اشاره می رود که قابل توجه است. گروه طالبان در مقایسه با هرطبقه¬ی دیگری از اقشاراجتماعی، از فعالیت وآگاهی زنان بیشتر هراس دارند واین هراس را در این اواخر یک ملای ساده وصادق هم مفکوه¬ی شان ( مولوی یحیی عنابی) برجسته نمود؛ وی برای مخاطبان سخنرانی اش گفت؛ « اگر دختر درس بخواند چشم لول ( هوشیار) می شود » ومردم به ملاها رأی نمی دهند. سخنان این قبیل ملاها، یک نکته را برجسته می نماید وآن این است که انگیزه های منع تعلیم زنان از حفظ عفت ومصئونیت شان به ترس از قدرت زنان تغییریافته است.
انگیزه هایی چون حفظ مصئونیت زنان برای منع کسب دانش زنان بی پایه است به دلیل این که، دیگر آنچه از فرهنگ قبیلوی گذشته در جوامع هزارسال قبل بود، وجود ندارد ومصئونیت های قانونی ورسمی از یک جانب ومصئونیت های مدنی واجتماعی از جانب دیگر، تعمیم یافته است وممکن است مواردی از تجاوز به عفت زنان را شاهد باشیم ولی نمی تواند دلیل معقولی برای سلب حق تعلیم شان باشد. نکته¬ی دیگر، تحریک مردان از درس وفعالیت زنان می باشد واین امر که به زنان ربط ندارد ومردان ممکن است از تصور وخیالات خود شان نیز گرفتار تحریک گردند واین در حقیقت، – اگر وجود داشته باشد – عیب خود مردان می باشد نه از زنان ولی گروه هایی که تنوع جنسیتی را جنسی می بینند، برای آنها کل زندگی به رابطه زن ومرد تفسیر می شود چنانچه دراین اواخر مسئولین امر به معروف طالبان درهرات برای منع گویندگی زنان در رسانه ها گفت که؛ صدای زن باعث تحریک آنها وتحریک دیگران می گردد، چنین نگاهی به شدت مبتذل وجنسی به زن می باشد نه انسانی. هم چنان، انگیزه¬ی ترس از قدرت زنان، بی هوده تر از آنچه گفته شد، می تواند تلقی گردد وصرف می تواند یک ترفند سیاسی برای گروگان گیری شریعت دراین موضوع باشد. دراین جا به تمام دلایلی که ملاهایی چون مولوی یحیی می بافند، نمی پردازیم وارزش پرداختن نیز ندارد، ولی از میان روایات یاد شده با موضوع منع زنان از یاد گیری وسواد نوشتن، به روایتی که طبرانی آورده است، اشاره می نماییم. دراین روایت آمده است « لاتنزلوهن الغرف ولاتعلموهن الکتابة وعلموهن المغزل وسورة النور » زنان را در مکان بلند جا ندهید وبرای شان خط نوشتن یاد ندهید وبرای شان ریسندگی وسوره نور را یاد دهید. اگراندکی به کلیت چنین روایتی توجه صورت گیرد، مشخص است که دراینجا ترس از قدرت وآگاهی زن می باشد ودر کنار آن نگاه جنسی به زنان موج می زند چنانچه در شبیه این روایت آمده است که آنها را سوره یوسف یاد ندهید برای این که بی بند وبار نشوند ( چون در سوره یوسف موضوع علاقه¬ی خانم عزیز مصر به یوسف مطرح است ) واگر سوره نور را یاد بگیرند، بیشتر مطیع شوهران شان خواهند بود. چنین یک نگاهی نه در عصرنبوی به زنان بوده ونه امروز قابل قبول می باشد واین گونه نگاه، برخاسته از نگاه « حرم سرا » گونه به زنان می باشد که درقالب این گونه روایات جعلی جا گرفته اند.
نکته¬ی چهارم این است که کتاب های فقه اسلامی مملو از شرایط مربوط به لباس زنان، آواززنان وفعالیت زنان می باشد وبا وجود این گونه شرط گذاری برأثر اجتهاد شان با توجه به برخی آیات وروایات، هیچ گونه استدلال ساختارمندی با موضوع حرمت کسب علم برزنان صورت نگرفته است. دراین میان صرف با نوشته¬ی عبدالحکیم حقانی، تیوریسن گروه طالبان روبه رو می شویم که با یک بیت جالب؛ « زبیگانگان چشم زن کور باد – چوبیرون شد از خانه در گور باد – عصرحاضر را عصر جاهلی می داند وعلیه حضور زنان در جامعه موضع می گیرد، ولی یاد ما باشد که قبلا گفته شد، نگاه این گونه گروه ها بیشتر رسوبات قرائت بدوی از جایگاه انسان در جامعه است تا یک قرائت شرعی.
درنتیجه، حق تعلیم را نسبت به مردان وزنان در شریعت اسلامی می توان چنین خلاصه نمود:
در شریعت اسلامی، کسب دانش وعلم مبتنی برارزش دهی قرآن کریم به علم، علاوه براینکه یک حق طبیعی برای مرد وزن می باشد، یک مکلفیت اخلاقی ( در صورت اجباری نبودن رسمی تعلیمات ابتدایی) نیز شمرده می شود. این مکلفیت اخلاقی به صورت هایی چون فرض عین، فرض کفایی واستحباب ظهور یافته است. حفظ عفت وحجاب مربوط به زنان مسلمان در شریعت اسلامی، مکلفیت خاص زنان است که هیچ مکلفیت خاصی نمی تواند، موجب سلب حق اصلی آنها گردد؛ چنانچه عدم رعایت حجاب موجب سلب ملکیت زنان نمی شود به دلیل اینکه حق ملکیت یک حق طبیعی واصلی آنها می باشد وباید تلاش گردد تاحد ممکن، درکنار دسترسی به حق طبیعی خود، مکلفیت خاص خود را نیز ادا نمایند اما به هیچ صورت این مکلفیت نمی تواند حق کسب دانش را شرعا سلب کند همانگونه که مکلفیت حجاب دلیل سلب حق تجارت وملکیت زنان نمی گردد. مشکل قرائت مبتنی برنگاه جنسی از زن و هراس از قدرت مند شدن وبلند رفتن جایگاه زنان این است که نتوانسته به حقوق بنیادین زنان آنگونه که در قرآن وقواعد عمومی شریعت اسلامی آمده است، بپردازد وبرای زنان جایگاه برتر از تکالیف شرعی ویژه¬ی شان قایل شوند درحالی که دیده شد، تصور نابرابر از حق تعلیم زنان ومردان نه تنها که شرعی نیست بلکه ناشی از فرهنگ قبیلوی ونگاه مبتنی برجنسیت وزن هراسی می باشد
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا