بخش نخست
چکیده
دریافت پیوند محکم و پویا میان نگرش کلاسیک اسلامی و اندیشه سیاسی کاری دشوار است، زندگانی پیامبر میان دو گفتمان خودسازی با محوریت منابع (آیات مکی) و نظام سازی منابع (آیات مدنی) در«کانتکس» سنتی و مطالعه جامعه شناختی سیاسی ایستا قابل جمع اند، اما با در نظر داشت تحول در عرصه معرفتشناسی جدید با توجه به پارادایمهای انتقادی معرفت شناسی جدید تناقض در منابع استحکام یافته کلاسیک کاری دشوار است و بر میگردد به ابتکار نواندیشان دینی در اسلام که چگونه پل میان اندیشه معاصر و ظرفیت اندشورزی در معرفت شناسی اسلامی بهمیان آید.
واژهگان کلیدی: اسلام، قرآن، حدیث، سنت، فقه، اجماع، عقلانیت
- پیش درآمد
منظور ما در اینجا از اسلام در حقیقت اسلام صدر است، چیزی که رویه خود پیامبر اسلام است، و آنچیزی که در قالب آیات و روایات اسلامی بیان شده و یکسری چیزهای مهم که در تاریخ اسلام بعد از رحلت پیامبر و زمان خلفا و حاکمان بنی امیه به نوعی بیان شده است. بخش مهمی از آنچه که امروزه به عنوان اسلام مطرح است مرتبط با واقعیات تاریخی بوده که از صدر اسلام تا امروز بروز پیدا کرده است. دعوت اسلامی در آغاز خودش بیشتر به مسائل عقیدتی مانند توحید و نبوت و معاد مرتبط میشد و مؤلفه روشن و صریح سیاسی نداشت بنابراین اسلام در همان بدو پیدایش آن با سیاست در آویخت و در همان آوان مشکلات سیاسی نیز بوجود آمدند.
طوری که یثرب یا مدینه با توجه به بافت طبقاتی و اجتماعی مختلف آن از یک خلاء قدرت سیاسی رنج میبرد و در تب و تاب منازعه اوس و خزرج میسوخت. در همین وضعیتی بود که رسالت پیامبر جنبه سیاسی از خودش آشکار ساخت تا جائیکه بسیار زود یک عهدنامه یا پیمانی نوشته شد که به عهدنامه مدینه مشهور است. بدین ترتیب پیامبر در مدینه به تدریج ایفای نقشهای سیاسی را به عهده گرفت. او به داوری منازعات مردم میپرداخت، جنگها را رهبری میکرد، پیمانهای را جوامع مختلف منعقد میساخت، والیان را برای اداره امور به دیگر نواحی میفرستاد، به تشکیل بیتالمال همت گماشت، با سران قبایل و سران دیگر کشورها مکاتباتی داشت. لذا شبه جزیره عرب طی مدت کمتر از ده سال بعد از هجرت در سایه رحمت پیامبر دارای دولتی تمام عیار گردید.
در گذشت پیامبر به معنی واقعی کلمه پایان رسالت پیامبر بود اما اسلام و دولت برامده از زمان حیات پیامبر با رحلت او از بین نرفت بلکه پایدار ماند. آئین محمد گسترش یافت. در دوران خلفای راشدین تدابیری اندیشدند که شاکله نظام سیاسی گردید و همچنان منجر به برخی اختلافات شدید گردید که تا امروز نیز ادامه یافته است. بناءً دو مذهب شیعه و سنی از همین زمان به بعد نهاده شد. مرزهای دولت اسلامی از مرزهای شبه جزیره عربستان فراتر رفت و بخشهای عمدهای از امپراطوری ایران به این دولت ضمیمه شد.
نود و دو سال خلافت امویان تحول بنیادین پیدا کرد و به شکل متعارف حکومتهای موروثی مبدل شد. در این دوران حکومتداری تحت تاثیر امپراطوری روم و ایران شکل پیدا کرد، روابط پایدار با همسایگان به ویژه روم بر قرار شد. اما اختلافات قومی و مذهبی در این دوره خیلی زیاد شد و در قالب قیامهای مختلف نظیر قیام شیعیان، قیام خوارج که در گوشه و کنار امپراطوری سر گرفت.
قیامهای ایرانیان نیز در برابر حکومت امویان شکل گرفت و از درون این حکومت امویان اعتراضات و اختلافات شدیدی از جمله قیام آل عباس شکل گرفت تا پس از امویان به قدرت رسیدند. اینها با شعار قیام بازگشت به اسلام واقعی با کمک ایرانیان چون ابومسلم خراسانی در سال (۱۳۲ هجری قمری) امویان را شکست دادند و یک دولت جدید برپا کردند. حضور ایرانیان در دستگاه خلافت سبب گسترش آئین کشورداری ایرانیان در حکومت عباسی شد. از نقطه نظر شگوفایی این دوره عباسیان بود که شاهد چنین شگوفایی ایران اسلامی هستیم. بخش مهم تمدند اسلامی مرهون تلاشهای ایرانیان بوده است هم چنان تلاش مسلمانان که در شمال آفریقا و اندلس و مغرب عربی داشتند. دوره طلائی اسلام در دوره اول عباسی بود. و به واسطه فرماندهان غیر عرب در این دوره است که قدرت در اطراف و اکناف جهان اسلام گسترش یافت.
مرجعیت و محوریت خلافت همچنان پا بر جا بود هرچند بعد از کشته شدن مامون شاهد قیامهای هستیم که حکومتهای مختلف ایرانی چون طاهریان، صفاریان، آل بویه و غیره در اطراف و اکناف ایجاد کردند.
تحولات بعدی یعنی هجوم مغل در قلب خلافت عباسی منجر به پایان رسیدن خلافت گردید. گر چه یکی از وارثین خانواده خلیفه به مصر فرار نمود و به صورت تشریفاتی به عنوان خلیفه در آنجا مستقر و در نزد ممالک مدتی خلافت دوام آورد ولی پس از آن توسط عثمانیها در شکل جدید آن در سرزمینهای آسیای صغیر و سایر نقاط دیگر خلافت عثمانی پایه ریزی شد که همان صبغه دینی آن دوام یافت.
قبل از این که به درک پیوند مذهب با سیاست و اندیشه سیاسی در اسلام بپردازیم، جا دارد تا پرسش اصلی و فرضیه این پژوهش را مشخص نمائیم:
پرسش پژوهش: آیا در اسلام چیزی به معنی اندیشه سیاسی وجود دارد یا خیر؟
فرضیه پژوهش: اسلام بر علاوه این که دارای آموزههای آئینی و مذهبی است در ضمن به عنوان دینی که با قدرت و سیاست همآغوش بوده و دارای تاثیرات بر تاریخ سیاسی جهان بوده است.
در این پژوهش تلاش مینمائیم به مفاهیمی که پیوند میان مذهب و سیاست را نشان میدهد به ویژه ارکان اسلام، همآوردی دین با سیاست، نگرش بیرون دینی و نقد نگرش تک محورانه اسلامی، نگرش درون دینی و جایگاه سیاست در تعریف علمای مسلمان، زبان هستی شناسانه سیاسی در قرآن و نقدهای امروزی بر این رویکرد به عنوان مباحثی است که دنبال شده است. - 1. اسلام و شرایط خاور میانه
حضرت محمد پیامبر اسلام (صلواهالله علیه و علی آله و اصحابه) در سال (۶۱۰) میلادی داعیه پیامبری خود را در جزیره عرب آشکار کرد و دو دهه این داعیه را در مکه و مدینه گسترش داد. تا بلآخره با گسترش دین اسلام در شبه جزیره عرب اساسات آئین جدید با رویکرد برادری، صلح، مساوات و برابری، در اسلام و نیز ایمان به خدای واحد و اهمیت به آموزش و دانش، دفاع از حقوق مردم به ویژه حق حیات و اعتبار زنان و غیره در دل همگان نشست. این داعیه نه تنها برای اعراب بادیه نشین بلکه برای مردمی که در امپراطوریهای ساسانی و رومی میزیستند؛ از جاذبهای برخوردار گردید که در کمتر از نیم قرن در سراسر جهان شناخته شده آن زمان گسترش پیدا کرد. اسلام توسط یاران پیامبر گسترش داده شد، داعیه دینی آن در خاور میانه به راحتی اتفاق افتاد بود از طرفی نیز مایه فخر و مباهات اعراب پس از پیامبر به ویژه در عصر خلفای بنی امیه و بنی عباس گردید.
