مقدمه
طالبان حکم زمین لرزۀ هولناکی را دارند که تمامی زباله های انباشته در لایه های عمیق حوضِ تاریخ و جامعه مسلمین را از عمق به سطح کشیده و در معرض دید بیننده قرار داد. تغلب سیاسی، بدویت فرهنگی، تعصب مذهبی، استبداد دولتی، انحصار مدیریتی، تخلّف و عقب ماندگی تمدنی، انارشی فقهی و ستم و جفا در حق همۀ بیچارگان مظلوم و مقهور جامعه اعم از زنان و اقلیت های مذهبی و گروه های قومی، از عناصر اصلی این معجونِ مرکّب بازار سیاست به شمار می رود.
حدود بیست و هشت سال از ظهور طالبان می گذرد و در این مدت ما شاهد نوشته های فراوانی بوده ایم که بر ابعاد سیاسی، استخباراتی، منطقه ای و جهانیِ ظهور این گروه پرداخته که نیاز هم بوده است، ولی در این میان کمتر نوشته ای به ریشه های اجتماعی این گروه و پیش زمینه های فرهنگی تشکیل آن پرداخته است. کشمکش های اجتماعی دارای ابعادی بس پیچیده و گوناگون اند که برای شناخت درست ریشه ها باید به تحلیل واقعیت های جامعه پرداخت. تفاوت افکار و نبرد اندیشه ها انعکاس غیرمستقیم تضادهای اجتماعی با ابعاد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی آن مى باشد ولو که مردم و حتی بازیگران آن، حقیقت چنین کشمکش ها وانگیزه های عمیق آن را درک نکنند. به عبارت دیگر، کسانی که پرچم حرکتی را به شانه حمل می نمایند در حقیقت حامل اشکال، تضادها و پدیده های متعدد اجتماعی نیز می باشند.
هرگاه به تاریخ اسلامی مراجعه نماییم در خواهیم یافت که کشمکش های سیاسی نقش مهمی در زمینه پیدایش مذاهب دینى بازی نموده و بخش بزرگ مذاهب اسلامی ریشه در تضادهای سیاسی جامعه اسلامی داشته اند. اختلاف هایی که در میان مسلمانان صدر اسلام رخ داد، در بنیاد خویش، اختلاف سیاسی بود، سپس شکل اعتقادی به خود گرفت و آهسته آهسته مذاهب فقهی در بستر آن شکل گرفتند.
مسئله رهبری جامعه اسلامی و شروط زعامت، نخستین موضوعی بود که مسلمانان بر سر آن اختلاف نمودند که جنگ جمل، جنگ صفین و جنگ با خوارج، نخستین مظهر همین اختلاف و برجسته ترین بازتاب خونین این كشمكش به شمار می روند. پرسشی که در آن وقت مطرح می شد این بود که رهبر جامعه آیا باید از خانواده پیامبر(ص) باشد، یا آنکه قریشی باشد، و یا هم آنکه تنها مسلمان؟ در زمینۀ پاسخ به این پرسش، شیعیان، تنها نسل پیامبر اسلام را شایسته این رهبری دانستند، مذاهب اهل سنت، قریشی بودن را شرط خواندند، و خوارج مسلمان بودن؛ و یا بهتر بگوییم خارجی بودن را، كه انگیزه اصلی خوارج از برداشتن شرط قریشی بودن در زمینه انتخاب خلیفه، قبل از آنکه بر بنیاد اصول دینی استوار می بود، در خصومت عمیق آن گروه با قریشیان ریشه داشت.
آنچه امروز مسلمانان را رنج می دهد، ادامه همان اختلافات است که به اشکال گوناگونی چهره می نمایانند. شگفتی انگیز اینكه ما شاهد افكار وجریان هایی هستیم كه پس از مرور سیزده و یا چهارده قرن از زیر ریشه های پوسیده اندیشه های كهن در حال جوانه زدنند. به عنوان نمونه امروز شخصیت ها و گروه هایى در مصر، ایران، اردن و جایهاى دیگر دنیا پرچم اعتزال برافراشته و در صدد احیای مذهبی اند كه از قرن ها بدینسو جزء تاریخ شده است. به همین صورت ما شاهد تولد دوباره خوارج در جغرافیای جهان اسلام نیز می باشیم. گرچه بسیار مشکل خواهد بود تا مدعی تکرار گذشته با همه تفاصیل آن در حال بود ولی آنچه می توان ادعا نمود این است که حال، گذشته را مطابق به اوضاع و شرایط خودش به خدمت می طلبد.
آری! کشمکش هایی که در آتش آن می سوزیم، در پهلوی عوامل منطقوی و بین المللی ریشه در اندیشه های کهن دارند، اندیشه هایی که اوضاع فرهنگی، شرایط اجتماعی، عوامل تاریخی و انگیزه های اقتصادی نقش مهمی در تکوین آن داشته اند كه رسالۀ مختصر پیش رو اشاره به همین عوامل و انگیزه ها در جامعه افغانستان دارد. رسالۀ حاضر با عنوان «مذهب طالبان» کوششی است در جهت شناخت، کاوشی است در زمینه ریشه یابی و تلاشی است در مسیر برجسته ساختن راه و روشی که گروه طالبان در پیش گرفته اند.
مذهب در زبان عربی مصدری میمی است كه به معنی مسیر و مکان رفتن آمده و به روشی اطلاق می گردد که گروهی فقهی و یا عقیدتی خود را بدان ملتزم دانند، چه خود بدان اعتراف نمایند و یا نه، و هدف ما از «مذهب» در این رساله، مكتب فقهی نه بلكه اعتقاد و شیوه برخورد با قضایای بزرگ جامعه است.
در اینجا بر خود واجب می دانم تا در پیشگاه دوستان بزرگواری كه نویسنده را در بارور ساختن این رساله همكاری نموده اند اظهار سپاس نمایم.