مقدمه
– یکی از مهمترین قضایای معاصرپیش روی اندیشمندان مسلمان، تفسیر دوباره¬ی « جایگاه زنان در شریعت اسلامی » می باشد که گاهی از آن به « برخورد ناعادلانه » در حق زنان یاد می شود واین مسأله، یکی از بارزترین چالش ها در تاریخ تشریع اسلامی می تواند تلقی گردد. موضوع یاد شده از آن جهت مهم است که پرسش فوق به صورت یک معضل جدی در کارکرد شریعت ظاهر گردیده نه از این جهت که چرا اساسا باید در بررسی انطباق شریعت با جامعه¬ی انسانی به سراغ جنسیت رفت درحالی که هیچ گاهی به سراغ سایر تفاوت ها مانند جغرافیا وجایگاه اجتماعی نمی رویم.
– طلوع اسلام به اتفاق اندیشمندان، برای زنان، بردگان وسایر زیردستان آن عصر، رهایی محسوب می گردید درحالی که طبیعی بود اسلام برخی ارزش های قبیلوی را با تغییرشکل پذیرفت ولی اکثر آن ها را که بشدت غیرعادلانه بود محدود یا رد نمود. اجحاف در حقوق زنان نیز یکی از این سنت ها بود که در جامعه¬ی عرب آن زمان بسان هر جامعه¬ی دیگر حول وحوش آن، مروج بود وبه اشکال مختلف صورت می گرفت.
– قرآن کریم خطاب خود را برمحوریت چهار فصل حقوقی برای انسان ها – أعم از جنسیت، جایگاه اجتماعی وخصوصیت نژادی – پیش کش نموده است :
1. محوریت ایمان وعمل نیکو.
2. اهلیت ملکیت ومسئولیت های مترتب برآن.
3. آزادی های فردی وآثار آن.
4. حق مصئونیت فردی ومسئولیت های برخاسته از آن.
حوزه های یاد شده، براساس جنسیت وسایرویژگی های طبیعی تفاوت نمی پذیرد بلکه صرف متأثر ازماهیت عمل صاحب حقوق ومسئولیت های یاد شده می باشد.
– قرآن کریم غالبا براصول فوق به صورت کلی تأکید داشت که می توانست تفسیر های مختلفی را در شیوه¬ی کار برد خود پذیرا باشد ودر موارد به خصوصی وارد جزئیات نیز می شد که تفسیر های مختلفی را محدود می نمود. درقرآن کریم این موارد حداقل در سه حوزه، وارد جزئیات شده است؛ یک، بخشی از حوزه¬ی مالی مانند میراث ودیه. دو، حوزه¬ی شخصیت حقوقی مانند شهادت. سه، بخشی از حقوق خانواده مانند حق طلاق، نسبت فرزندان وسرپرستی خانواده.
– بخش اعظم تفاوت ها، مربوط به روایاتی از پیامبراکرم (ص) می شود که برای توجیه آن به مقتضیات نص قرآنی تمسک جسته اند وهم چنان شریعت اسلامی نگاه خود را به زنان با توجه به این گونه روایات تنظیم کرد. دراین گونه یک فرآیند، طبیعی بود که عنصر زمان، مکان وسنت های اجتماعی ماقبل اسلام نیز نقش داشتند. به لحاظ درون دینی، عالمان مسلمان بسان هردیندار دیگر، درتلاش توجیه این تفاوت ها شدند که کتاب های شان مملو گردید از این گونه توجیه ها ودر تاریخ معاصر نیز کتاب های ویژه¬ای در توجیه این تفاوت ها نبشته ونشرشد.
– قصد ما این نیست که این توجیه ها را باردیگر تکرارنماییم ویا رد کنیم؛ چون اگر برای اصل چالش، کمکی نموده بود، تا الحال چالش « جایگاه زن در شریعت » حل گردیده بود واگر این توجیه ها از ریشه بی تأثیر بود، تا هنوز این چالش چند برابر شده بود و وضعیت موجود نشان می دهد که علی الرغم وجود این چالش، هنوز امید واری هایی زیادی وجود دارد که شریعت اسلامی می تواند با مقتضیات جایگاه زنان در جامعه، پاسخ در خور توجه بدهد ومشکل زن وشریعت حل گردد.