عبدالرحمن بدوی اندیشمند مصری باور دارد که اسلام به عنوان میراث تمدنی حوزه خاور میانه متاثر از روح تمدنی خاور میانه است و به این ترتیب نمیتوان تمدن اسلامی را در نظر گرفت مگر این که شرایط حاکم بر فضای گفتمانی تمدن خاور میانه را در کلیت موضوع از نظر دور داشت. او باور دارد که تمدن همچون موجود زنده دارای روح است و روح تمدن عبارت از فرهنگ است اما هر تمدنی محکوم قوانین تولد، رشد زوال و مرگ است. روزگار طفولیتی دارد و دوران جوانی و دوره کهن سالی. اسوالد اشپنگلر معتقد است که «روح تمدن شروع میکند نیروهای بالقوه خود را به فعلیت برساند و تا آنجا که امکان و توان داشته باشد مرحله به مرحله در این راه پیش میرود تا اینکه سر انجام نیروها و امکاناتش به پایان برسد، در این نقطه است که شاخههایی آشکار میشود که نشان میدهد تمدن به آخرین حد کمال خود رسیده است. تمدن در این زمان از مرحله آفرینشگری و نو آوری به دوران مصرف و انتشار صیقل میشود.» (بدوی، ۱۳۹۸: ۲۷) او دوران فرهنگ در معنای خاص خود را دوران نخست تمدن میرسد که فرهنگ به نقطه کمال رسیده و مرحله دوم تمدن میرسد.
در مواجه با تمدن اسلامی مورخان به دو دسته تقسیم میشوند: نخست گروهی که تمدن اسلامی را تمدنی مستقل میدانند که دوران تاریخی خاص را شکل داده است و اما گروه دیگر میکوشند این تمدن را با تمدن یونانی– رومی یا حوزه مدیترانه پیوند دهند. ظهور اسلام به عنوان یک مذهب توحیدی در جزیره عرب و با توجه به این که خاورمیانه زادگاه ادیان سامی و توحیدی قبل از اسلام بهظهور رسیده بود؛ یک امر تصادفی نیست. اسلام در شرایطی به ظهور رسید که در شرق عربستان مذهب رزدشتی به شدت سیاست زده و دچار زوال و خرافات شده بود. و در نتیجه از یکطرف منجر به ظهور بحرانهای فکری و اخلاقی و از طرف دیگر بحرانهای سیاسی و اقتصادی گردید. بنابر این ساسانیان دچار زوال شده بودند. همچنان امپراطوری روم پس از سقوط روم غربی بیزانس و گسترش مسیحیت در غرب این تمدن را از درون دچار تناقض فرهنگی ساخته بود. مسیحیت در عمیقترین وضع قرون وسطی بر غرب مستولی شده بود. در چنین وضعیتی که قبل از اسلام ادیان ابراهیمی (یهودیت و مسیحیت) داشت؛ شرایط رشد و گسترش آئینی جدید در سر زمینی که کمتر مورد عنایت و توجه قدرتهای بزرگ جهانی آن زمان قرار میگرفت بظهور رسید.
