تحلیل و تبصره سیاسی

یاداشتی در مورد تعلیم زنان و تقسیم علم

نویسنده: دکتر کمال الدین حامد

درافغانستان تعلیم وتحصیل زنان از جانب گروه طالبان، بجز درصنوف ابتدایی، ممنوع گردیده است واخیرا این ممنوعیت شامل رشته های پزشکی نیزشد. باری آقای خالد حنفی وزیرامر به معروف گروه طالبان، کسب دانش را یک امرمباح دانست که این حکم ( اباحت ) در فقه اسلامی گاهی یک حکم شرعی وزمانی یک جواز صرف دانسته می شود. پرسش این است که آیا در فقه اسلامی ( أعم ازتمام مذاهب فقهی ) میان علوم دینی ودنیایی یا همان دانش مربوط به تکالیف شرعی وموضوعاتی چون علوم طبیعی، به اعتبارارزش شرعی شان تفاوتی وجود دارد؟. به مناسبت محفلی که با موضوع « علم ستیزی گروه طالبان » برگزارگردیده بود و گفتگوی دوستانه¬ای که با جناب دکترسید یحیی موسوی دراین مورد داشتیم، بنده بدین باور بودم که عامل اصلی علم ستیزی گروه طالبان، نوع تفسیرشان از جایگاه علم در فقه اسلامی می باشد ودیدگاه برخی فقهاء تکیه گاه تفسیرآنها از تعلیم زنان می باشد. گرچه واضح است که دیدگاه ومستندات روایی فقهای یاد شده، مورد تردید اکثریت قاطع فقهای مسلمان می باشد ودراهمیت کسب دانش برای زن ومرد هیچ تفاوتی دراسلام وجود ندارد، ولی با آن هم این یاد داشت دیدگاه چند تن عالم مسلمان را در مورد تقسیم وحکم شرعی کسب علم و دو روایتی که مستند ممنوعیت تحصیل زنان قرارگرفته، مرور می کند.

نکته اول:
حدیث مشهور ومعروفی است ( سیوطی، طبرانی وبیهقی به روایت ابوسعید خدری وأنس بن مالک آورده اند واکثرمحدثین ضعیف دانسته ولی البانی صحیح دانسته است) که پیامبراکرم (ص) می فرماید « طلب العلم فریضة علی کل مسلم » آموختن علم برهرمسلمانی ( أعم از زن ومرد ) فرض است. پرسش این است که این حدیث نزد فقهاء کدام علم را توصیه می کند ودیگر این که حکم فقهی کسب دانش چیست ؟ فرض، سنت، مکروه، حرام یا مباح. جدای از وثوق روایی این حدیث، درمورد مصداق این حدیث فراوان بحث گردیده است. تعمیم کسب دانش وبنیادین انگاری حق تعلیم برای همه درجهان معاصرباعث گردیده که اندک فقهای باشد مدعی گردد که علم مورد ضرورت صرف علوم دینی ( مانند عقیده، احکام واخلاق ) می باشد ولی درگذشته اندک نبوده اند فقهای که با استناد به روایات ونقل قول هایی از پیامبراکرم وخاندان او، به این باوربوده اند که علوم ضروری صرف همان علوم دینی است وتعلیم علوم دیگرصرف درحد مباح وبعضا مکروه وحرام نیزمی باشد.
نکته دوم:
موضوع آموختن علم صرف یک موضوع فقهی نبوده بلکه یک موضوع کلامی نیز بوده است. به این معنی که به لحاظ کلامی، منظور از علم، معرفت اصول دین دانسته شده که دراین مورد دیدگاه اهل حدیث این است که علم به اصول دین، اخباری می باشد وهیچ وجوبی برای یاد گیری کلام استدلالی درکار نیست ولی در کلام اشعری، معتزلی وامامی، دانستن آن به صورت استدلالی یک ضرورت می باشد وحتی نزد ماتریدی ها شناخت خدا برهرفردی – گرچه هیچ گونه دعوتی به او نرسیده باشد- واجب می باشد ونزد معتزله وامامیه درمورد اصول دین تقلید جایزنیست وباید به آن علم داشت.

نکته سوم:
به لحاظ فقهی، این سوال پیش می آید که منظور از واژه « فریضة » که در حدیث وارد شده است، به معنی فرض عین است یا فرض کفایی ( درفقه امامیه واجب کفایی ) واگر فرض می باشد، کدام علم فرض است واگر علم مشخصی فرض می باشد، پرسش این است که آیا علومی وجود دارد که فرض نباشد، مباح یا مکروه ویا حرام باشد؟.
نکته چهارم:
از آنجائی که فقه اسلامی به عنوان نظام حقوقی اسلام، شامل تمام فعل وافعال آدمی دانسته می شود، باید هریکی از افعال آدمی را مشمول یکی از احکام خویش قراردهد وبراساس آن حکم همان فعل را مشخص نماید. احکام شرعی درفقه اسلامی عبارت اند از : فرض، واجب، سنت، مستحب، مباح، مکروه تحریمی، مکروه تنزیهی وحرام در فقه حنفی، یا فرض، سنت، مستحب، مباح، مکروه وحرام نزد سایرمکاتب فقهی اهل سنت ویا واجب، مستحب، مباح، مکروه وحرام نزد فقهای امامیه. طلب وکسب علم نیز مشمول احکام فوق دانسته می شود وباید دریکی یا چند حکم یاد شده جابجا گردد.
نکته پنجم:
ذهبی (م 748) در رساله مستقل خود تحت عنوان « مسایل فی طلب العلم واقسامه » درعین حالیکه نسبت به صحت حدیث « طلب العلم فریضة علی کل مسلم » اظهار نظر نمی کند وبنا براظهارنظرسایرمحدثان درصحت این حدیث تردید است، تأکید می کند که علم فرض یا واجب، دانستن ایمان، اوامرونواهی، مناسک وشعایرفردی می باشد، یادگیری فقه، شناخت اقوال صحابه ودانستن استدلال های اهل سلف سنت یا مستحب است، یاد گرفتن آنچه به صورت قصص یا درحکم آن می باشد مباح است ویاد گرفتن احادیث موضوعی مکروه وسحر وشعبده بازی حرام پنداشته می شود. جالب این است که تمام این دسته بندی ناظر برحوزه علوم حدیث صورت گرفته است چنانچه عین این دسته بندی را برخی فقهای دیگر در حوزه زیرشاخه های فقه انجام داده است ودر تمام موارد از علوم طبیعی خبری نیست.

نکته¬ی مهم دیگراین است که اساس صدورحکم فرضیت یا کراهت نسبت به علوم متذکره را فواید یا زیان های آنها تشکیل می دهد که این گونه استدلال می تواند دلگرم کننده باشد برای اینکه در حق علوم طبیعی نیز می توان به لحاظ آثار وفواید آن چنین یک کاری انجام داد. چنانچه وی آموختن شعر را مباح می داند وحکم می کند که خوب آن خوب است وبد آن بد.
نکته ششم:
ذهبی زیاده روی در علوم را نیز مؤثر برحکم آن می داند به این معنی که زیاده روی در علوم که تحصیل آن ها مستحب است، ممکن است منجر به مکروه بودن شود وهمین طور زیاده روی در مباحات نیز می تواند منجر به حرمت گردد. ذهبی این دیدگاه خود را مستند به حدیث مروی از نعمان بن بشیر که پیامبراکرم (ص) فرموده : « دع مایریبک الی ما لایریبک » ترک کن آنچه که تو را به شک می اندازد به آنچه که تو را به شک نمی اندازد، می نماید. همچنان وی تحصیل علوم غیردینی را به نیت شخص گره می زند به این معنی که اگر هدف شخص مذموم باشد تحصیل آن علم نیز مذموم است واگر ممدوح باشد تحصیل آن نیز ممدوح خواهد بود.
نکته هفتم:
علامه حلی (م 726 ) از فقهای امامیه نیز در تذکرة الفقهاء ذیل کتاب جهاد، درضمن مسأله های مختلف، مسأله شماره 13 را به موضوع علم اختصاص داده وتحصیل را به فرض عین، فرض کفایه، مستحب وحرام تقسیم می کند. وی شبیه ذهبی یادگیری فلسفه، موسیقی وسحر را حرام می داند. شهید ثانی ( م 965) نیز در پایان کتاب منیة المرید خود علوم طبیعی، ریاضی وصنعت را مباح می گوید واگر باعث کوتاهی در علوم دینی شود، حرام می داند.
نکته هشتم:
یکی از نکات جالب، سخن غزالی ( م 505) در إحیاء العلوم جلد نخست این است که؛ علما در بیان مراد ازاین حدیث ( طلب العلم فریضة ….) بیش از بیست نظر داده اند. متکلمین مراد از آن علم کلام را گرفته اند، فقهاء مراد از آن فقه را گرفته اند، علمای اخلاق نیز تزکیه نفس را مراد نموده اند ومفسرین علم تفسیرومحدثین نیز علم حدیث را هدف دانسته اند. آنگاه خود غزالی نظر می دهد که می توان این گونه خلاصه نمود: از نظر اسلام برای امت اسلامی واجب وغیرواجب بودن تحصیل هر علمی بسته به ضروری یا غیرضروری بودن متعلق آن علم است، یعنی هرچه که برای حفظ مصالح ضروری مسلمین – أعم از مصالح دنیوی واخروی – لازم است، تحصیل آن علم نیز واجب می باشد واگر لازم نباشد، تحصیل آن علم نیز مباح خواهد بود. دیده می شود که این گونه تعلیق ( تعلیق حکم شرعی به نیاز ومصالح جامعه ) درجای خود منطقی می نماید.
نکته نهم:
روایات مربوط به منع تعلیم زنان
درمنابع اهل سنت فقط یک روایت وجود دارد که منع تعلیم کتابت برای زنان را نشان می دهد وآن روایت هم موضوعی دانسته شده است؛ این روایت را طبرانی از حضرت عایشه نقل می کند که گویا پیامبراکرم (ص ) فرموده « لاتنزلوهن الغرف ولاتعلموهن الکتابة وعلموهن المغزل وسورة النور» زنان را در مکان بلند جا ندهید وبرای شان خط نوشتن تعلیم ندهید بلکه ریسندگی وسوره نور را تعلیم دهید. قبلا گفته شد که این روایت را ذهبی والبانی موضوعی دانسته و رد نموده اند، ولی با آن هم دربرخی موارد مورد استناد قرارگرفته است.
ازمنابع امامیه نیز یک روایت را نقل می کنیم که فیض کاشانی (م 1091) درالوافی جلد 22 به روایت عبدالله بن سنان از امام صادق (رض ) نقل گردیده که فرموده « ألهموهن حب علیِ وذروهن بلهاء» برای زنان، دوست داشتن علی را تلقین نمایید وابله شان بگزارید ( تعلیم ندهید ). این روایت صحیح دانسته شده است.
نکته دهم:
موارد یاد شده در دوموضوع؛ تقسیم علم به علوم دینی وغیردینی وطبقه بندی تحصیل علم به فرض وحرام، ومنع زنان از تعلیم یکی از دیدگاه های موجود درفقه اسلامی ( أعم از اهل سنت وشیعه ) می باشد که به روایاتی نیز استناد نموده اند ودر مقابل آن، اکثریت فقهاء – به ویژه فقهای معاصر – قراردارند که امروز در تمام کشورهای اسلامی، کسب دانش بدون طبقه بندی وهم چنان برای زن ومرد یک حق و وجیبه¬ی دینی دانسته می شود، ولی دیدگاه های منع زنان نیز می تواند وتوانسته است دست آویزی برای اقدامات گروهایی چون گروه طالبان گردد که علیه کسب دانش برای زنان قرارگرفته اند. قابل یاد آوری است که دراین یاد داشت صرف به یاد آوری دو نمونه از دیدگاه فقها ودو روایت مورد استناد بسنده شد وتفصیل موضوع، رد ونقد آن واجماع امروزین علمای مسلمان، مبنی برحق شرعی کسب دانش برای زن ومرد را به نوشته های بعد واگزار می نماییم.
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا