
توضیح ویژه اهل سنت و “اهل سنت و جماعت” (3)
بخش نخست
مسلمان یکی است، ممکن است همهی این نامها در او جمع باشد یا به آنها انتساب یابد… سُنّی، از “اهل سنت و جماعت”، مثلا بر پایهی عقیدهی اشعری، [برپایه عقیده ماتریدی[ مذهب مالکی، سلوک او صوفیانه است، از طریقت قادریه یا تیجانیه یا شاذلیه… و غیره. [یا حنفی، سلوک صوفی نقشبندی ] سُنّی: کسی است که بر آنچه پیامبر خدا ﷺ و یارانش بودند، است، یعنی: قرآن و سنت. “اهل سنت و جماعت” = کسانی که با سنت پیامبر ﷺ و جماعت نخستین مسلمانان موافقاند، و از قرآن و سنت بدون تحریف بهره میگیرند (و آنان عبارتاند از: اشاعره، ماتریدیه، اهل حدیث، تصوف پاک).
عقیده: “هي ما تعتقده اعتقادًا جازمًا بالدليل القطعي، وتدين به لله.؛ آن چیزی است که با دلیل قطعی، بهطور جازم باور داری و آن را دین خود در برابر خدا میدانی.
علم عقیده: “هو العلم الذي يبحث في مسمّى “الإيمان” و”التوحيد”؛ دانشی است که در مورد معنای “ایمان” و “توحید” بحث میکند.
علم کلام: “علم الكلام: هو علم جدلي استُحدث للرد على الزنادقة، المجسّمة، المشبّهة، والمعطّلة”؛ دانشی جدلی است که برای پاسخگویی به زنادقه، مجسّمه، مشبّهه و معطّله پدید آمد.
بخش دوم
گرایش های یا طائفه های أهل سنت: نخست: اهل حدیث، و اصول مورد اعتماد ایشان، ادلهی سمعی است؛ یعنی: قرآن، سنت، و اجماع.
دوم: اهل نظر عقلی و اندیشهورزی فکری؛ یعنی اشاعره و حنفیه [ماتریدیه}.
ـ پیشوای اشاعره: ابوالحسن اشعری
ـ پیشوای ماتریدیه از حنفیه: ابو منصور ماتریدی
این گروهها در اصول عقلی، در هر مسئلهای که نیاز به نقل (سمع) دارد، با هم موافقاند؛ و در اصول نقلی، در مسائلی که عقل تنها امکان آن را درک میکند، نیز توافق دارند؛ در دیگر موارد، هم از عقل و هم از نقل استفاده میکنند.
در همهی مسائل اعتقادی با هم اتفاق دارند، بهجز در دو مسئله:
۱. تکوین [ایجاد و آفرینش مخلوقات] ۲. تقلید [پذیرفتن باور دینی از دیگران بدون دلیل]
سوم: اهل وجدان و کشف؛ یعنی صوفیه. اصول ایشان: در آغاز، اصول اهل نظر و اهل حدیث است، اما در پایان، به کشف و الهام میرسند.
بخش سوم
مذهب =” هو ما تذهب وتميل وتتوجه إليه”؛ چیزی است که به آن گرایش پیدا میکنی، میل میکنی و جهتگیری فکری و عملیات به سوی آن است.
مذهب مالکی و مذهب شافعی = هر دو بر پایهی عقیدهی اشعری هستند.
مذهب حنفی = بر پایهی عقیدهی ماتریدی است.
مذهب حنبلی = دارای سه گروه (فرقه) است:
۱. اشاعره
۲. اهل حدیثِ حنبلی
۳. مثبته، مشبّهه یا مفوّضهی کیفیت:
مثبته: کسانیاند که آنچه خداوند برای خود یا پیامبرش اثبات کرده (در صفات)، همان را بر ظاهر لفظ میپذیرند، و کیفیت آن صفات را به خدا واگذار میکنند (تفویض کیفیت)، و نمیگویند که این صفات چگونه است.
تصوف = “هو الإحسان (الكتاب والسنة، أن تعبد الله كأنك تراه، ومخالفة النفس) فيما يرضي الله.همان احسان است (بر پایهی قرآن و سنت)؛ یعنی: اینکه خدا را چنان پرستش کنی که گویی او را میبینی، و مخالفت با نفس (خواهشهای نفسانی) در راهی که خدا را خشنود میسازد.
طریقت = “هي منهج في الذكر، والطرق الصوفية تختلف في الذكر وعدده”؛ روشی است در ذکر (یاد خدا)، و طریقتهای صوفیه در نوع ذکر گفتن و تعداد آن با یکدیگر تفاوت دارند.
