گروه طالبان و اعمال زور به منظور بقای بیشتر در قدرت
نویسنده: دکتر مانی فرهمند
گروه طالبان نماینده بخش بزرگ پشتونها اند و از دل اجتماع (گمنشافت) قبیلوی سر بر آوردند. در واقع از بافت درهم تنیده قبیلوی افغان با ترکیبی از لایه مذهبی شکل یافته اند. این گروه قومی مذهبی اغلب به صورت غیر شهری و غیر متمدنانه در صحراها و کوهستانهای شرق و جنوب کشور به صورت قبیلوی بزرگ شده اند و بنا به تعبیر ابن خلدون سرشتی توام با عصبیت قدرتمند به اینها انسجام بخشیده است.
در خراسان/افغانستان در کنار افاغنه (پشتونها) سایر اقوام بزرگ دیگر نیز بسر میبرند که برخلاف این گروه بیشتر متمدن و شهری اند حتی ازبکها نیز از نظر تعلق فرهنگی تمدنی به یک حوزه بزرگ فرهنگی پیوند دارند. تاجیکها با سایر اقوام ایرانی دیگر که در خراسان/افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان و ایران کنونی از زندگی متمدنانه و تاریخ بر بار فرهنگی برخوردارند. ازینرو قرنها است که زندگی قبیلوی را فراموش نموده اند و بیشتر به شهرها تمایل دارند. و هزارهها همینطور در دو دهه که گذشت به شدت شهری و متمدن شدند و جایگاه برجستهای را در کشور از نظر علمی و فرهنگی برای شان دست و پا نمودند. بنابرین اقوام غیر پشتون کمتر تحت تاثیر عصبیت قبیلوی قرار میگیرند و همواره به سمت زندگی متمدنانه و مدرن تمایل دارند.
گروه طالبان به نمایندگی از قوم پشتون به دنبال سیاست یکدست سازی قومی در حکومت شان اند تا از این طریق مدت بقای شان را بیشتر سازند بنابرین طالبان با هر جریان و سیالیتی که به سمت مدرنیسم و تحولات جدید تمایل داشته باشد در ستیز قرار میگیرند. پس از تسلط این گروه بر خراسان/افغانستان در دو سال پسین دنبال نابود سازی مخالفان فکری، سیاسی و نظامی شان بر آمده اند و با شدت این سیاست سرکوب را پیگیری مینمایند. درین خصوص از سرکوب جنبش آزادی زنان گرفته تا گروههای مذهبی تشیع و هزاره، مخالفان سیاسی و نظامی شان در حوزه مقاومت را میتوان یاد آور شد.
در این جستار کوتاه به پرسش اصلی ذیل پرداخته شده است: آیا گروه طالبان به عنوان نماینده پشتونها توانایی نابود سازی جریانهای مخالف شان را دارند؟ با موج گستردهای از سرکوب که مردم با آن مواجه است میتوان گفت که سیر صعودی این سرکوب نتیجه نداده است، حملات روز افزون جبهات مقاومت و آزادی که تغیر تاکتیک جنگی را در پی داشته با وارد ساختن ضربات دقیق بدون تلفات حداقل یک نفر غیر نظامی آسیب پذیری جدی گروه طالبان را در بازه زمانی آینده نشان میدهد. سیاست سرکوب مخالفان که جنبشهای زنان، نیروهای مقاومت ملی و جبهه آزادی را شامل میشود. نه تنها تضعیف نشده است پر قدرت تر ظاهر ساخته است.
سر انجام سرکوب مخالفان سیاسی
سیاست سرکوب در دراز مدت نمیتواند منجر به ایجاد نظم، امنیت و توسعه گردد. گروه طالبان با وفاداری که به پشتونیسم افراطی دارند دنبال سیاست نظم با فشار سرکوب قومی و یک دست سازی مخالفان شان را دارند اما به هر پیمانهای که این فشار بیشتر شود، عقدههای هویتی و قومی را بزرگتر خواهد ساخت بنابرین سرنوشت این کشور آتشی زیر خاکستر بحران هویت افغانی خواهد بود.
