شعر

هوای مهوع

نویسنده: سبمین حسن زاده غزل

به دور نقطه ی تاریک هیچ می چرخی
تمام عمر تو  دور تسلسل کور است

چه گونه  تقویم ازگار مان چرخید؟
چرا بهار هنوز ، ان ته ته گور است؟

همان بهار که هر هفته میل پغمان داشت
بهار میله ی خوش اب و رنگ فامیلی

بهار سفره ی رنگین دور دل بودن
بهار خاطره های قشنگ فامیلی

همان بهار که میدان گرم و گلریزش
برای کودک مان توپ و گاز گازی داشت

به جای ‘مین و چره، باغ باغ گل می داد
زمین سرسبزش پارک های بازی داشت

بهار ناز گدی و گدی پران بازی
بهار خنده ی پوقانه های رنگارنگ

همان بهار که  اغوش سبز تقویمش
هوای عشق و غزل داشت نی تعفن جنگ

همان بهار که از کوچه های خوشبختش
مسیر خانه ی خورشید و‌گل نمایان بود

و عابران به تمنای نور می رفتند
همیشه دست و دل کوچه ها گل افشان بود

بهار شیک شروع تمام مکتب ها
به روی  شور و هیاهوی دخترانه ی شهر

بهار نسل شگوفنده ی گل و خورشید
که می دمید از اغوش خانه خانه ی شهر

همان بهار که از دفتر و خیابان هاش
صدای پاشنه های بلند می پیچید

و افتخار حضور مدرن بانو را
نگاه محترم شهر چار سو می دید

نمایش بیشتر

سیمرغ

سیمرغ یک نهاد فرهنگی و اجتماعی است که با اشتراک جمع کثیری از اندیشمندان، فرهنگیان و نویسنده‌گان در حوزه تمدنی و فرهنگی فارسی_ پارسی تشکیل گردیده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا