اندر باب آوردن محمد رسول الله صلی الله علیه وسلم به دنیای امروز
نویسنده؛ دکتر هجرت الله جبرئیلی
از دیر باز ضرورت حضور رسول مبارک در روز گار ما محسوس است، هم از آن رو که ما امت مسلمان دچار سندروم بیماری ها هستیم. فرقه گرایی، مذهب گرایی، حزب گرایی، قوم گرایی، عقبماندگی، مستعمره بودن، ظالم بودن ، مظلوم بودن، بی سواد بودن، بی غیرت بودن، پامال اسرائیل شدن، پامال نیروهای ظالم بدویت شدن، پامال انتحاری شدن، ظلم بر زنان و …. .
چی کسی منکر این ضرورت است که به جای این قدر ملای سنی (اشعری، ماتریدی، معتزلی، سلفی، حنفی، شافعی، مالکی، حنبلی، دیوبندی، ازهری، اخوانی، تحریری، تبلیغی و … ) ، ملای شیعی ( اثناعشری، اسماعیلی، دروزی، قمی، نجفی و ….) حضرت رسول مبارک بیاید و رهبری ما را به عهده بگیرد و از دست این ها که با تکفیر و تفسیق همدیگر دمار از روزگار امت مسلمه کشیده اند، ما را نجات بخشد.
چی کسی منکر آنست که به جای رهبران اکثرا ظالم ۵۵ کشور و صد ها حزب سیاسی که امروز در حادثه غزه نشان دادند که در بی غیرتی و ظالم بودن ، شهره روزگار اند – إلا استثنا – ما را نجات بخشد. روح و جان ما هر لحظه آماده استقبال اوست تا مانند مدنیان طلع البدر علینا بخوانیم.
اما هیهات که خداوند او را از این دنیا برد و از نزد ما رحلت کرد و در خانه قبر خوابیده است و هر قدر در خواست و واویلا کنیم، دیگر بر نمیگردد.
از منظر کلامی این مساله به ختم نبوت بر میگردد، از منظر قرآنی او خاتم و پایان بخش انبیا است و پس از او دیگر پیامبری نمی آید. قرآن کریم حکمت ختم نبوت را کمال دین میداند، اما متکلمین کمال عقل انسانی را که می تواند در پرتو هدایات قرآنی زندگی مسلمانان را رهبری کند، میدانند.
از منظر اصول فقه، روش اجتهاد جانشین حضور پیامبر شده است و امتداد حضور او توسط علما با روش اجتهاد بر زندگی ما گسترش پیدا می.کند.
ما قریب نزدیک به ۱۵۰۰ سال است که شاهد اجتهاد و شکلگیری مکاتب و مذاهب کلامی و فقهی هستیم.
در این قریب به ۱۵۰۰ سال دانشهای گوناگون از ادبیات عرب ، اصول تفسیر، تفسیر، اصول حدیث، حدیث، اصول فقه و فقه، اصول کلام و کلام، حکمت و اخلاق و سیاست و … شکل گرفته است. پرسش این است که آيا اين علوم که همه پربار از روح فرقه گرایی هستند پاسخ گوی امروز مسلمانان است؟
مسلمانان دهها بیماری دارند، یکی از کلان ترین این بیماریها، تفرقه امت است. ما فقط از این علوم انتظار داریم که ما را به وحدت برسانند، حقیقت این است که نه تنها به وحدت نمیرسانند، بلکه روز تا روز پارچه پارچه مان میکنند. به اساس این علوم است که یکدیگر خود را تکفیر و تفسیق و تبدیع میکنیم و سر انجام میکشیم.
واقعیت این است که سخن از کمال عقلی مسلمانان و بازنمایی آن در اجتهاد یک سخن گزاف بیش نیست، زیرا امتی که با این علوم اجتهادی عقل خود را به کمال رسانده باشد، هر گز به عقبماندگی و توسعه نیافتگی نمی رسد.
بالفرض اگر پاسخگویی اجتهاد را پذیرا شویم، این اجتهاد فقط در گفتمان خلافت سلطنت که مبتنی بر روابط سلطان رعیت پاسخگو بود و در ساختار دولت ملت پاسخگو نیست، چیزی که رابطه انتخابی و نظارتی و پاسخگویی میان شهروند و حکومت را اصل میگیرد. نمونه آنکه هر جا سلطنت ها و حکومت هایی مبتنی بر فقه های اجتهادی حاکم هستند، حاصل کار استبداد و سرکوب و تبعیض قومی و مذهبی است.
نمونه دیگر اینکه در فقه اجتهادی موجود، هر مسلمان شهروندی تمامی سرزمینهای اسلامی را دارد، اما در ساختار دولت ملتها، اسلام گرا ترین حکومت ها این اصل را نپذیرفته اند و اساسی ترین مبنا نزد آنان تولد در این دولت ملتهای خاص است.
از سوی دیگر، دنياى امروز، مبتنی بر فرد گرایی و شهروند محق است، در این دنیا فقهی که به اساس تکلیف استوار بود، نمیتواند رضایت مخاطبان را بدست آورد.
امر دیگر این است که در دنیای امروز حقوق بشر یک اصل است. معتقدین حقوق بشر بسیاری از احکام موجود در فقه اجتهادی و حتی قرآن وسنت را مخالف حقوق بشر می دانند، از این جهت اسلام را پاسخگو نمیدانند. نمونه کلان آن موارد چند در نابرابری زن و مرد و حتی تحقیر زن به عنوان ناقص العقل است.
این گروهها، دانشهای اجتهادی مسلمانان را ناپاسخگو میدانند، حال می خواهند برای حل این مسائل خود پیامبر را به دنیای امروز بیاورند.
پرسش اصلی از اینها چند است:
۱. شما با چه روش پیامبر را به این دنیا می آورید؟
۲. شما که ذهن پیامبر را گرانبار از فرهنگ آن قرن هفتم عربستان می دانید و احکام مخالف حقوق بشر و تکلیف ساز را برخاسته از آن فرهنگ می دانید، با چه روشی قائل هستید که پیامبر اگر در دنیای امروز می بود، ذهنیت امروزین می داشت، به عنوان نمونه قطع دست را حکم جزائی سرقت نمی دانست؟
۳. شما می دانید که یک نقد کلان هرمنوتیکی شما بر ظنی بودن اجتهاد و فقه موجود است، شما با چه معیار عدم ظنی بودن این ادعای خود را ثابت می کنید؟ با چه معیار ادعا می کنید که پیامبر چنین ذهنیت گفتمانی امروزین را می داشت.
۴. از فحوای سخن شما بر میآید که قرآن از طریق ذهنیت نبی چنین ساختار زبانی و معنایی را یافته است، در حالیکه همین قرآن که شما آن را ساخته نبی میدانید، حد اقل بر معصومیت پیامبر بر انتقال لفظ به لفظ این قرآن تاکید دارد. پس سخن شما متناقض است، زیرا اگر قرآن ساخته ذهن نبی میبود، ادعای انتقال معصومانه را نمیکرد.
۵. در گفتمان امروزی سرمایه داری یک اصل است، ربا و سودخواری که دمار از روزگار مردم جهان کشیده و باعث استثمار و جنگهای عظیم شده است، آیا اگر پیامبر امروز میآمد، این ساختار را قبول میکرد؟ اگر میکرد، پیامبر را ظالم معرفی کرده اید و با شان او مختلف است.
حقیقت این است که این مدعیان باید روشهای حضور پیامبر در این روزگار و معیارهای صدق و کذب احکامی را که با این روش صادر میکنند، مشخص کنند، در غیر آن یک ادعای جذاب، اما میان خالی و پوچی بیش نیست.
سخن دیگر اینکه، در دنیای امروز زندگی چند سبک دارد:
۱. سبک فلسفی مستقلانه که بر عقل استوار است و منتخب این سبک همه چیز را بر محور آن می سنجد و به اساس کمال عقل انسان و پاسخگویی آن نیاز به دین را احساس نمی کند.
۲. سبک دینی مستقلانه که در آن وحی ( قرآن و سنت ) معیار است و عقل را به جز ابزار جایگاه دیگری نیست.
۳. سبک عقلی دینی که در آن عقل قطعی معیار تأویل وحی و وحی قطعی معیار رد احکام ظنی عقل است.
۴. سبک زندگی علمی که در آن علوم ساینسی و علوم انسانی را پاسخگوی نیازهای انسان ها می دانند و حتی فلسفه را نیز رد می کنند.
۵. سبک عوامانه که هیچ ابتنایی به جز ارضای هوا و هوس و منافع خود ندارند.
۶. و …
خواهش بنده آنست، شما که دین را پاسخگو نمیدانید و میخواهید خویشتن را به جای ذهنیت نبی بنشانید و احکام منصوص دین را رد کنید، بروید سبک عقلی فلسفی یا علمی را انتخاب کنید و بگذارید که دینداران به سبک زندگی خود ادامه دهند.
چرا که ادعاهای شما برخاسته از پذیرش متون دینی و تسلیم شدن به آنها و اجتهاد روشمند نیست و تا اینکه به دینداران سود برسانید زیان خواهید رساند.