سرکوبهای اخیر گروههای قومی به شکل چاقوی دو لبه کار میکند: یکطرف آن در کوتاه مدت برای گروه البان سرکوب سایر اقوام راه را برای یکه تازی قومی فراهم ساخته و در پشت چهره مذهب و شریعت اسلامی دنبال اهداف اقدار قومی خویش قرار میگیرند و لبه دیگر تیغ تبعاتی است که در آینده به ضرر گروه حاکم تمام میشود. این اقدامات پس از این که به نزدیک ترین فرماندهان غیر پشتون خودشان رحم نکردند و آنها را سرکوب نمودند تا برخورد خشونت بار در برابر اعتراض کنندگان سیاست قوم گرایانه شان ادامه یافت. در این جا به نمونههای که خود در آینده نزدیک زخم ناسور خواهند شد اشاره مینمائیم:
- سرکوب اعتراض مولوی مهدی: به عنوان تنها فرمانده هزاره تبار شیعه که مشروعیت مذهبی غیر سنی این گروه را زیر سوال برد و حتی زنگ خطری برای آن عده از افراد رده بالای هزاره شد که در دستگاه امارت طالبان کار میکنند مانند دکتر نظری و هواداران دیگر که از ترس خشم طالبان بقای شان را در کنار این گروه میبینند. اما با گستردهتر شدن حوزه مقاومت در برابر طالبان این سناریو وجود دارد که افراد مولوی مهدی به جبهات ضد طالب جذب شوند.
- سرکوب اعتراضات شمال: با شکل گیری حاکمیت گروه طالبان، طالبان ازبک تبار استانهای شمال را میراث خود شان پنداشته و تمام مناسب حکومتی را تصاحب نمودند که با استقرار حکومت گروه طالبان اصلی پشتون، ازبکها کم کم از صحنه اداری بیرون رانده شدند و به مناسب پستتر انتقال پیدا کردند و این امر حامیان ازبک امارت طالبان را به اعتراض وا داشت، در نتیجه سرکوب گردید و تخم بی اعتمادی را در زمین اعتماد مردم نسبت به حکومت قومی گروه طالبان کاشت.
- سرکوب حامیان تاجیک تبار گروه طالبان توسط پشتونها در بدخشان، تخار، بغلان و غیره، کشته شدن مولوی انصاری در هرات، مبدل شدن اقتدار و چهره فصیحالدین رئیس ستاد ارتش این گروه به یک مترسک فرومایه، منزوی شدن تمام فرماندهان ازبک تبار این گروه، کشته شدن همه روزه حامیان دست پائین این گروه در درگیریهای میان گروهی پشتونها و غیر پشتونها در استانهای شمالی و بلند شدن صدای اعتراض ملاهای حامی این گروه، شکاف قومی میان گروهی طالبان را عمیقتر ساخته است.
اسرانجام کار امارت طالبانی در خراسان/افغانستان دچار زوال زودرس خواهد بود طوری که مشخص است اکنون امارت طالبان در گرداب داخلی کسب مشروعیت غیر پشتونها و عدم توانایی کنترل حامیان اصلی شان در عقده گشاییهای قومی در برابر مردم عادی، سرکوب زنان، خبرنگاران، حامیان حقوق بشر، کشتار بی رحمانه اسرای جنگی مخالفان، دستگیری جوانان غیر پشتون به بهانهای داعش و جبهات ضد طالب خراسان/افغانستان را به یک بمب ساعتی مبدل ساخته است که احتمال منفجر شدن آن در بازه زمانی میان مدت فوقالعاده حساس ساخته است.
گستردهتر شدن دامنه زمانی و مکانی اعتراضات اخیر در شهرستانهای درایم و ارگون استان بدخشان در پی برخورد دوگانه امارت با کشاورزان کوکنار ممکن در کوتاه مدت با دادن رشوت یا سرکوب خاموش شود اما یک پیام جدی را برای همه در قبال دارد و آن نه گفتن به طالب و تفکر شئونیستی طالبانیسم پشتون خواهد بود.