
نظام مطلوب در اندیشه هبتالله، رهبر گروه طالبان
هبتالله آخندزاده، رهبر گروه طالبان، نمایندهای تامالاختیار یک تفکر قرونوسطایی است که حکومت را نه به مثابهٔ نهادی برای رفاه، عدالت و پیشرفت مردم، بلکه بهعنوان ابزاری برای کنترل مطلق، سرکوب بیرحمانه و تداوم حاکمیت گروهی کوچک از ملاهای متحجر و واپسگرا میبیند. او، برخلاف نظریات مدرن حکمرانی که بر اصل تفکیک قوا، حاکمیت قانون و نقش مردم در تعیین سرنوشت خود تأکید دارد، جهان را از منظری بسته، تاریک و ایستا مینگرد که در آن، مردم نه صاحبان اصلی قدرت، بلکه رعایایی بیاختیار و بیارادهاند که تنها وظیفهشان پیروی بیچونوچرا از دستورات یک امیر خودخوانده و حلقه بستهای از اطرافیان اوست. در این جهانبینی عقبمانده، هیچ جایگاهی برای پرسش، تفکر انتقادی و تحولات اجتماعی وجود ندارد؛ هرگونه مخالفت با سرکوب شدید پاسخ داده میشود و هر نوع نوگرایی، خیانت به اصول تلقی میگردد. قدرت در نگاه او، نه وسیلهای برای خدمت به مردم، بلکه ابزاری برای تحمیل ارادهای جابرانه و حفظ ساختارهای پوسیدهای است که تنها برای تقویت استبداد مذهبی افراطی، طراحی شدهاند.

در اندیشه هبتالله، حکومت به هیچوجه پدیدهای اجتماعی، مبتنی بر قرارداد اجتماعی، یا برخاسته از اراده عمومی نیست. او مشروعیت حکومت را نه از مردم، بلکه از تفسیری محدود و بسته از دین استخراج میکند که در آن، تنها یک قرائت خاص از شریعت به رسمیت شناخته شده و هرگونه قرائت متفاوتی بهعنوان خروج از دین تلقی میشود. چنین دیدگاهی نهتنها به نفی دموکراسی و حقوق بشر منجر میشود، بلکه حتی هرگونه تلاش برای اصلاح و تطبیق دین با مقتضیات زمان را نیز بهشدت سرکوب میکند. در حکومت مطلوب او، اندیشه، عقلانیت و پیشرفت علمی هیچ جایگاهی ندارد؛ آنچه اهمیت دارد، اطاعت محض از دستورات صادره از حلقه بستهای از رهبران مذهبی افراطی است که هیچگونه مشروعیت مردمی و دینی، ندارند.
یکی از مهمترین وجوه تفکر هبتالله، نگاه او به زنان افغانستان است. او زن را نه بهعنوان یک انسان مستقل با حقوق و آزادیهای اساسی، بلکه بهعنوان ابزاری برای تداوم نسل و ابزار تمکین در برابر مردان میبیند. در حکومت مطلوب او، زنان نهتنها از حق آموزش و کار محروماند، بلکه حتی از ابتداییترین حقوق انسانی خود نیز برخوردار نیستند. این نگاه متحجرانه که با تحولات جهانی در تضاد مطلق است، نشاندهنده عمق واپسگرایی اندیشه اوست. در حکومت تحت رهبری او، زنان افغانستان در شرایطی نگهداشته میشوند که تفاوت چندانی با دوران بردهداری ندارد؛ هرگونه اعتراض و مقاومت با سرکوب وحشیانه مواجه شده و کوچکترین تلاشی برای احقاق حقوق، با برچسبهای دینی و اخلاقی سرکوب میشود.
از سوی دیگر، در نظام مطلوب هبتالله، آموزش و دانش بهشدت تحت کنترل است. او معتقد است که دانش باید تنها در محدودهی آن چیزی باشد که حکومتاش تأیید میکند. مکتبهای دخترانه بسته میشوند، دانشگاهها تحت نظارت شدید قرار میگیرند و تمامی منابع آموزشی باید با ایدئولوژی طالبانی همخوانی داشته باشند. این در حالی است که تجربه تاریخی نشان داده که هیچ کشوری بدون سرمایهگذاری در آموزش و دانش نتوانسته است به توسعه و پیشرفت برسد. اما برای هبتالله، پیشرفت بهعنوان یک مفهوم بیگانه تلقی میشود؛ چرا که او حکومت را نه برای توسعه اقتصادی و اجتماعی، بلکه صرفاً برای استمرار سلطه خود و پیادهسازی قرائتی افراطی از دین میخواهد.
حکومت مطلوب در ذهن هبتالله، یک حکومت سراسر سرکوب، کنترل و ارعاب است. در این حکومت، هیچ رسانه مستقلی اجازه فعالیت ندارد، هیچ روزنامهنگاری حق انتقاد از رهبران را ندارد و هیچ فردی نمیتواند آزادانه عقاید خود را بیان کند. این همان الگویی است که طالبان پس از بازگشت به قدرت در افغانستان اجرا کردهاند؛ بستهشدن رسانهها، محدودیتهای شدید بر فعالین رسانهها، سانسور گسترده و برخورد خشن با مخالفان. در چنین نظامی، حقیقت نه بر اساس واقعیتهای عینی، بلکه بر اساس منافع رهبران گروه طالبان تعریف میشود. حتی خود ملاهای گروه طالبان نیز حق ندارند از رهبرشان سؤال کنند یا از تصمیمات او انتقاد نمایند. این نوع حکومت، چیزی جز دیکتاتوری مطلق نیست، دیکتاتوریای که حتی از مدلهای کلاسیک استبداد نیز عقبماندهتر است؛ چرا که نه بر عقلانیت، بلکه بر تعصبات خشک و غیرمنطقی استوار است.
یکی از وحشتناکترین و تبعات جدیتر حکومت مطلوب در اندیشه هبتالله، رابطه آن با جهان خارج است. هبتالله نهتنها به روابط دیپلماتیک مدرن و سازنده اعتقادی ندارد، بلکه اساساً هرگونه تعامل و ارتباط با کشورهای دیگر را از دیدگاه دشمنی و تقابل میبیند. او حکومتی را میخواهد که به هیچ عنوان با دیگر کشورها بهویژه کشورهای غربی یا حتی کشورهای اسلامی روابط صلحآمیز و عادی نداشته باشد. در واقع، حکومت مطلوب او حکومتی است که در آن، روابط بینالمللی تنها بر مبنای تقابل و دشمنی بنا شده و ارتباطات محدود به گروههای افراطی و همفکران او میشود.
این رویکرد افراطی و انزواطلبانه نهتنها افغانستان را از مشارکتهای جهانی در عرصههای اقتصادی، علمی و تکنولوژیکی محروم کرده، بلکه کشور را در معرض خطرات شدید اقتصادی و اجتماعی قرار داده است. کشورهای اسلامی که در گذشته شاید آماده همکاری بودند، در برابر این انزوا سیاستهای گریز از روابط عادی را در پیش گرفتهاند. این سیاست انزوا نهتنها مانع از جذب سرمایهگذاری خارجی و کمکهای بشردوستانه میشود، بلکه باعث شده است که افغانستان از پیشرفتهای فناوری و علمی مدرن نیز بهطور کامل عقب بماند. نتیجه این سیاستهای بسته و منزوی، فروپاشی اقتصادی و بیثباتی اجتماعی است که بهطور روزافزون در جامعه افغانستان مشهود است و مسیر کشور را به سمت قهقرا و افول سوق داده است.
در بعد امنیتی، اندیشه هبتالله نهتنها بر تأمین امنیت شهروندان استوار نیست، بلکه اساساً بر ایجاد فضای رعب و وحشت و سرکوب هر گونه مخالفت بنا شده است. حکومت مطلوب او حکومتی است که در آن نیروهای سرکوبگر بهطور کامل از آزادی عمل برخوردارند و این آزادی به آنان این اجازه را میدهد که هر نوع مخالفی را بهطور پیشگیرانه و بدون هیچگونه مسامحهای از میان بردارند. در چنین رژیمی، مردم نه تنها از مجرمان و تهدیدات خارجی، بلکه از خود حاکمان و نیروهای اجرایی آنان وحشت دارند.
قتلهای هدفمند و مرموز، بازداشتهای خودسرانه، شکنجههای بیرحمانه و ناپدید شدن مخالفان، بهعنوان ابزارهای اصلی در دست حاکمان برای کنترل و تهدید جامعه به کار گرفته میشود. در این حکومت، افراد در حالی که به ظاهر در آرامش بهسر میبرند، اما در عمق وجود خود احساس خطر و تهدید از جانب دستگاههای حکومتی دارند. بدینترتیب، مردم بهجای اینکه از مجرمان و تهدیدات خارجی بترسند، از نیروهای امنیتی و دستگاههای سرکوبگر خود حاکمیت دچار وحشت میشوند، چرا که در این نظام هیچچیز برای آنان قابل پیشبینی نیست.
ترس از سرکوب و شکنجه دائماً بر زندگی روزمره مردم سایه میاندازد و در هر گوشه و کنار، نفسهای آرام و بیصدای کسانی که هرگونه ابراز مخالفت میکنند، بهجای تظاهر به زندگی عادی، بهطور جدی به ترس و وحشت مبدل میشود. این ترس نه تنها ابزار کارآمدی برای تسلط بر مردم است، بلکه یکی از ستونهای اصلی و حیاتی در ساختار حاکمیتی است که هبتالله به آن باور دارد و بر آن تأکید دارد. در واقع، ترس و سرکوب در این رژیم بیش از هر چیزی، تجسم حکومتی است که نهتنها حقوق فردی، بلکه امنیت اجتماعی را بهعنوان اهرم فشاری برای رسیدن به اهداف خود مورد سوءاستفاده قرار میدهد.