– نبشته¬ی حاضر تمرکز خود را صرف برمواردی نموده است که « جایگاه نازل » زنان را در شریعت اسلامی نشان می دهد ومواردی که « جایگاه رفیع » شان را شامل می گردد وهم چنان موارد که « جایگاه برابر » را نشان دهی می کند مورد بحث ما نیست. موارد یاد شده، در سه حوزه؛ حقوق، خانواده وحوزه¬ی اخلاق اجتماعی قابل بررسی می باشد که در این نبشته دنبال گردیده است.
فصل نخست؛ زن مسلمان وچند توضیح ضروری
زن مسلمان جزء از جامعه¬ی اسلامی را تشکیل می دهد وبالتبع که عقب ماندگی یک جامعه بر تمام طبقات آن، اعم از زن مرد تاثیرمی گزارد. بدین ملحوظ نمی توان حکم نمود که تنها زن مسلمان قربانی مصیبت هایی می باشد که برجوامع اسلامی حاکم گردیده است. مقدم برتوجه به مسأله¬ی « زن مسلمان وشریعت اسلامی»، ایجاب می نماید تأملی داشته باشیم برنکته هایی که این مسأله را متأثر می سازد. منهای پرداختن به نکات یاد شده، مبحث زن در شریعت اسلامی نمی تواند واقع بینانه باشد. برخی از سنت ها ویا وقایعی که برزنان مسلمان حکومت می نماید، ازآنِ اسلام نیست وصرف شریعت اسلامی دراین قضیه، به صورت یک متهم می تواند باشد؛ همانگونه که برخی سنت ها مردانه است وبا یک برداشت یا تفسیرانحرافی ازدین علیه زن سوق داده می شود. درکنار آن، باید توجه نمود که سنت های اعراب قبل از اسلام نیز مضاف برعلت گردیده تا آنجا که این سنت ها، جامه¬ی احکام اسلامی را برتن نموده وبراساس آن، وضعیت یک زن مسلمان مورد ارزیابی قرار می گیرد درحالیکه ما « اصول اعتقادی » یگانه و« احکام شرعی » یگانه در اسلام داریم ولی « فرهنگ اسلامی » یگانه نمی توانیم داشته باشیم به دلیل اینکه، همزیستی فرهنگ های پیش از
1. شریعتی که متهم است
درسال 1389 یکی از مردان افغانستانی بینی وگوش خانم اش را برید وعکس خانم آسیب دیده به شدت همرسانی شد واز هرطرف احساس همدردی نسبت به جایگاه یک زن در جامعه¬ی افغانستانی یا اسلامی گسیل گردید. این قضیه یک باردیگر، سوال جایگاه نازل زنان در جامعه¬ی اسلامی وبالتبع شریعت اسلامی را به میان کشید، درحالی که هند شاهد مستدام خود سوزی خانم های شوهر مرده به عنوان یک سنت تاریخی بوده است وشاید آن قضیه نیزمورد توجه رسانه های جهان بوده، که ما چندان نمی دانیم ولی یک پرسش هیچ گاهی به میان آورده نشده؛ که – این گونه حوادث به صورت مستقیم برخاسته از شریعت اسلامی می باشد ؟ یا این که هیچ ربطی به شریعت اسلامی ندارد – وصرف، مرتکبان جرم مسلمان اند درحالی که مسلمان بودن مرتکبان جرم یا مسلمان بودن جامعه¬ی که حادثه آنجا اتفاق افتاده، نمی تواند نشان دهنده¬ی شرعی بودن حادثه باشد. زن سوزی وقطع عضو زنان خشونتی است که در جوامع نسبتا عقب مانده رخ می دهد ودلایل وانگیزه های دیگری می طلبد چندان ربطی به باورها ودین شخص مرتکب یا متضررندارد.
