
«نبض زمان»
تبیین حال و تبلور آمال
نبض زمان مجموعه آفریده های سید کمال الدین رستاقی است که در خزان 1403 زیور چاپ یافت. نبض زمان، بیان ضربان قلب ملتیست که بیش از 40 سال است در اتش بیداد می سوزد و درخون خویش می تپد. سرایشکر این مجموعه همه مراحل سوخت وساز این برهه را زندگی کرده و در آن منهمک بوده است. روزگاری هم جفای یار و اغیار او را به مهاجرت کشانده و در این روند هم به گونه میلیونها هموطن ما ، مالامال آرمان ها و حرمان های هجرت و آوارگیست. سروده های سیدکمال رستاقی برهانبینیست از حال و احول و از آمال ملتی که به خاک نشست و درد های که همچنان خونچکان است و کاهنده روح و روان سرزمینی.
نبض زمان بیاننامه یک ملت زخمی و شهید روزگار است . در این افریده ها چند ویژه به روشنی تبلور یافته است:
– اندوه جانکاه ملتی که 40 سال است با لطایف الحیل ، قامتش را می شکنند.
– بیان بیدادی که برکشوری ، به جرم همه گناهان نکرده اش ، تحمیل شده است.
– شرح ناکسی ها و رنجهای که فرزندان ناخلف سرزمینی بر هم میهنان خویش تحمیل کرده اند.
– توضیح باور های سخیفی که نسل ها پیهم در راستای ان ملتی را به داربست مرگ کشانیدند
– و بیان نامه تجاوز ابرقدرت های جهان است برسرزمینی به نام افغانستان.
ویژگی دیگر این اثر ، بیان روان و بی الایش وسلیس آرزوها و رنجهاست. انگونه که صمیمانه از دلی بر می خیزد وبر دلها می نشیند
سخن دیگر این که در این مجموعه با همه تعابیر و نحوه بیان کلاسیک ما اشنا می شوید. معلوم است که شاعر با سروده و دواوین شعرا محشور بوده است و از همه مفاهم و سروده ها متاثر . برخی از ویژگی های نبض زمان را به شناسایی می گیریم:
۱- تعبیرهای زیبا
نبض زمان مالامال تعبیرات و مفاهیمی است که شاعران کلاسیک ما افریده و در طول سده ها بکاربرده اند. در کنار آن تعابیر و مفاهیم زیبایی افریده وباز افرینی شده است که نشان خلاقیت شاعر را درخویش دارد.
طوفانی که نوح را می برد:
سیل مژگان یتیمان یک زمان اید بجوش
نا خدا گرنوح باشد می برد طوفان ما (ص 59)
شکفتن یاس :
جز یاس از درخت تنم گل نبشکفد
زیرا که بذر کرده عدو در زمین ما (ص 68)
رک ناله جان:
یادم آمد زغم و رنج وطن باز امشب
از رگ ناله ی جان پرده کنم ساز امشب (ص 75)
حظیره خاموش افغانستان:
ماییم و این حظیره ی خاموش درد ورنج
چشم فلک به دیدن ما کور گشته است ( ص 98)
چشم بیدار صبا :
چشم بیدار صبا مایه سامان گل است
پرتو نور سحر چهره ی خندان گل است ( ص 98)
برخاستن ماه ازکهکشان:
نقاب از چهره گیرد ماه نو از کهکشان خیزد
به هنگام خرامش شور و غوغا درجهان خیزد (ص 227)
برخاستن باده از جام:
به بزم باده نوشان گر نماید لعل میگون را
به نیم یک تبسم باده از جام رزان خیزد (ص 227)
پرواز مرغ دل به عرش:
مرغ دلم به یاد رخش پر زند به عرش
وقتی که ذوق شعر زبان دری کند (ص214)
ریختن خون رز از بوی ریا :
زساغر منع باید کرد زاهد را نمی داند
که از بوی ریا خون رزان از تاک می ریزد (ص 231)
ریختن حاک از چشم:
نقاب از چهره گیری آب گردد قلب مشتاقان
قیامت می شود از چشم عالم خاک می ریزد (ص 231)
نقاب ابر و دیدن اهسته نسیم:
نفاب از ابر بر سر می کشد خورشید از خجلت
نسیم آهسسته می خواهد بیاید دیدن رویش (ص250)
خس میان اتش اوارگی :
از حسرت فراق تو دل مرده درتنم
چون خس میان اتش آواره گیستم (ص 179)
۲- یافت و بیان نو
شعر نو را در روزگار ما، نگاه نو دانسته اند. یافت های امروزین و نگاه متفاوت از پیشنیان یکی از ویژگی ها معاصر بودن و ماندگاری و گیرایی شعر است. در شعرسید کمال رستاقی این اصل را می شود دریافت.
کلک صبا و نقاب کشایی غنچه:
– وانماید شب نقاب غنجه را کلک صبا
همچو کل لبخند نیکوی تو یاد اید مرا (ص 2)
گل شدن تاراج خزان:
مزن لبخند با رویای باغ و بوستان ورنه
که تاراج خزان گل می شود ازلب کشودن ها (ص 2)
وادی تامل و انتطار عدم:
در وادی که حاصل عمرش تامل است
هرلحظه انتظار عدم می کشیم ما (ص 55)
افرین ما:
وحشت زبام و کوچه ما موج می زند
اندر میان این همه گرگ ، افرین ما (ص 67)
فرستادن جان به استقبال ناز:
می فرستم جان به استقبال نازت ای صنم
گرچه جان شایسته ی مژگان اهوی تونیست ( ص 100)
جلوه ناز :
سرو رشک بر قد زیبای تو دارد به چمن
جلوه ی ناز تو منظور نظر هاست هنوز (240)
۳- بیان درد و اندوه
شاعر رنج و اندوه چهل ساله افغانستان را شاهد بوده و با جان پسوده است. از اینرو سراسر مجموعه حاضر انباشته از درد است. تا جایی که اندوهنامه و یا درد نامه افغانستانش می توان خواند. نمود های از این اندوه سرایی می اوردم :
عمریست رنج و محنت و غم می کشیم ما
بر دوش همیشه بار ستم می کشیم ما
از وضغ نا ملایم هنجار ما مپرس
هر روز رنج و راکت وبم می کشیم ما (ص 55)
جستجو کردیم نام خود در اوراق جهان
جز جفای دهر نبودمطلع دیوان ما (ص59)
در تنور اتشین می سوزم ازجبر زمان
می کنم تمکین که تا کس نشنود وای مرا (ص66)
درکشوری که این همه بیداد کرده اند
کاخ ستم به خشت غم آباد کرده اند (ص198)
دل اسوده نبتوان که از این بیشه گذشت
همه جا دامگه گرگ و پلنگ است هنوز
شد بساط وطنم فرش لگد مال ستم
عرصه ی امن در این بادیه تنگ است هنوز (ص 246)
دلم تنگ و فضا گریان و غم هم سایه بان هر جا
در این ظلمت سرا افتاده ، شام بی سحر دارم (305)
۴- اندیشه
شاعر در نبض زمان ، راوی بی تفاوت و ناظر بی طرف نیست. شاعر موضعگیری دارد. اندیشه یی را دنبال می کند و با تکیه بر آن ظالمان و بیداد گران را مردود می خواند. همچنان شاعر باهمه اندوه سرایی ها ،امید وار است و جرقه نور وروشنایی وامید را بردل ها می تاباند.
بشکند روزی طلسم زور مندان در وطن
ملت ما کیفر از ادم کشان خواهد گرفت
می شود تاراج کاخ وهستی دون فطرتان
جای انرا فعله و زحمتکشان خواهد گرفت (ص 88)
من به جز مرهم آزادی نخواهم در دل
صلح و ازادی فقط داروی درمان من است ( ص 96)
گر نخواهی مزرع همت بخاکستر کشی
بز تنک ظرفان بی احساس استغنا خوش است ( ص 108)
چه نیرنگ است رمز شیوه ی حکام د رمیهن
به این کابینه ی معلول و مزدور و لجن بنگر (ص 235)
ما ره به سوی لانه عنقا نمی بریم
زیرا عنان ما همه باشد به چنگ زاغ (262)
زین دبستان کس نیاموزد بجز درس نفاق
کی شود رنگ تعصب از دیارم بر طرف (ص 264)
۵- صنایع بدیعی
صنایع بدیعی از ارایه های ناب شاعرانه است ونمادیست از توانایی ها شاعر . شاعران بزرگ در ارایه صنعت های ادبی ، طبع ازمایی می کردند. شاعران توانا گاه گاه در یک بیت چند صنعت را بکار می بردند . در شعر کلاسیک ما ، میزان شعریت سروده ها ، در حضور صنایع بدیعی ارزیابی می شد. رستاقی با انکه خواسته درد ها و اندیشه واحساس خود را سلیس و روان بیان نماید، به صنایع ادبی نیز توجه داشته است.
تلمییح : تلمیح ارایه ی است که در آن شاعر به یک داستان ،روایت و یا حدیث و ایت اشاره دارد.
خبر داری زهجرت کلبه ی غم ساختم جانا
حیات خویش را اندر قمارت باختم جانا (ص63)
کلبه غم اشاره ایست به کلبه احزان حضرت یعقوب که در غم یوسف ساخته بود.
– پیاپی دم بدم پیما شراب لاله گون ساقی
خمار آرزو ها را چو بشکن بشکن است امشب (ص 73)
دراین بیت با تکرار حرف ش ، موسیقی لفظی ایجاد گردیده است.
– آب دریا را بروی ما اگر کردند خشک
من ز آب چشم خود صد باغ تزیین می کنم (ص 284)
بیت بالا تلمیحی است به داستان کربلا و بستن آب به روی شهدا.
تشبیه : مانند کردن چیزی به چیزی دیگر. در بیت زیر گل، به دخترا ن بکر تشبیه شده اند.
می کشاید دگمه چاک گریبان را چمن
دختران بکر گل در باغ عریان می رسد (ص 199)
وصف : وصف وتوصیف های محیط و طبیعت ویا سایر زیبایی ها ، ازصنعت های والای شاعرانه است که قدرت شاعر را به نمایش می گذارد.
وصف طبیمعت به سبک خراسانی :
امد بهار گشته زمین بار و بر گرفت
نبض حیات کلک طبیعت ز سر گرفت
نوروز زد سر زکانون سردو خشک
قد ناکشیده گل همه جا مشک و فر کشید
خورشید غازه بست به رخسار ارغوان
کام از دهان غنچه نسیم سحر گرفت
لبریز گشت جام فلک از می نشاط
باغ و چمن طراوت گلهای ترگرفت (ص 111)
وصف درد و اندوه :
شب به یادت ای وطن اشکم ز مژگان می چکد
خون حسرت همچو یاقوتی به دامان می چکد
شرح غمهای ترا در صفحه دل می کشم
خون ز چشم خاامه ام در روی دیوان می چکد
هر زمان از حسرت شیرینی نظم کمال
تا قیامت اشک چشم نکته سنجان می چکد (230)
استقبال
استقبال نیز یکی از صنایع ادبی است که شاعر به پیشواز شاعر دیگر می رود ویا شعرشاعری را سرمشق قرار می دهد . اغلب وزن وقافیه شاعر را بکار می گیرد. استقبال نشانگر ان است که شاعر با سروده های سایر شعرا محشور است، و زیبا ترین ها را مورد توجه قرار می دهد. در سروده های رستاقی ، استقبال به وفرت دیده می شود:
بیدل گونه ها :
شرر خیز است موج زندگی ازبس تپیدن ها
بود مشکل به ساخل کشتی غم را کشیدن ها (ص 2)
رنگ بقای زندگی نیست به جز تخیلی
برگ خزان باغ را رونق رنگ و بو کجاست (ص 101))
ابیات بالا آب و هوا وسبک هندی را به خوبی بر می تابد.
– برق حسنش به دلم شعله بر افروخته است
اتشی بود سراپا و تنم سوخته است (ص 94)
بیت بالا استقبال گونه ی از این غزل بیدل است.
اتش وحشتم انجا که بر افروخته است
برق در اول پروازنفس سوخته است.
——-
هرکه امد در جهان باری ز عصیان کرد و رفت
غرق بازار هوس شد ترک فرمان کرد و رفت (ص 105)
استقبال این غزل بیدل است که می گوید:
هرکه امد اندکی ما را پریشان کرد و رفت
——–
کعبه خواهم یا پیمبر یا خدا را روز و شب
اختصاص عشق بسیار است و دیوانه ام (ص 178)
استقبال این غزل بیدل که می گوید:
قبله خوانم یا پیمبر یا خدا یا کعبه ات
اصطلاح عشق بسیار است و من دیوانه ام
———–
خسته و دل آزار است میهنی که من دارم
پامال اغیار است گلشنی که من دارم (ص 294)
استقبال بیدل :
عبرت انجمن جاییست مامنی که من دارم
غیر من کجا دارد مسکنی که من دارم
——–
توارد
توارد صنعت دیگریست که دو شاعر بدون اگاهی از هم بیتی را می سرایند که شبیه هم است. و گاهی هم چنان می شود که شاعری شعری از شاعر دیگر را خوانده وسالها سپری شده ، دریک زمان دیگر همان را باکم وبیش اختلاف از ذهن بیرون می اورد و گمان می کند که از افریده های خود اوست و یا تغیراتی می داشته باشد. نمود های از توارد در شعر رستاقی زیاد دیده می شود که بازهم نشانی از توجه او به شعر شاعران دیگر است که در ناخود اگاهش مانده و تبارز یافته است.
