تحلیل و تبصره سیاسی

طالبان در آستانه فروپاشی

صحراب نیمروزی

 

مدل حکومت‌داری طالبان که ادعا می‌شود بر‌اساس «سنت و شریعت» بنا یافته‌ است، الگویی به‌شدت بدوی و افراطی از نظم «اسلامی و شرعی» است که در تاریخ معاصر جهان اسلام کم‌سابقه است. در این نظام، سرکوب و محروم‌سازی به‌عنوان ابزارهای اصلی برای استحکام و تداوم به کار گرفته می‌شود و هیچ‌گونه مخالفت، اعتراض و انتقاد تحمل نمی‌شود. این شیوه حاکمیت، چه به دلایل سیاست سرکوب‌گرانه رژیم طالبان و چه به دلیل ماهیت استخباراتی، افراطی و بدوی طالبان و نیز به دلیل عدم مشروعیت و جنایات سنگینی که طالبان مرتکب شده/می‌شوند، نه‌تنها غیر قابل پذیرش است، بلکه میلیون‌ها تن از مردم  کشور را مجبور به ترک وطن و مهاجرت‌های قانونی و غیرقانونی کرده است.

آمارها نشان می‌دهند که در مدت بیش‌تر از سه سال از حاکمیت طالبان، نزدیک به هشت میلیون شهروند افغانستان به دلیل سیاست‌های سرکوب‌گرانه این رژیم، مجبور به مهاجرت شده‌اند. افزایش نارضایتی و انزجار عمومی ناشی از ظلم، استبداد، فساد اداری، افزایش تولید و قاچاق مواد مخدر و نیز تبدیل شدن افغانستان به پایگاه بیش از بیست گروه تروریستی، تنها گوشه‌ای از پیامدهای حکومت طالبان است. این موارد، همراه با مسدود ساختن مکاتب و دانشگاه‌ها برای زنان و عدم پاسخگویی به نیازهای اولیه مردم، باعث شده که این رژیم در داخل نتواند کسب مشروعیت و رضایت کند و نیز در سطح ملی و بین‌المللی مورد انزجار قرار گرفته و به رسمیت شناخته نشود.

طالبان از مدت‌های طولانی تلاش‌های فراوانی برای معرفی خود به‌عنوان نیروی مشروع افغانستان در مجامع ملی و بین‌المللی کرده‌اند. از تعاملات دیپلماتیک طالبان در دوحه و در دست گرفتن کنترل برخی از سفارت‌خانه‌ها تا عقد قراردادهای تجاری با شماری از کشورهای منطقه، این گروه امیدوار است تا بتواند اعتماد مردم و جامعه جهانی را جلب کند؛ اما اقدامات سرکوب‌گرانه از یک طرف و سیاست‌های انکار و دروغ طالبان آن‌ها از سوی دیگر، نه‌تنها مانع از تحقق این هدف شده، بلکه ماهیت وجودی طالبان را بیش‌تر عریان کرده است.

طالبان بارها مدعی شده‌اند که هیچ گروه تروریستی در افغانستان حضور ندارد و آن‌ها ارتباط خود را با تمامی گروه‌های تروریستی قطع کرده‌اند؛ اما حمایت آشکار طالبان از گروه هیأت تحریر شام، که در پی سقوط رژیم بشار اسد و تصرف دمشق صورت گرفت، خلاف این ادعا را ثابت می‌کند.  طالبان نه‌تنها پیروزی این گروه را از طریق وزارت خارجه خود تبریک گفتند، بلکه در ولایت‌هایی چون خوست، پکتیا و ننگرهار جشن‌هایی ترتیب دادند. این اقدامات، نشان‌دهنده حمایت طالبان از گروه‌های افراطی و اهداف فرامرزی آن‌هاست. از سوی دیگر، طالبان همین اکنون میزبان بیش از بیست گروه تروریستی در داخل کشور هستند و حتا گفته می‌شود برخی از جنگ‌جویانی که در نبردهای اخیر در سوریه ‌جنگیدند، تروریستانی‌اند که در داخل أفغانستان و پس از برپایی رژیم طالبان، آموزش دیده‌اند.

سیاست انکار و دروغ طالبان و عمل‌کرد این گروه در داخل کشور، همراه با پناه دادن به گروه‌های تروریستی، به وضوح نشان می‌دهد که طالبان قادر به ایجاد ارتباط منطقی میان ادعاهای خود و واقعیت‌های موجود نیستند. این تناقضات، شک بسیاری از کشورها را در رابطه به طالبان افزایش داده و به انزوای بیش‌تر این گروه منجر شده است.

علاوه بر این، طالبان با اختلافات داخلی و صف‌بندی‌های درونی نیز مواجه هستند. از آن جمله، سراج‌الدین حقانی و عباس استانکزی دو چهره جدی در میان طالبان، به‌طور علنی درباره خطر فروپاشی رژیم هشدار داده‌اند. نیروهای بومی طالبان نیز به دلیل نارضایتی از شگاف ایجاد‌شده در رهبری و فساد گسترده، در حال فاصله گرفتن از رژیم هستند. جنگ‌جویان ناراضی طالبان به گروه‌های فعال تروریستی دیگر در منطقه چون تحریک طالبان پاکستان و  داعش خراسان می‌پیوندند. در میان نیروهای فعال جنگی در صفوف نیروهای هیأت تحریر شام در سوریه نیز شمار زیادی از جنگ‌جویان طالبان پیوسته‌اند. این نیز یکی دیگر از نشانه‌های فروپاشی داخلی طالبان است.

این در حالی است که ارزیابی‌های امنیتی طالبان نشان می‌دهد که ادارات محلی این رژیم به دلیل فساد اداری، پول‌شویی و قاچاق مواد مخدر و معادن، به تدریج فلج شده‌اند و قادر به ارایه خدمات اساسی به مردم نیستند. این شرایط، همراه با افزایش نارضایتی عمومی و عدم حمایت کشورهای منطقه و جهان، سقوط این رژیم را به امری محتوم تبدیل کرده است.

در پهلوی این مساله، پس از سقوط رژیم بشارالاسد در سوریه، گفته می‌شود که روسیه و ایران نیز به این نتیجه رسیده‌اند که طالبان پروژه‌ای برای بی‌ثبات‌سازی کلان در منطقه هستند. تقویت و فراهم‌سازی زمینه آموزش و پناهگاه برای گروه‌های جهادی/تروریستی متعلق به جماعت انصارالله تاجیکستان، جنبش اسلامی اوزبیکستان، حزب اسلامی ترکستان (اویغورها) و جیش‌العدل، به هیچ ‌صورت از نظر روسیه و ایران پنهان نبوده و نیست و آن‌ها اکنون با پیروزی هیأت تحریر شام در سوریه، به خوبی می‌دانند که هدف بعدی این گروه‌ها، منافع و حتا قلمروهای خودشان است.

این در حالی است که گفته می‌شود برخی از گروه‌‌های وابسته به القاعده از جمله هیأت تحریرالشام، از مدتی به این سو از طالبان خواستار وضاحت در مورد کشته شدن اسامه‌ بن‌ لادن در ایبت‌آباد پاکستان و نیز قتل ایمن‌الظواهری در کابل شده‌اند. این‌ نکته نشانگر این است که القاعده به‌عنوان یکی  از متحدان بزرگ طالبان، نسبت به صداقت این گروه شک دارد و به این باور است که طالبان در افشاسازی محل اختفای اسامه و الظواهری، با سازمان‌های استخباراتی امریکا همکاری کرده‌اند.

ضرورت اتحاد و مدیریت دوران پساطالبان:

با توجه به آن‌چه گفته آمد و نیز با توجه به تغییر سیاست دولت امریکا در برابر طالبان پس از بیستم جنوری سال آینده، همه نشانه‌ها حاکی از تشدید فشار و انزوای بیش‌تر طالبان دارد. این امر می‌تواند فروپاشی داخلی طالبان را تشدید کند. فروپاشی طالبان و تغییر رژیم، این بار باید به ایجاد ثبات، حاکمیت قانون و دولت مشروع و مبتنی بر یک قرارداد اجتماعی جدید منجر شود. این امر، تنها در صورتی محقق شده می‌تواند که نیروهای دموکراسی‌خواه پا به پای جنبش‌های مردمی، ضمن ایجاد ایتلاف‌های متنوع و مستحکم، از یک طرف برای دوره انتقال مجدد افغانستان به نظم دموکراتیک آماده‌گی بگیرند و از طرف دیگر تلاش صورت گیرد تا از هرگونه انتقام‌جویی پرهیز شود. بحث عدالت انتقالی در یک روند مصالحه عادلانه و بی‌طرف، بعد از برقراری دولت مشروع قانونی، باید مد نظر باشد. بازگشت مهاجران، دلجویی از قربانیان و حمایت روانی از زنان و دختران افغانستان، در فردای فروپاشی رژیم طالبان، از دیگر اقدامات اساسی است.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا