اين شبستان باز ميگردد چراغان غم مخور
از عطش سيرآب استانت گلستان غم مخور
هور آزادي دمد بر كوه و دشت و باغ و راغ
از هرى تا كابل و بلخ و بدخشان غم مخور
ميـرسـد هـردم نويدي نظـم آزادي بگوش
رزم جويان جوان هستند بميدان غم محور
با شهـامت با صـلابت مــردمِ هنـدوكشان
بي تفنگ و بمب باسنگِ پلخمان غم مخور
مظهـرِ وارستگي هــا نسخه ي مسعود راد
مي شود اين كاخ استبداد ويران غم مخور
يل صفت پاکیزه كيشان و شريف و سربلند
استوار اند درنبرد دشمن ستيزان غم مخور
حيف باشـد از فرازيهاى خائين حـرف گفت
ننگ تاريخ اند نمايان لخت عریان غم مخور
دايمي در انــزوا باشنــد سـيه رويان قـرن
سالها هستند درون خويش زندان غم مخور
با حقــارت بينــوايان را تمـاشـاچی شــدند
اينگــروه بيند عذابِ تلـخ وجدان غم مخور
نيلگون درياي سرمست و كف آلــود و غرور
پيك آزادي دهـد ، مـوجِ خروشان غم مخور