سیاسی و اجتماعی

چیستی فقه قانون اساسی اسلام بنیاد

نوشته: محمد بن شاکر الشريف/ ترجمه: دکتر هجرت الله جبرئیلی

قسمت اول

واژه  “الدستور” ، به معنای قانون اساسی، واژه‌ای غیرعربی است که داری معناهای مختلف است. از جمله: قاعده یا اساسی که بر اساس آن چیزی بنا می‌شود. این واژه  در دنیای معاصر  بیشترینه در زمینه سیاسی کاربرد دارد و به معنای بالاترین قانون در یک کشور است؛ به این معنا که “پدر قوانین” است که سایر قوانین که سازماندهی جامعه  را در همه گستره ها عهده دار هستند،   از آن سرچشمه می‌گیرند.
در  قانون اساسی ساختار دولت، نوع حکومت، نظام سیاسی و دستگاه های اداری عمومی کشور به شکل واضح تبیین می‌شود. در آن شرح داده می‌شود که چه نهادهای عمومودى وجود دارند و نحوه تشکیل آنها، وظایف و اختیارات هر نهاد و محدودیت‌های آن، روابط میان نهادها،  اختیارات هر نهاد، نحوه نظارت بر آنها، حقوق اساسی افراد و گروه‌ها، آزادی‌ها و وظایف آنها و ضمانت‌هایی برای حفظ این موارد ، بيان مى شوند.
واژه “دستور” (قانون اساسی) از نظر لفظ و ساختار، برای فقه سیاسی اسلامی در عصر خلفای راشدین و دوره‌های پس از آن، حضور نداشته است. با آن هم، تمام آنچه که در “دستور” (قانون اساسی) گنجانده می‌شود، باحکام شریعت بر آن دلالت دارد؛ این دلالت از نوع موفقت است، یا از نوع رد.
آثار تأليف شده در باره  احکام سلطانیه (احكام فقهی دولت) می‌توانند به‌عنوان هسته اولیه برای نوشتن قانون های اساسی در فقه سیاسی اسلامی در نظر گرفته شوند. اگر به کتابی مانند “الأحکام السلطانیه” اثر ماوردی نگاه کنیم، خواهیم دید که این کتاب شامل بحث‌هایی در باره  بسیاری از اموری است که قانون های اساسی در برگیرنده آنهاست.
ماوردی در کتاب خود فصلی هایی را باز کرده است که بسیاری از آن ها را قانون های اساسی در بر می گیرند.
۱. او فصلی را در باره “امامت” (ریاست دولت) اختصاص داده است که در آن به حکم نصب امام، شرایط امام، نحوه رسیدن او به این مقام و شرایطی که باید در کسی که او را به این مقام برمی‌گزیند، پرداخته است.
۲. سپس در مورد وظایف امام (یعنی حقوق ملت و امت در قبال او و حقوق او بر امت) صحبت کرده است.
۳‌  همچنین درباره دلایلی که باعث می‌شود امام منصب خود را از دست بدهد، بحث کرده است.
۴.  فصلی برای وزارت تشکیل داده است. در این فصل انواع وزارت و شرایط لازم برای کسانی که به این مقام منصوب می‌شوند، مطرح شده است.
۵. همچنین فصلی برای فرمانداران مناطق و فرماندهان جهاد و فرماندهان جنگ‌های مبتنی بر مصالح تشکیل داده است.
۶.  در نهایت، مباحث مربوط به قضاوت و حدود اختیارات قاضی را مورد بحث قرار داده است.
این مسائل در دنیای امروز به‌عنوان بخش‌های مختلف قوه اجرائیه و قضائیه در نظر گرفته می‌شوند.
۷.  همچنین فصلی برای “ولایت المظالم” (نظارت بر تجاوزات والیان بر رعايا) اختصاص داده که در دنیای امروز معادل قضاوت اداری است.
به این ترتیب، او بیست فصل را تکمیل کرده و مسائلی را که به طور مستقیم با موضوعی که امروزه به آن قانون اساسی می‌گوییم، در بر می‌گیرد، بررسی کرده است.
اما تفاوت‌های اساسی میان کتاب‌های “الأحکام السلطانیه” و قانون های اساسی وجود دارد که در موارد زیرین بازنمایی می شود:
1- در کتاب‌های “الأحکام السلطانیه” زمانی که به احکام اشاره می‌شود، این احکام به‌عنوان مطالعات  فقهی مطالعه می شوند.  در حالی که آنچه قانون های اساسی  ذکر می‌شود، به‌عنوان احکام قطعی، اجرایی و الزام‌آور مطرح می‌شود.
2- کتاب‌های “الأحکام السلطانیه” دربرگیرنده مسائلی هستند که برخی از آنها به‌عنوان مواد قانون اساسی و برخی دیگر در سلسله مراتب پائین تر و  به منزله قوانین عادی محسوب می‌شوند، در حالی که قانون های اساسی  فقط شامل موادی هستند که به‌طور خاص به‌عنوان مواد دستوری شناخته می‌شوند و هیچ ماده دیگری را در بر نمی‌گیرند.
3- تفاوت سوم این است که کتاب‌های “الأحکام السلطانیه” توسط دانشمندان  نوشته می‌شوند و هیچ سازوکار مشخصی برای نوشتن این آثار وجود ندارد؛ به گونه ای که  هر دانشمندی می‌تواند کتابی در این زمینه بنویسد و در آن مذهب، رأى و ترجبحات خود را بیان کند .  همچنان ممکن است در صورت یافتن نظر صحیح‌تر، از برخی گفته‌های خود بازگردد، بدون اینکه مجبور باشد از ردش خاصی پیروی کند. اما قانون های اساسی بر اساس یک سازوکار مشخص تدوین می‌شوند و تنها یک نسخه از آن برای یک کشور وجود دارد. این قانون های اساسی تا زمانی که اصلاح نشوند، لازم‌الاجرا باقی می‌مانند و تغییر برخی احکام آن تنها از طریق سازوکارهای خاص ممکن است.

اگر به برخی از قانون های اساسی معاصر که از دیدگاه اسلامی نوشته شده‌اند نگاه کنیم، خواهیم دید که این قانون های اساسی از رهگذر  موضوعات و عناوین دربرگیرنده ی چیزهایی هستند که  که قانون های اساسی عرفی/ وضعی نیز ارائه می‌شوند. اما تفاوت آنها در این است که جهت‌گیری اسلامی را در تمام مواردی که ذکر می‌کنند، ثابت نگه می‌دارند و ممکن است برخی مواد دستوری/ الزام آور را بیفزایند که همانند آن در قانون های اساسی  عرفی وجود ندارند. این امر به دلیل ماهیت جامع احکام اسلام است که تمام جنبه‌های مربوط به فرد و جامعه را در بر می‌گیرد. با این حال، واقعیت این است که هیچ معیار عینی و مشخصی وجود ندارد که موضوعاتی که باید شامل  یک قانون اساسی می شود و موضوعاتی که شامل آن نمی‌شود را تعیین کند.
بخش های سازنده قانون اساسی اسلامی:
قانون اساسی اسلامی شامل مجموعه‌ای از مواد است که به موضوعات زیر می‌پردازد:
1. وضعیت دولت در میان دیگر کشورها: روابط با سایر کشورهای اسلامی
2.  دین کشور:  جایگاه دین در میان عموم مردم.
3. وضعیت اقلیت‌ها: چگونگی وضعیت گروه های (قومی، مذهبی و دینی) در برابر اکثریت.
4. حقوق و وظایف فردی: حقوق، آزادی‌ها و تکالیف افراد.
5. نظام سیاسی: مجموعه‌ای از مواد که نظام سیاسی را تبیین می‌کند.
6. نظام اقتصادی: مواد مربوط به ساختار و سیاست‌های اقتصادی.
7. نظام  اجتماعی: موضوعاتی مانند آموزش، بهداشت، خانواده، ازدواج و طلاق.
8. اساس‌های جامعه اسلامی:  مجموعه ای از موادی که مواردی مانند ایمان به خدا و روز قیامت، رجوع به شریعت الهی، اعلام شریعت به‌عنوان تنها منبع قانون‌گذاری و بطلان هر چیزی که مخالف آن باشد.
9. ساختار حکومت: مواد مربوط به تفکیک قوا و روابط بین آنها.
10. شورا، قانون‌گذاری و نظارت: اصول مربوط به مشورت، تدوین قوانین و نظارت بر اجرای آن‌ها.
11. هدف غایی دولت: همچنین در قانون اساسی اسلامی هدف اسلامی که دولت به دنبال آن است، حدود اطاعت مردم از دولت و شرایطی که در آن مردم از اطاعت دولت یا مقاومت در برابر آن معاف می‌شوند، مشخص می‌شود.
منبع، مجلة البيان، شماره ٢٩٠، ١٦ / ١٠ / ٢٠١١
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا