یک، جاوید فرهاد و ریگستانی
سالهای ۱۳۸۹ بود فکر کنم، نهاد دریچه که صاحب امتیاز آن بیگانه صاحب بود، برنامهای برای یاد بود از عاصی در«هوتل پروان» برگزار کرده بود. در این برنامه، جاوید فرهاد گرداننده بود و تعدادی از جمله صالح ریگستانی، استاد محب بارش و دیگران که به یادم نیست، سخنران بودند.
نوبت به صالح ریگستانی رسید، ریگستانی صمن بیان چند خاطره از عاصی، یکی از مثنویهای عاصی را نام برد و گفت که من از این«غزل» عاصی خیلی خوشم میآید…وقتی سخنانش تمام شد، استاد جاوید فرهاد، به گونهی نقد یک تذکر داد که کمی هم به او برخورد… این شعری که«جِناب» ریگستانی خواندند، غزل نه، مثنوی است و
امید است بار دیگر متوجه باشند… استاد حیدری وجودی که در صف نخست مجلس نشسته بود، با صدای بلند به گونهی نقد گفت، همان«جِناب» که گفتی، جِناب نیست،«جَناب» است. استاد فرهاد با این تصحیح استاد سر تعظیم فرود آورد و تشکر کرد.
دو، محب بارش و زندگی خصوصی قهار عاصی
در همین برنامه، استاد محب بارش در سخنانش به زندگی شخصی عاصی پرداخت و از دختری که عاصی در نوجوانی عاشقش بوده…نام برد و چندبار تکرار کرد که فلان دختر بود که عاصی را عاصی کرد و عشق او بود که عاصی عاصی شد و… بعد گفت که شامها با عاصی به مکرویان میرفتیم و آنجا خانه معشوقش بود و …
یکبار استاد سرش را بلند کرد و با لحن تند و صدای بلند گفت: مصلحت نیست که از پرده برون آید راز/ ورنه در مجلس رندان خبری که نیست که نیست…
استاد بارش با این اعتراض استاد حیدری وجودی توقف کرد و با چند لحظه مکث، از استاد معذرت خواست و موضوع را عوض کرد.
سه، استاد حیدری و برادر قهار عاصی
باری با جمعی در حضور استاد نشسته بودیم که یکی از برادران عاصی که سلک تصوفی دارد، نیز وارد شد و به رسم خودش احترام استاد را بهجا آورد. نشست و استاد ادامه سخنش را تمام کرد و با نیم نگاهی به برادر عاصی گفت: خبر شدم کار را رها کردی و به زیارتها میروی و …به تو کی گفته تصوف چنین چیزی است؟ کی گفته کار و روزگارت را رها کن و به زیارتها و باز بگو که ترک دنیا کردیم؟ از کی شنیدی؟؟
او که به هیچ یک از سوالهای استاد پاسخ نگفت یا نداشت، سرش پایین انداخته و هیچی نمیگفت. بعد لحن استاد آرام شد و چند نصیحتی برایش داشت و تأکید کرد که دوباره برو کارت را شروع کن و خودت را به«دیوانگی نزن».
چهار، عرس حضرت بیدل بود و برنامه را قادر آرزو گرفته بود. من و ضیا سپاهی هم خبر بودیم، رفتیم به برنامه. نیم ساعت پیش تر از برنامه رسیدیم. استاد حیدری وجودی با آقای امانی قوالی خوانان مشهور کشور، وحید قاسمی چند تن دیگر نشسته بودند. همین که احوال پرسی را تمام کردیم، استاد به من سپاهی با دستش اشاره کرد و گفت بیایید نزدیک. نزدیک رفتیم، استاد به من گفت یادداشتت در مورد عاصی را خواندم، خیلی خوب بود، آفرین. اما یک نکته را باید با جزییات برایت بگویم که در نظر بگیری. گفت باز به دفتر که آمدی میگویم. روز بعدش وقتی به دفتر رفتیم، گفت در نوشته ات، یک عنوان زدی«عاشقی عاصی» و در آن مواردی را از صدیق برمک و از محب بارش یاد کردی… گفتم بلی استاد این عنوان را زدم تا روایت های دوستان عاصی را از زندگی عاصی ذکر کنم. گفت آن ها اشتباه نکردند، اما تو اشتباه نکن. گفت تا جایی که من عاصی را میشناختم، او دوست نداشت در مورد مسایل شخصی زندگی اش همه بدانند، بنا بر این باید مواظب بود و احتیاط کرد.
نمونه های فراوانی وجود دارد که استاد در کمال مهربانی و عطوفت، گاهی به گونهی اعتراض و انتقاد، نصیحت میکرد که سخت حکمت آمیز و جان بخش میبودند.