
امام ابوحنیفه در راستای مبارزه با ستمورزیِ حاکمان و سیاستهای عدالتآزارِ آنان فقط به نظریه پردازی، روشنگری و امر به معروف اکتفا نورزید؛ بلکه در زمینة تمویل و تشکیل نهضتهای اصلاحگرانه و آزادیخواهانه نیز نقشی ارزنده آفرید. اومعتقد بود که هرگاه ستمزدایی و استبدادپیرایی با شیوههای صلحآمیز و مسالمتجویانه میسور و میسر نشود، بایستی دستِ حقطلبی به سلاح برد و غبار جور و حقتلفی را از رخسارِ جامعه سترد.[12] او همچنین بر این نظر بود که هر سرزمینی که در آن خوف و هراس حاکم باشد و جان، مال و آبروی مردم امنیت نداشته باشد، «دارالکفر» و نتیجتاً، «دارالحرب» قلمداد میگردد. این فقیه عدلگرا برخلاف دیگر فقیهان همروزگار خویش، چیرگی یا عدم چیرگی قوانین غیر اسلامی را معیار و مدار انتساب یک سرزمین به «اسلام» و «کفر» به شمار نمیآورد و «دارالاسلام» و «دارالکفر» را برحسَبِ متغیرهای «امنیت» و «خوف» – که از مصادیق روشن عدالت و ظلم هستند- تعریف میکرد.[13]
برپایة همین باور بود که ابوحنیفه از نهضتهای انقلابی و آزادیبخشی که در دورههای اموی و عباسی سر برافراختند، حمایت به عمل آورد و از هیچگونه تلاشی در راستای براندازی ساختارهای سیاسی عدالتآزار مضایقه نکرد. او در زمان حکمروایی امویان به حمایت مالیِ نهضت انقلابیِ زید بن علی[14] پرداخت و با تشبیه این نهضت به غزوهی بدر، فضیلت و حقانیت آن را بر همگان روشن و مُبَرهَن و خاطرنشان ساخت.[15] وی همچنان در دورهی فرمانروایی عباسیان، از جنبش آزادیطلبانه و استبدادستیزانهی محمدبن عبدالله بن حسن و برادرش ابراهیم[16] پشتیبانی کرد و ثوابِ همراهی و بیعت با آن دو را از ثواب پنجاه حج برتر و افزونتر شمرد.[17] او در راستای بسیج مردم برای پیوستن به این جنبش چنان بیمُحابا و رعدآسا بانگ بر میداشت که یاران و شاگردانش از فرط خوف و هراس بر وی نهیب می زدند: «تا زمانیکه طناب به گردن ما ننهند، تو از این کار دست بردار نیستی.»[18]
فتواهای ناقدانه و نقدهای ناصحانه و نصیحتهای بیدارگرانه و بیدارگریهای ستمستیزانهی ابوحنیفه برای دستگاه حاکم نگرانکننده و پرهزینه و سهمگین بود. حاکمانِ اموی و عباسی برای اینکه از گزند فتواهای بیدارگر و فعالیتهای عدالتپرور او برهند، تلاش میورزیدند تا به هر قیمتی که شده مهرِ سُکوت بر زبانِ نصیحتش و مَهارِ سُکون بر پای فعالیتش بنهند. آنان برای نیل بدین مقصود، در قدم نخست از شیوهی «تطمیع» استفاده کردند و دام قدرت و مُکنت گستردند و دکانِ کید و حیلهگری گشودند و در همین راستا، والاترین مناصب دولتی را بر ابوحنیفه عرضه نمودند.[19] ولی او نه مردِ معامله بود و نه هم اهلِ مجامله. او گوهر دین را در شرر دینار نمیسوخت و علم و ادب به مَنصَب و مَکسَب نمی فروخت و چشمِ طمع به خوانِ کرم و کیسهی پر دِرَمِ حکام نمی دوخت[20] و همکاری با ظالمان را عینِ ستمگری میدید و با استناد به این آموزهی فاخر و فربه و فخیم، از پذیرش هرگونه سِمتِ حکومتی ابا میورزید.[21]
جالبتر اینکه ابوحنیفه به اجتناب از همکاری با حکام اموی و عباسی اکتفا نمیکرد؛ بلکه با حسنِ استفاده از نفوذ کاریزماتیک و گستردهای که در میان خلق داشت، همواره سعیِ میورزید تا حتی عوامل و کارگزاران حکومتی را نیز از مُمَاشات و همکاری با جائران بازدارد. گزارش شده است که باری حسن بن قحطبه، فرماندهی سپاهیان منصور، به محضر امام آمد و گفت: عملکردِ من (ستمگریها و حقتلفیهای که من به دستور منصور مرتکب شده ام) بر تو پوشیده نیست. آیا با آنهم فکر میکنی گناهانم قابل آمرزش و توبهام قابل پذیرش است؟ امام در پاسخ فرمود: «بله، اگر ندامت و پشیمانی خویش را برای خدا ثابت سازی و از عملیساختن فرمانهای مبتنی بر کشتار دیگران به قیمت از دست دادن جانِ خود، اجتناب ورزی و با خدا عهدکنی که به کارهای گذشتهات دست نَیازی، گناهانت آمرزیدنی و توبهات پذیرفتنی خواهد بود».
حسن پس از شنیدنِ سخنان ابوحنیفه، با خدا عهد بست که از تمام کارهای پیشینش خوداری کند و پیمانِ نیکوکاری نشکند. دیری نگذشت که جنبش انقلابی محمدبن عبدالله بن حسن و برادرش ابراهیم پرچمِ شورش بر افراخت و در مقابل حکومت منصورِعباسی قد علم ساخت. منصور به حسن بن قحطبه دستور داد تا با نیروهای انقلابی وارد نبرد شود. حسن قضیه را با امام در میان گذاشت و در این خصوص از او مشوره خواست. امام فرمود: «زمانِ توبهات فرارسیده است. اگر به عهدی که با خدا بستی ملتزم باشی، گناهانت آمرزیده میشود؛ در غیر اینصورت کیفر گناهان پیشین و پسینت را خواهی دید». سخنان امام بر حسن چنان تأثیرگذار بود که او با خدا میثاقی دوباره بست تا جانش را فدا سازد، ولی به این نبرد تن در ندهد. او این تصمیم خود را برای منصور اعلام داشت و گفت: «من این کار را انجام نخواهم داد. اگر آنچه تا کنون به دستور تو انجام دادهام مطابق رضایت و مصداق طاعتِ خدا بوده باشد، برایم کفایت میکند، و درصورتیکه مصداق معصیت خدا بوده باشد، بیش از این مرتکب چنین معصیتی نمیشوم». منصور از شنیدن این سخن خشمگین گردید و او را محبوس گردانید.[22]
وقتی شیوهی «تطمیع» برای رام و آرامساختنِ ابوحنیفه کارگر نیفتاد، امویان و عباسیان به شیوهی «تهدید» متوسل گردیدند. ولی ابوحنیفه از هیچگونه تهدیدی نهراسید و به خاطر پاسداری از گوهر حقیقت و دفاع از حریم عدالت و تبیین پایههای مشروعیتِ حکومت هرگونه شکنجه و تعذیبی را در هر دو دورهی اموی و عباسی به جان خرید[23] و سر انجام در سال 150 ق. توسط دژخیمان عباسی محبوس و سپس مسموم گردید و آزادمنشانه جامِ شهادت نوشید[24] و سرفرازانه رختِ حیات از این سرای سپنج بیرون کشید.
[1] بنگرید به: أبوزهرة، تاریخ المذاهب الاسلامیة، ص 348. درخور یادآوری است که پارهای از منابع (به شمول تأنیب الخطیب کوثری، ص44) گزارش کرده اند که تولد امام ابوحنیفه در سال 70 ق صورت پذیرفته است. با این حساب، میشود گفت که امام 62 سال از عمرش را در عصر عباسی سپری کرده است.
