
پاکستان ؛از دیروز تاامروز
به تازه گی در رخنامه به مطالبی سر خوردم، که در آن از ضرورت بهبود مناسبات میان افغانستان/خراسان و پاکستان سخن رفته بود، این مضامین علاقمندی شدید نویسنده به تامین صلح در کشور را بیان میداشت، اما انتظار این بود که نویسنده محترم راه های تامین مناسبات دوستانه میان دو کشور رانشان دهی می کرد.
کمبودی که در این مقاله به باور من موج می زد این بود، که نویسنده گرامی مناسبات پاکستان و افغانستان/خراسان را یکدست در نظر گرفته بود و فراز و فرود های آن از نظرش غایب مانده بود، در حالی که پاکستان از بدو تاسیس اش تا امروز مراحل چند گانه ای در ارتباط به افغانستان/خراسان پشت سر نهاده، که هر مرحلهی آن شرایط و ایجابات خود را داشته است، و نمی توان حکم کلی بر تمام حیات سیاسی پاکستان راند.
از دید نویسنده ،پاکستان در روابط خویش با افغانستان/خراسان مراحل زیر را طی کرده اند، که عبارتنداز :
1. مرحله نخست (۱۳۵۷_۱۳۲۶ه.خ)
در این مرحله این افغانستان/خراسان است، که پاکستان را پیوسته زیر فشار قرار داده، به مشورت اتحادشوروی و هند مسالهی پشتونستان را مطرح کرد، شبهاتی بر رسمیت خط دیورند عنوان داشت، وزارت اقوام و قبایل را تاسیس کرد و از این طریق به دست درازی در مناطق قبایلی پرداخت. مکاتبی در کابل برای جوانان آن سوی مرز دیورند ایجاد کرد، و روزی را در تقویم رسمی افغانستان بنام روز پشتونستان مسمی ساخت.
دور دوم(1357_1371)
با کودتای 7 ثور در افغانستان/خراسان و سپس تجاوز قوای شوروی به این کشور به این کشور، میلیون ها انسان به قلمرو پاکستان آواره گردید، مسائلی همچون خط دیورند از سر زبان ها افتاد، روز پشتونستان از آن گرمی ماند ،در طول این سال ها گاهی نیروهای هوایی رژیم کابل و قوای شوروی مرز دو کشور را عبور نموده و حملاتی را در درون پاکستان انجام می دادند.
اما پاکستان باحمایت مردم افغانستان که در چهارچوب 7 تنظیم جهادی تنظیم شده بودند، شعلهی جنگ را در سراسر افغانستان مشتعل نگهداشتند، ودر کنار آن به گسترش نفوذ اطلاعاتی خود در میان مردم افغانستان /خراسان بشدت ادامه داد.
دوره سوم(1371_1380)
سقوط رژیم دکتر نجیب الله بدست نیروهای زیر فرمان احمد شاه مسعود، پاکستان را سرخورده و خشمگین نمود، زیرا آن کشور در نظر داشت که پس از خروج آن کشور از افغانستان /خراسان و سپس فروپاشی آن، خلای آن کشور را در افغانستان پرنماید، که موضوع به مراد شان رقم نخورد.
نویسنده گانی درپاکستان دست به نگارش تاریخ های جدیدی زدند، و از این که برای چند سده افغانستان /خراسان از سوی دهلی رهبری می شد، سخن راندند و بدین ترتیب خواستند، مداخله شان را توجیه نمایند.
پاکستان همزمان با اعزام هیات های دیپلماتیک به کابل به جونجوا مدیر بخش افغانستان در آی اس آی وظیفه سپرد، تا نیرو های مخالف دولت مجاهدین را تمویل و تحریک نماید، و نگذارد دولت نوپای مجاهدین به ثبات برسد، سفر های استاد ربانی در چندین نوبت برای بهبود مناسبات نتیجه نداد، نامه های دوستانهی احمد شاه مسعود به مقامات پاکستانی به ثمر ننشست، کنار رفتن احمد شاه مسعود از پست وزارت دفاع هم آن ها را قانع نکرد.
پاکستان کمر بسته بود ،تا افغانستان /خراسان را مانند صوبه پنجم به خود در آورد، بدین منظور وقتی حکمتیار در اجرای این ماموریت ناکام ماند، تحریک طالبان را ایجاد کرد، نویسنده گان محترم باید ملتفت باشند، که این مرحله با عوامل قبلی چه تفاوت هایی بنیادی داشت، و نمیتوان در این دور هم زمام داران افغانستان /خراسان را به دفاع از سرزمین شان ملامت کرد.وهمهی مشکلات را درخط دیورند خلاصه نمود.
دوره چهارم:(1381_1400)
پاکستان در این مدت 20 سال در یک دست مرهم و در دست دیگر خنجر داشت، هم از دوستی با دولت افغانستان /خراسان سخن می گفت،ومبالغ هنگفتی از آمریکا زیر عنوان مبارزه با تروریسم دریافت می کرد، از سوی دیگر بشدت تحریک طالبان را در تبانی باسایر همسایه های افغانستان /خراسان حمایت می نمود، که در فرجام به فروپاشی دولت جمهوری افغانستان انجامید.
تا جایی که دیده می شود، زمامداران افغانستان /خراسان تاجایی که ممکن بود، برای جلب رضایت پاکستان گام بر داشتند، اما پاکستان در عمل راضی نشد، به گونه مثال. :
*حامد کرزی طی یک سخنرانی پذیرفت که افغانستان /خراسان عمق اقتصادی پاکستان بوده باشد، به همین دلیل سالانه صد ها میلیون دالر کالاهای عادی مانند سنگ و خشت هم از پاکستان وارد می شد.
*سران پنجشیری نباید در راس وزارت خانه های دفاعی کشور نبوده باشد، که برای مدت زمانی عملی گردید.
به تازه گی در رخنامه به مطالبی سر خوردم، که در آن از ضرورت بهبود مناسبات میان افغانستان/خراسان و پاکستان سخن رفته بود، این مضامین علاقمندی شدید نویسنده به تامین صلح در کشور را بیان میداشت، اما انتظار این بود که نویسنده محترم راه های تامین مناسبات دوستانه میان دو کشور رانشان دهی می کرد.
کمبودی که در این مقاله به باور من موج می زد این بود، که نویسنده گرامی مناسبات پاکستان و افغانستان/خراسان را یکدست در نظر گرفته بود و فراز و فرود های آن از نظرش غایب مانده بود، در حالی که پاکستان از بدو تاسیس اش تا امروز مراحل چند گانه ای در ارتباط به افغانستان/خراسان پشت سر نهاده، که هر مرحلهی آن شرایط و ایجابات خود را داشته است، و نمی توان حکم کلی بر تمام حیات سیاسی پاکستان راند.
از دید نویسنده ،پاکستان در روابط خویش با افغانستان/خراسان مراحل زیر را طی کرده اند، که عبارتنداز :
1. مرحله نخست (۱۳۵۷_۱۳۲۶ه.خ)
در این مرحله این افغانستان/خراسان است، که پاکستان را پیوسته زیر فشار قرار داده، به مشورت اتحادشوروی و هند مسالهی پشتونستان را مطرح کرد، شبهاتی بر رسمیت خط دیورند عنوان داشت، وزارت اقوام و قبایل را تاسیس کرد و از این طریق به دست درازی در مناطق قبایلی پرداخت. مکاتبی در کابل برای جوانان آن سوی مرز دیورند ایجاد کرد، و روزی را در تقویم رسمی افغانستان بنام روز پشتونستان مسمی ساخت.
