به دور نقطه ی تاریک هیچ می چرخی
تمام عمر تو دور تسلسل کور است
چه گونه تقویم ازگار مان چرخید؟
چرا بهار هنوز ، ان ته ته گور است؟
همان بهار که هر هفته میل پغمان داشت
بهار میله ی خوش اب و رنگ فامیلی
بهار سفره ی رنگین دور دل بودن
بهار خاطره های قشنگ فامیلی
همان بهار که میدان گرم و گلریزش
برای کودک مان توپ و گاز گازی داشت
به جای ‘مین و چره، باغ باغ گل می داد
زمین سرسبزش پارک های بازی داشت
بهار ناز گدی و گدی پران بازی
بهار خنده ی پوقانه های رنگارنگ
همان بهار که اغوش سبز تقویمش
هوای عشق و غزل داشت نی تعفن جنگ
همان بهار که از کوچه های خوشبختش
مسیر خانه ی خورشید وگل نمایان بود
و عابران به تمنای نور می رفتند
همیشه دست و دل کوچه ها گل افشان بود
بهار شیک شروع تمام مکتب ها
به روی شور و هیاهوی دخترانه ی شهر
بهار نسل شگوفنده ی گل و خورشید
که می دمید از اغوش خانه خانه ی شهر
همان بهار که از دفتر و خیابان هاش
صدای پاشنه های بلند می پیچید
و افتخار حضور مدرن بانو را
نگاه محترم شهر چار سو می دید