نکته¬ی دوم دراین مورد می تواند تعلق زنان شوهرمرده به خانواده¬ی شوهر متوفی، به صورت یک میراث باشد. دربرخی جوامع مسلمان وغیرمسلمان معمول است که خانم شوهرفوت شده را به صورت ارثی به یکی از اقارب نزدیک شوهرمتوفی به نکاح می دهد واین قضیه در جامعه¬ی اسلامی رسما وجود ندارد چون آیتی از قرآن کریم به گونه¬ی صریح این قضیه را منع نموده است ولی به صورت غیررسمی اجرا می گردد. چنانچه در کشورما رسم است که خانم شوهر مرده را باید برادر شوهر ویا یکی از اقارب نزدیک او به نکاح خویش درآورد وبه این صورت رسم خانواده حفظ می شود. این سنت چنان محکم است که آرام آرام خانم ها نیز معتقد به خوب بودن این سنت گردیده اند وبه سادگی این پیشنهاد را می پذیرند؛ از جانب دیگر، داشتن چند فرزند خردسال نیز مضاف برعلت می شود که خانم ها نتوانند این گونه پیشنهاد را رد نمایند. قطع نظر از خوب وبد بودن این قضیه، باید گفت که این قضیه در جوامع غیراسلامی نیز وجود دارد مانند مسیحیان جنوب سودان وبرخی قبایل هندی. بدین ملحوظ نباید مسلمان بودن جامعه را قرینه¬ای، برای اسلامی بودن این عمل تلقی نمود، درعین حالی که قبلا گفته شد قرآن کریم به صراحت میراث شدن زنان را مردود می داند. درکنار قضیه¬ی میراث شدن زنان، باید ندادن سهم ارث زنان را نیز برآن علاوه نمود، دراین مورد باید صرف متوجه جوامع اسلامی بود چون حق میراث برای زنان ومردان به صورتی که در شریعت اسلامی وارد گردیده، مخصوص اسلام می باشد. دراین مورد نیز قرآن کریم صراحت دارد مبنی براین که زن ومرد حق میراث دارند وباید به حقوق شان برسند. دراین جا به میزان حق زنان مسلمان در ارث، نمی پردازم چون در مباحث آینده پرداخته خواهد شد ولی نفس داشتن حق ارث، یک امر صریح ومنصوص می باشد. مواردی زیادی دیده شده است، به ویژه در جوامعی چون جامعه¬ی ما، که یک زن از حق ارث خویش محروم مانده است ویا این که موفق به گرفتن آن نگردیده است. این گونه حوادث گرچه زیاد است ولی به صورت غیررسمی اتفاق می افتد به دلیل این که حق ارث زنان در شریعت اسلامی یک امر رسمی است وجوامع مسلمان نمی توانند به صورت رسمی منکر آن گردند. با همه¬ی آنچه گفته شد، از آنجائیکه محروم از حق، یک زن است ودر یک جامعه¬ی اسلامی زیست می کند، فورا پرسش آن متوجه شریعت اسلامی می گردد واین گمان را بوجود می آورد که شریعت اسلامی در حق ارث زنان کوتاهی نموده است ویا این که به مردان مصئونیت داده است تا از حق ارث زنان چشم پوشی نمایند.
مورد دیگر، خشونت هایی است که برزنان مسلمان روا داشته می شود مانند تجاوزگروهی بریک زن. تجاوزگروهی برزنان، در بسیاری از جوامع رخ می دهد چنانچه دراین اواخر چند مورد آن در هندوستان رخ داد وخیلی رسانه¬ای نیز شد درحالیکه در آنجا، متضررومتجاوز مسلمان نبودند واین قضیه در جوامع اسلامی نیز رخ داده است ومواردی از آن در پاکستان، نیجریه وافغانستان دیده شده است. درافغانستان زیرسلطه¬ی گروه طالبان مواردی از تجاوز گروهی طالبان برزنان زندانی گزارش گردید درحالیکه نسبت به همه¬ی جریان های منسوب به اسلام، این گروه طالبان اند که مدعی پیروی مو به مو از شریعت اسلامی می باشد. دراین قضیه نیز پرسش از نقش شریعت به میان می آید که چگونه در جایی که شریعت اسلامی حضور دارد، این گونه به زنان تجاوز می شود.