در رویکرد بدوی بر اساس پیوند مشترک تمدن اسلامی با تمدن غربی یونانی رومی بحث نموده است و بیشتر اشتراکات تمدنی اسلامی و غربی را برجستهتر ساخته است و با استناد بر ایده کارل هاینریش بیکر باور دارد که تمدن اروپا در عصر رنسانس توانست موفق به ایجاد نهضت انسانگرایی شود، در حالی که اسلام نتوانست چنین نهضتی را ایجاد نماید. بکر تفاوت اسلام با اروپا را در نحوه مواجه با میراث یونانی– رومی ناشی از عوامل تاریخی و جغرافیایی و نژادی و مهمتر از همه اینها ناشی از تفاوت در عقلانیت قلمداد کرد. از نظر وی عالم اسلامی تنها چیزی را از میراث یونانی اخذ کرد که دارای صبغه عقلانی و منطقی بود. (بدوی، ۱۳۹۸: ۳۲) ویژهگیهای مشترک خاورمیانه که در اسلام نیز به نحوی بازتاب پیدا کرد عبارتند از:
- هنر: فقدان فردیت در تمدن خاور میانه، طوری که هنرهای تجسمی از جمله نقاشی و پیکرتراشی در خاور میانه رشد نکرد، زیرا به تصور در آوردن جسم و شخصیت مستقل منفرد، مستلزم بروز فردیت است و این همان چیزی است که با روح این تمدن نا سازگار است. روح نافی و ویرانگر فردیت است، هنر رشد یافته در خاور میانه هنر رنگ است که به شکل قوسی یا هنر اسلیمی بوجود آمد. و طرح هنری بدون جسم است.
- دین: تضاد میان روح و نفس و انکار نفس در برابر روح، خصوصیتی است که در همه ادیان آسمانی مشاهده میشود. در واقع این ویژهگی در حکم خصوصیت اصلی ادیان آسمانی است و این بدان سبب است که تمام ادیان آسمانی در مناطق تحت نفوذ روح تمدن خاور میانه شکل گرفته اند. (بدوی، ۱۳۹۸: ۳۹)
- قانون: قانون قدیمی یونان و روم بر آمده از نگاهی فردگرایانه بود زیرا افراد واضع قانون بودند. اما در تمدن خاورمیانهیی قوانین همه مصدر واحد دارند و اگر مصدر قانون خدا است پس قانون بایستی در قالب کلام خدا یا همان کتابهای مقدس ظهور یافته باشد.
- سیاست: در این تمدن حکومت همواره متکی به نیروی برتر باشد وگرنه حکومتی فاسد محسوب میگردد. «نظریه خلافت اسلامی بارزترین نمونه چنین خصوصیتی است، تلقی روح تمدن خاورمیانه از مفهوم دولت با تلقی مرسوم از مفهوم دولت تفاوت دارند.» (بدوی، 1398: 40
- داعیه اسلام به عنوان مذهب اجتماعی و سیاسی
از آنجائیکه بیشتر از یک دهه عمر پیامبر در مکه بر استحکام باورهای کسانی که به اسلام گرویده میشدندن رنگ و بوی اجتماعی و سیاسی نداشت و تنها بر باورمندی به خدای واحد استوار بود. تا آن زمانی که قریش از دعوت آشکار پیامبر به آئینی دیگر با خبر نشده بودند کاری به کار او نداشتند، اما پس از آشکار کردن آن اکثریت بزرگان قریش با دیدن این وضعیت که اکثر بردگان و گروههای کم بضاعت و طبقه پائین مکه به گرد محمد جمع میشوند به این باور رسیدند که کم کم گسترش داعیه پیامبر خطر جدی به جایگاه اجتماعی و سیاسی نخبگان قریش وارد خواهد ساخت. بنابریان عملاً مانع او از کار دعوت به آئین جدید میشدند. نخست با تطمیع و دادن امتیازات مادی و اجتماعی میخواستند به غائله پایان دهند اما اصرار پیامبر بر حقانیت مذهبی که آورده بود. و طوریکه او این مذهب خود را در حقیقت ختم پیامبری میدانست کم کم برخوردها علیه خودش را خشم ناکتر یافت.
با برخوردهای جدی قریش پیامبر ابتدا مسلمانان ضعیفتتر را به حبشه فرستاد و سپس زمینه مهاجرت خودش به مدینه را فراهم ساخت و با رفتن به مدینه، اسلام که تا این موقع به عنوان یک آئین غیر سیاسی بود، جنبه سیاسی بخود گرفت. با ورود پیامبر به این شهر نسبتاً کشاورزی زمینههای ایجاد دولتی با پایههای اقتصاد کشاورزی و تجارت شکل گرفت و پیامبر به منظور استحکام پایههای نظام سیاسی؛ نخست پیمانی را میان تازه واردان، باشندگان اصلی مدینه که از یکطرف اوس و خزرج بودند و از طرف دیگر طایفههای از اعراب یهودی مثل بنی قریظه و بنی نظیر بست. با بستن این پیمان خیالش به سر و سامان دادن نظام سیاسی مدینه راحت شد.
دهه آخر حیات پیامبر برای هر دو دستآورد بزرگ ایشان
- آئین جدید اسلام که جنبه سیاسی پیدا کرد و 2. دولت مدینه به نحوی موفقانه سپری شد. پیامبر با استحکام پایههای قدرت خویش در مدینه ابتدا رقبای قومی خویش را تحت کنترل در آورد و از طرف دیگر زمینه گسترش حکومت خویش را بر سراسر جزیره عرب فراهم نمود. و با این ترتیب میراث پیامبر برای یارانش از هر دو نگاه هم آئین جدید اسلام با پوتنسیال قدرتمند داعیه خیر و صلاح مردم و هم ایجاد دولتی متمرکز تحت کنترل اعراب قریش برای قرنهای متمادی جاودانه ماند.
محمد پیامبر قطع نظر از رسالت دینی، اعراب پراکنده را متحد ساخت، و از جهل و بیسامانی نجات بخشید، و به تعبیر هانری ماسه اسباب شرکت آنان را برای همیشه در تاریخ تمدن میسر ساخت. (فاخوری و جر، ۱۳۸۶: ۱۰۵) دین اسلامی بر اساس دستورات قرآن و احادیث نبوی، قواعد مفصلی در باره زندگی اجتماعی به دست داده اند. به پیروی از همین خصوصیت، در اسلام اصول دین و مبانی سیاست با یکدیگر در آمیخته و کل واحد و تجزیه ناپذیری را پدید آورده اند. (عنایت، 1358: 102) مسلمانان در زمان رحلت پیامبر به سه گروه تقسیم شدند:
- 1. مهاجرین: گروهی از مسلمانان که باشنده مکه بودند و از نظر تباری به پیامبر نزدیک بودند، این دسته از مسلمانان در همه جنگهای پیامبر اشتراک نمودند و با مهاجرت شان به مدینه تقریباً تمام اموال و دارای شان را در مکه گذاشتند. مهاجرین مسلمانان آغازین بودند و همیشه پیامبر را در سفر و سکونت همراهی مینمودند.
- 2. انصار: گروهی از مسلمانان که بنا بر رضایت خودشان از پیامبر دعوت نمودند تا به یثرب پناهنده شوند و در آنجا توانست با فراغ خاطر پایههای نخستین دولت اسلامی را بریزد، انصار نیز از یاران نزدیک پیامبر به حساب میآمدند و در مجموع شامل دو قبیله بزرگ بودند یکی اوس و دیگری خزرج که تا قبل از اسلام هر دو قبیله درگیریهای خونباری داشتند. با پذیرفتن اسلام تمام اختلافات شان را کنار گذاشته و برای ترویج و اشاعه اسلام همت گماشتند. این گروه تا زمان حیات پیامبر دارای جایگاه اجتماعی و سیاسی عالی بودند اما پس از وفات پیامبر و با رویکار آمدن دولتهای خلفای راشدین، امویان و عباسیان جایگاه و احترامی را که میان مسلمانان داشتند از دست دادند و از نظر اهمیت اجتماعی و سیاسی در تاریخ گسترش قلمرو اسلام عملاً محو شدند.
- 3. اشراف مکه: عمدتاً بزرگان بنی امیه بودند که در زمان ایجاد دولت اسلامی در یثرب با این دولت به شدت دشمنی داشتند و دشمنی آشکار این دسته از اشراف تا فتح مکه توسط پیامبر اسلام ادامه یافت اما پس از این تاریخ است که کم کم بنی امیه وارد سازوکارهای سیاسی خلفای راشدین و به ویژه دوره عثمان گردید که به مقامات عالی نظام سیاسی دست یافتند. اشراف بنی امیه پس از شهادت حضرت علی تمام قدرت سیاسی و نظامی را تصاحب نمودند و از این طریق تاثیرگزاری خود را بر تاریخ اسلام برجا گذاشتند.