دور دوم(1357_1371)
با کودتای 7 ثور در افغانستان/خراسان و سپس تجاوز قوای شوروی به این کشور به این کشور، میلیون ها انسان به قلمرو پاکستان آواره گردید، مسائلی همچون خط دیورند از سر زبان ها افتاد، روز پشتونستان از آن گرمی ماند ،در طول این سال ها گاهی نیروهای هوایی رژیم کابل و قوای شوروی مرز دو کشور را عبور نموده و حملاتی را در درون پاکستان انجام می دادند.
اما پاکستان باحمایت مردم افغانستان که در چهارچوب 7 تنظیم جهادی تنظیم شده بودند، شعلهی جنگ را در سراسر افغانستان مشتعل نگهداشتند، ودر کنار آن به گسترش نفوذ اطلاعاتی خود در میان مردم افغانستان /خراسان بشدت ادامه داد.
دوره سوم(1371_1380)
سقوط رژیم دکتر نجیب الله بدست نیروهای زیر فرمان احمد شاه مسعود، پاکستان را سرخورده و خشمگین نمود، زیرا آن کشور در نظر داشت که پس از خروج آن کشور از افغانستان /خراسان و سپس فروپاشی آن، خلای آن کشور را در افغانستان پرنماید، که موضوع به مراد شان رقم نخورد.
نویسنده گانی درپاکستان دست به نگارش تاریخ های جدیدی زدند، و از این که برای چند سده افغانستان /خراسان از سوی دهلی رهبری می شد، سخن راندند و بدین ترتیب خواستند، مداخله شان را توجیه نمایند.
پاکستان همزمان با اعزام هیات های دیپلماتیک به کابل به جونجوا مدیر بخش افغانستان در آی اس آی وظیفه سپرد، تا نیرو های مخالف دولت مجاهدین را تمویل و تحریک نماید، و نگذارد دولت نوپای مجاهدین به ثبات برسد، سفر های استاد ربانی در چندین نوبت برای بهبود مناسبات نتیجه نداد، نامه های دوستانهی احمد شاه مسعود به مقامات پاکستانی به ثمر ننشست، کنار رفتن احمد شاه مسعود از پست وزارت دفاع هم آن ها را قانع نکرد.
پاکستان کمر بسته بود ،تا افغانستان /خراسان را مانند صوبه پنجم به خود در آورد، بدین منظور وقتی حکمتیار در اجرای این ماموریت ناکام ماند، تحریک طالبان را ایجاد کرد، نویسنده گان محترم باید ملتفت باشند، که این مرحله با عوامل قبلی چه تفاوت هایی بنیادی داشت، و نمیتوان در این دور هم زمام داران افغانستان /خراسان را به دفاع از سرزمین شان ملامت کرد.وهمهی مشکلات را درخط دیورند خلاصه نمود.
دوره چهارم:(1381_1400)
پاکستان در این مدت 20 سال در یک دست مرهم و در دست دیگر خنجر داشت، هم از دوستی با دولت افغانستان /خراسان سخن می گفت،ومبالغ هنگفتی از آمریکا زیر عنوان مبارزه با تروریسم دریافت می کرد، از سوی دیگر بشدت تحریک طالبان را در تبانی باسایر همسایه های افغانستان /خراسان حمایت می نمود، که در فرجام به فروپاشی دولت جمهوری افغانستان انجامید.
تا جایی که دیده می شود، زمامداران افغانستان /خراسان تاجایی که ممکن بود، برای جلب رضایت پاکستان گام بر داشتند، اما پاکستان در عمل راضی نشد، به گونه مثال. :
*حامد کرزی طی یک سخنرانی پذیرفت که افغانستان /خراسان عمق اقتصادی پاکستان بوده باشد، به همین دلیل سالانه صد ها میلیون دالر کالاهای عادی مانند سنگ و خشت هم از پاکستان وارد می شد.
*سران پنجشیری نباید در راس وزارت خانه های دفاعی کشور نبوده باشد، که برای مدت زمانی عملی گردید.
*مرز دیورند باید تحکیم یابد، به میل پاکستان انجام شد.
همزمان با چرخش سیاسی ایالات متحده آمریکا بسوی طالبان و تامین روابط میان آن ها، نیروی تازهی بنام، تحریک طالبان پاکستان نیز سر بلند کرد، و با گذشت هر روز مراحل رشد و نموی خودرا می پیماید.
دراین مرحله گاهی مقامات افغانستان/خراسان برقلمرو پاکستان ادعای ارضی نمودند ومرز دیورند در ادبیات دولتی بنام خط فرضی خوانده شد.
دوره پنجم:(1401_تا اکنون)
تسلط طالبان بر افغانستان /خراسان با خرسندی هزاران پاکستانی مواجه شد، اما این خرسندی دیری نپایید، زیرا تحرکات تی تی پی فزونی گرفت، و صوبه های بلوچستان و خیبرپشتونخوا را به بی ثباتی سوق داد، اکنون پاکستان درمیان دو مساله قراردارد، و تا هنوز نتوانسته خود را از چنگ یکی از آن ها رها سازد،
1. برنامه استراتیژیک آن کشور برای کنترول افغانستان /خراسان که سال ها روی آن کار و فعالیت نموده است،
2. تهدیدات تحریک طالبان پاکستان که در پارهی از موارد ضربات سختی بر آن کشور وارد آورده است.
چشم پوشی از تحریک طالبان افغانستان /خراسان کار آسانی نیست، و در صورت فرض اگر چشم پوشی کند، بدیل آن ها در حال حاضر کیست؟ از این رو وقتی پیشنهادمی شود، که باید صفحهی تازه ای بین افغانستان /خراسان و پاکستان گشوده شود، پرسش این است، که افغانستان /خراسان که از خدا می خواهد و به آن نیاز دارد، پاکستان را چگونه می توان قانع ساخت، به زبان ساده شما از پاکستان صلح و امنیت می خواهید، به پاکستان چه می دهید؟
همزمان با چرخش سیاسی ایالات متحده آمریکا بسوی طالبان و تامین روابط میان آن ها، نیروی تازهی بنام، تحریک طالبان پاکستان نیز سر بلند کرد، و با گذشت هر روز مراحل رشد و نموی خودرا می پیماید.
دراین مرحله گاهی مقامات افغانستان/خراسان برقلمرو پاکستان ادعای ارضی نمودند ومرز دیورند در ادبیات دولتی بنام خط فرضی خوانده شد.
دوره پنجم:(1401_تا اکنون)
تسلط طالبان بر افغانستان /خراسان با خرسندی هزاران پاکستانی مواجه شد، اما این خرسندی دیری نپایید، زیرا تحرکات تی تی پی فزونی گرفت، و صوبه های بلوچستان و خیبرپشتونخوا را به بی ثباتی سوق داد، اکنون پاکستان درمیان دو مساله قراردارد، و تا هنوز نتوانسته خود را از چنگ یکی از آن ها رها سازد،
1. برنامه استراتیژیک آن کشور برای کنترول افغانستان /خراسان که سال ها روی آن کار و فعالیت نموده است،
2. تهدیدات تحریک طالبان پاکستان که در پارهی از موارد ضربات سختی بر آن کشور وارد آورده است.
چشم پوشی از تحریک طالبان افغانستان /خراسان کار آسانی نیست، و در صورت فرض اگر چشم پوشی کند، بدیل آن ها در حال حاضر کیست؟ از این رو وقتی پیشنهادمی شود، که باید صفحهی تازه ای بین افغانستان /خراسان و پاکستان گشوده شود، پرسش این است، که افغانستان /خراسان که از خدا می خواهد و به آن نیاز دارد، پاکستان را چگونه می توان قانع ساخت، به زبان ساده شما از پاکستان صلح و امنیت می خواهید، به پاکستان چه می دهید؟
برچسب ها
عبدالحفیظ منصور