[2] شرح و تفصیل ستمورزیها و فسادانگیزیهای حکام اموی و عباسی در این مقال نمیگنجد و مجالی دیگر میطلبد. برای معلومات افزونتر در این خصوص بنگرید به: أخبارالمصلوبین و قصص المعذبین فی العصرین الأموی والعباسی، تاریخ الطبری، ج 5 و 6، البدایة والنهایة، ج 9 و 10،
[3] در رساله ی العالم والمتعلم، امام ابوحنیفه و شاگردش ابو مقاتل چندین بار اصطلاحاتی از قبیل «اهل العدل» و «عادلانه» را در مقام تفکیک مکتب اعتقادی خویش از دیگر مکاتب به کار برده اند. بنگرید به: رساله ی مذکور، ص 18، 20، 22، 23، 25 و 27. همچنین طحاوی در عقیده اش با تأثیرپذیری از اندیشه امام چنین تصریح نموده است: «وَ نُحِبُّ أهلَ العَدلِ وَالأمَانَةَ وَ نُبغِضُ أهلَ الجَورِ وَالخِیانَةِ» (شرح العقیدة الطحاویة، ص 383).
[4] بنگرید به: مکی، مناقب الامام الأعظم أبی حنیفة، ج 2، ص 100، ذهبی، مناقب الامام أبی حنیفة و صاحبیه، ص 28.
[5] بقره، 124
[6] برای معلومات افزونتر بنگرید به: زمخشری، کشاف، ج 1، ص 184.
[7] بنگرید به: جصاص، احکام القرآن، ج 1، ص 84.
[8] بنگرید به: جصاص، مرجع سابق، ص 85.
[9] بنگرید به: کردری، مناقب الإمام الأعظم، ج2، ص 15-16.
[10] بنگرید به: کردری، مرجع پیشین، ج 2، ص 29. کردری گزارش کرده است که منصور تلاش میورزید که امام را در زمرهی مقربان آستان خویش مشمول سازد؛ ولی امام از پذیرش این سِمت سر باز می زد و میگفت: «لَیسَ عِندَکَ مَا أرجُو».
[11] برای تفصیل این رویداد بنگرید به: ابن اثیر، تاریخ کامل، ج 8، ص3476؛ کردری، مناقبالإمام الأعظم، ج2، ص 16-17. در گزارش کردری جزئیات افزونتری ذکر شده است و نگارنده ضمن دخل و تصرف، از هر دو منبع استفاده کرده است.
[12] بنگرید به: جصاص، احکامالقرآن، ج 1، ص 85.
جصاص در این مورد چنین می نگارد: «مذهب ابوحنیفه در مورد مبارزه مسلحانه با ستمگران و حاکمانِ جائر از شهرت بسزایی برخوردار است. . . نظر او این بود که امر به معروف و نهی از منکر با زبان فرض است؛ و هرگاه این شیوه سودی نبخشد، باید سلاح دست به سلاح ببریم..».
[13] بنگرید به: کاسانی، بدائعالصنایع فی ترتیبالشرایع، ج7، ص 194. «المَقصُود مِن إضَافَةِ الدَّارِ إلی الإسلامِ وَ الکُفرِ لَیسَ هُوَ عَینُ الإسلامِ وَالکُفرِ، و إنَّمَا المَقصُودُ هُوَ الأمنُ وَالخَوفُ»
[14] برای معلومات افزونتر دربارهی این نهضت بنگرید به: طبری، تاریخ الطبری، ج 5، ص 482-504، ابن اثیر، تاریخ کامل، ج 7، ص 3089-3095، أبوزهره، تاریخالمذاهب الإسلامیة، ص 605-615.
[15] بنگرید به: مکی، مناقب الامام الأعظم أبی حنیفة، ج 1، ص 260؛ همچنین به: جصاص، مرجع پیشین، همان صفحه.
[16] برای معلومات افزونتر در مورد این جنبش بنگرید به: ابن اثیر، مرجع پیشین، ج 8، ص 3405- 3458.
[17] بنگرید به: مکی، مرجع پیشین، ج 2، ص 83، کردری، مرجع پیشین، ج 2، ص 71،
[18] بنگرید به: کردری، مرجع پیشین، ج 2، ص 24؛ خطیب، تاریخ بغداد، ج 13، ص 329-330. «عَن زُفَر بنِ هُذَیلٍ قال: کَانَ الإمامُ یَجهَرُ باالکَلامِ أیّامَ إبرَاهِیم جِهَاراًشدیداً؛ فَقُلتُ: مَا أنتَ بِمُنتَهٍ حتّی تُوضَعَ الحِبَالُ فِی أعنَاقِنَا».
[19] بنگرید به: مکی، مناقب الامام الأعظم أبی حنیفة، ج 2، ص 21-24، کردری، مرجع پیشین، ج 2، ص 29، خطیب، تاریخ بغداد، ج 13، ص 329؛ ابن خلکان، وفیاتالأعیان، ج 5، ص 406؛
[20] بنگرید به: ابن حجر، الخیراتالحسان، ص 63. مکی در مناقب (ج 1، ص 215) گزارش کرده است که باری منصور خلیفة عباسی از امام پرسید: «چرا هدایایم را نمیپذیری؟» امام در جواب فرمود: «زیرا آنچه جنابعالی به من اهدا میکنید از سرمایة شخصیتان نیست؛ بلکه از بیتالمال مسلمانان است.»
[21] بنگرید به: مکی، مناقب الامام الاعظم أبی حنیفه، ج 2، ص 23.
مکی در مناقب (ج2، صص 23-24)، گزارش نموده است که باری وقتی در سال 132 قمری موج شورش در عراق بالاگرفت، ابن هبیره فرمانروای کوفه شماری از فقهای آن شهر به شمول ابن ابی لیلی، ابن شبرمه، داود بن ابی هند، و جمعی دیگر را فراخواند و هریک را به سمت و ریاستی گماشت. در این میان، از ابوحنیفه خواست تا طغراکش دیوان و امین آستان او باشد و بر امر بیت المال نظارت کند. امام ابوحنیفه از پذیرش این سمت سرباز زد و ابن هبیره سوگند یاد کرد که هرگاه او این سمت را نپذیرد به شکنجهاش بپردازد. فقهای موجود در آن جلسه ابوحنیفه را ترغیب نمودند که پیشنهاد والی کوفه را بپذیرد و با سرباز زدن جان خویش را به خطر مواجه نسازد. امام ابوحنیفه در پاسخ آنان گفت: «اگر ابن هبیره از من بخواهد که دروازههای مسجد واسط را برایش برشمارم، فرمان نمیبرم، چه رسد به اینکه من سمت پیشنهادی او را بپذیرم. او میخواهد فرمان بریدن سر شخصی را صادر کند و من برآن مهر صحت بنهم. به خدا قسم هرگز این سمت را نخواهم پذیرفت».
[22] بنگرید به: کردری، مناقب الإمام الأعظم، ج2، ص 22.
[23] مکی در مناقب (ج2، ص 23) به نقل از عبدالله ابن مبارک در این خصوص چنین نگاشته است: «لقَد أُبتُلِیَ أبُوحَنِیفَةَ بِأن ضُرِبَ عَلی رَأسِهِ باالسِیَاطِ حَتَّی یُدفَعَ إلَیهِ مِنَ الحُکمِ مَا نَتَنَافَسُ عَلَیهِ و نَتَصنَّعُ لَهُ فَحَمِدَاللهَ فَصَبَرَ علی الذُّلِّ والضَّربِ والسِجنِ طَلباً للسَّلامةِ فِی دِینِهِ».
[24] بنگرید به: ابن حجر، الخیراتالحسان، ص 70؛ خطیب، تاریخ بغداد، ج 13، ص 330؛ ذهبی، مناقبالامام أبیحنیفة و صاحبیه، ص 48.