در حوزه اقتصادی، دیدگاه هبتالله فاجعهبار و ویرانگر تر است. حکومت مطلوب او نهتنها بر اساس اقتصادی بسته و ناکارآمد بنا شده، بلکه بهطور کامل بر انحصار منابع و کنترل مطلق آنها توسط حلقه داخلی رهبران گروه طالبان استوار است. در چنین سیستمی، اصول ابتدایی اقتصاد بازار آزاد و فعالیتهای تجاری مستقل و رقابتی بهطور کامل از بین رفته و هرگونه اقدام اقتصادی باید در راستای منافع شخصی امیرالمؤمنین خودخوانده و نزدیکان و اطرافیان او قرار گیرد. این رویکرد بهطور مستقیم به نابودی زیرساختهای اقتصادی، کاهش سرمایهگذاری و توقف جریانهای تجاری در داخل کشور منجر میشود.
فساد و رانتخواری در چنین نظامی به اوج خود میرسد. مدیران و مقامات دولتی، بهویژه در حلقههای نزدیک به رهبری گروه طالبان، تنها به دنبال تأمین منافع شخصی خود هستند و در این میان، ثروتهای عمومی را غارت میکنند. مردم افغانستان که پیش از این هم در شرایط سخت اقتصادی بهسر میبردند، حالا با فقدان هرگونه امید به بهبود شرایط، به فقر و فلاکت بیشتری کشیده میشوند. در چنین شرایطی، دسترسی به خدمات اساسی همچون آموزش، بهداشت و اشتغال در حداقلترین سطح ممکن قرار میگیرد و نابرابریهای اقتصادی روزبهروز عمیقتر میشود.
سیاستهای اقتصادی هبتالله نهتنها به رکود اقتصادی و بحرانهای معیشتی دامن میزند، بلکه افغانستان را به یکی از فقیرترین کشورهای جهان بدل کردهاند. این وضعیت اقتصادی اسفبار، موجی از مهاجرت گسترده را بهدنبال داشته که بیشتر نخبگان علمی، کارگران ماهر و افراد مستعد بهدنبال یافتن فرصتهای بهتر در کشورهای دیگر راهی شدهاند. این مهاجرت نهتنها کشور را از منابع انسانی خود محروم کرده، بلکه باعث تخلیهٔ مغزها و کاهش شدید سطح تولید و نوآوری داخلی میشود، و بدینترتیب دور باطل فقر و انزوا ادامه مییابد.
حکومت مطلوب هبتالله، کابوسی وحشتناک برای هر انسان آزادهای است که به ارزشهایی چون عدالت، کرامت انسانی، آزادی، و پیشرفت اعتقاد دارد. این حکومت نهتنها یک نظام ناکارآمد و استبدادی است، بلکه تهدیدی جدی برای آیندهٔ افغانستان و امنیت اجتماعی آن به شمار میآید. در چنین نظامی، نه تنها مردم هیچگونه دسترسی به حقوق بنیادین خود ندارند، بلکه در برابر یک رژیم سرکوبگر و تمامیتخواه که تنها بر اساس منافع خود و اطرافیانش عمل میکند، به بردگانی بیاختیار تبدیل میشوند.

این نظام نهتنها هیچ راهی برای توسعه اقتصادی و اجتماعی نمیگذارد، بلکه بهطور سیستماتیک هرگونه امکان برای پیشرفت را از میان میبرد و فضایی از بیثباتی، فساد و ناامیدی را در جامعه میسازد. سیاستهای بسته و سرکوبگرانه هبتالله باعث شدهاند که مردم افغانستان در فقر، ترس و بیعدالتی زندگی کنند، در حالی که هیچ امیدی برای تغییر در شرایط موجود باقی نمیماند. در چنین شرایطی، مردم افغانستان بهجای اینکه فرصتهای رشد و شکوفایی پیدا کنند، با فشارهای شدید سیاسی، اقتصادی و اجتماعی روبرو هستند.
اما تاریخ همواره بهما آموخته است که هیچ استبدادی نمیتواند برای همیشه دوام بیاورد. نظامهای سرکوبگر و استبدادی در نهایت در برابر اراده مردم شکسته و فرو میریزند. روزی خواهد رسید که مردم افغانستان، پس از سالها رنج و مبارزه، این حکومت تاریک و ظالمانه را به زبالهدان تاریخ خواهند سپرد. در آن روز، مردم افغانستان بار دیگر با ارادهای آهنین برای آزادی، عدالت، و پیشرفت برخیزند و جهانیان شاهد تولد دوباره کشوری خواهند بود که در آن، عدالت و کرامت انسانی جایگزین سرکوب و انزوا میشود.