شب درامد طره ی مشکین یار امد بیاد
جلوه ی سرو قد سیمین غذار امد بیاد (ص 206)
یکی از شاعران انقلابی چپ سروده ی دارد به این وزن و قافیه :
شب که توفان جوشی چشم ترم امد به یاد
وز خیانتکاری های کشورم آمد به یاد
———–
ز بعد من به جهان این نشانه می ماند
سرود و شعر و کتاب و ترانه می ماند (ص216)
عزل بیدل:
زبعد من نه غزل نه قصیده می ماند
زخامه ها دوسه اشک چکیده می ماند
——–
شب گشایی عارضت اختر نمی اید بکار
دیدن روی مهی دیگر نمی اید بکار (ص 232)
متاثر از این عزل است :
راه اگر بیراهه شد رهبر نمی اید بکار
در قفس دنیا بیایی پر نمی اید بکار
هرچه می خواهد دل تنگت بگو شاعر ولی
خواندن یاسین به گوش خر نمی اید بکار
———
ای که بیا به کاشمر باغ و گل و چمن نگر
دامن سبز بوستان رونق یاسمن نگر (ص 235)
عطار غزلی دارد به این مطلع :
باد شمال می وزد طره ی یا سمن نگر
وقت سحر ز عشق گل بلبل نعره زن نگر
———
گر توانی سیم و زر هرگه بدست آری کمال
در شب خلوت به پیش پای آن جانانه ریز (ص238)
بیت عشقری :
اگر سیم و زر عالم به دست عشقری باشد
شب دعوت به پیش پای ان جانانه می ریزد
——-
تن من خاک شود شعر سراید گل من
جز غزل نیست در این مزرعه حاصل من (329)
شعری است از مولانا :
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند ومن دانم و دل داند و من
خاک من گل شود و گل شکفد از گل من
تا ابد مهر تو بیرون نشود از دل من
——-
سلطان بی زوال و جهان دار لم یزل
نقش جهان هستی زطرح نیکوی توست (ص93)
خوانش بیت بالا بی اختیار این بیت استاد خیلی را در ذهن متبادر می سازد:
پشمین قبای وادی لم یزرع حجاز
سلطان بی سریر شهی بی کمر همی
———-
خورشید و مهر و ماه و فلک اختران همه
اماده بهر خدمت بی گفتگوی توست (ص 93)
سروده سعدی :
ابروباد و مه و خورشید و فلک در کار اند
تا تو نانی به کف اری و به غفلت نخوری
———
۶- مجموعه سروده های نبض بیشتر در قالب غزل است اما نمونه های از مخمس ، مثنوی ، رباعی و دوبیتی های شاعر در ان نیز امده است. درنگی بر مخمس های شاعر می نماید که در سرایش غزل ید طولا دارد و بخصوص در مخمس ها بر غزلیات بیدل ، مصراع ها و ابیات را به زیبایی و توانایی تمام رسانیده است. نمونه ها را توجه نمایید:
مخمس بر بیدل
بزم هستی چقدر ساز ندامت دارد
رنگ غفلت مپسند باز ملامت دارد
گل سوری به چمن رنگ ملاحت دارد
برق نیرنگ به این جلوه قیامت دارد
شعله در پرده ی سنگ است جهان سوخته ای (ص366)
خواب غفلت چقدر رنگ تحسر دارد
هوس انگیزه ی شاداب تکسر دارد
جرس قافله آهنگ تهجر دارد
صوف و اطلس به نظر تار تحیر دارد
پنبه ی چند که بر دلق گدا دوخته ای (ص 367)
——–
اندرین عبرت سرا آشوب غم داریم ما
شام تاریک و ره پر پیچ و خم داریم ما
عاقبت منزل طویل و زاد کم داریم ما
نام خود را تا به رسوایی علم داریم ما
از ملامت کی بدل یک ذره کم داریم ما (ص 368)
////////
مخمس خود شاعر
میهن زار و خسته را باز فگار دیده ام
ملت دل شکسته را رو به فرار دیده ام
گرگ درنده خوی را قصد شکار دیده ام
طفل و جوان و پیر را بر سر دار دیده ام
تا ز عزای اینهمه خون زمژه روان کنم (369)
ما را هوای سغد و بدخشان یکی بود
از هند تا دیار سفاهان یکی بود
ازکاشمر به خطه ی واخان یکی بود
از طوس تا به کندز و بغلان یکی بود
بزم نشاط و جلوه نیسانم ارزوست (372)
رباعی
من مسلک عشق جاودان را دارم
در واژه شعر خود جهان را دارم
روزی که به دام عشق اسیر افتادم
صد فخر کنم که جان جان را دارم (379)
دوبیتی
نمی گویم به کس راز دل خود
ویا از مزرع بی حاصل خود
زدست دل فتادم در غم عشق
نمی دانم چه سازم با دل خود (382