بخش چهارم: گروه های جدید
وهابیت، سلفیت، لامذهبی: اینها از “اهل سنت و جماعت” به شمار نمیآیند، بلکه فقط از “سُنّه” (ظاهراً تابع سنت) هستند. نسبت آنها از مسلمانان جهان بهزحمت به ۱ تا ۳ درصد میرسد.
در بسیاری از مسائل، چه فروع (مسائل عملی و جزئی) و چه اصول (عقاید و باورهای اساسی)، با اهل سنت و جماعت اختلاف دارند. [این دیدگاه شیخ سعید فوده است، در حالیکه سلفی ها/ وهابی ها اشعری ها و ماتریدی ها و صوفي ها را از دایره أهل سنت خارج می کنند. مترجم.]
جماعت دعوت و تبلیغ: دارای دو شاخه است:شاخهای که به “اهل تصوف” نسبت دارد و از سلوک صوفیانه پیروی میکند. شاخهای که در فروع (مسائل عملی) به وهابیت گرایش دارد، ولی به اصول چندان توجهی نمیکند. [نکته: این شناخت سعید فوده از جماعت و تبلیغ ضعيف است. آن ها اکثر شان حنفی دیوبندی ماتریدی هستند. مترجم]
بخش ششم:
چه کسانی “اهل سنت و جماعت” هستند؟ حافظ مرتضی زبیدی در کتاب إتحاف السادة المتقين میگوید: وقتی گفته میشود “اهل سنت و جماعت”، مقصود اشاعره و ماتریدیه هستند.و همچنین در جای دیگری میگوید: مراد از اهل سنت، چهار گروه هستند:
۱. محدثان (اهل حدیث)
۲. صوفیه
۳. اشاعره
۴. ماتریدیه
و نیز میگوید: بدان که هیچکدام از این دو امام، ابوالحسن اشعری و ابو منصور ماتریدی، رأی و عقیدهای را از خودشان ابداع نکردند، و مذهبی تازه پدید نیاوردند، بلکه آنان شرحدهندگان و گزارشکنندگان مذهب صحابهی پیامبر ﷺ بودند.
بدان که اشاعره و ماتریدیه حدود ۹۵٪ مسلمانان جهان را تشکیل میدهند. و بدان که ابوالحسن اشعری نوهی صحابی بزرگوار ابو موسی اشعری است، و ابو منصور ماتریدی از نسل صحابی جلیلالقدر ابو ایوب انصاری است.
حافظ ابوبکر بیهقی گفته است: ابوالحسن اشعری چیزی نو در دین خدا وارد نکرد، و بدعتی نیاورد، بلکه سخنان صحابه، تابعین و امامان پس از آنان را در اصول دین گرفت و با شرح و توضیح بیشتر، از آنها دفاع کرد.
حافظ ابن عساکر گفته است: پس ای کاش میدانستم، دلها از اشاعره به چه چیزی گریزاناند؟ و بدعتگذاران چه چیز را در آنها ناپسند میدانند؟!
آیا بهخاطر: فزونی علم؟ برتری فهم و عقل؟ اعتقاد به توحید و تنزیه خداوند؟ پرهیز از جسمانگاری و تشبیه خدا؟ اعتقاد به صفات الهی؟ تقدیس پروردگار از داشتن اعضا و ابزار؟ پس، ایرادشان به کجاست؟!
امام ابن حجر هیتمی در کتاب الزواجر عن اقتراف الكبائر میگوید:
مراد از سنّت، آن چیزی است که دو امام بزرگ اهل سنت و جماعت بر آن هستند: شیخ ابوالحسن اشعری و ابو منصور ماتریدی.
امام سفارینی حنبلی در لوامع الأنوار البهية مینویسد:
اهل سنت و جماعت، سه فرقهاند:
۱. اثریه (اهل حدیث) که پیشوای آنان احمد بن حنبل (رضی الله عنه) است،
۲. اشعریه، به پیشوایی ابوالحسن اشعری (رحمهالله)،
۳. ماتریدیه، به پیشوایی ابو منصور ماتریدی (رحمهالله).
ابن تیمیه در مجموع الفتاوى (جلد 12، صفحه 481) میگوید:
اهل سنت و جماعت شامل این گروهها هستند: تمام صحابه، تابعین، امامان اهل سنت، اهل حدیث، و اکثر فقها و همچنین صوفیه.
امام ابن الشطی حنبلی در شرح خود بر عقیدهی سفارینی (تبصیر القانع) میگوید:
برخی از علما گفتهاند:
فرقه ناجیه (گروه رستگار)، عبارتاند از: اهل حدیث (اثریه)، اشاعره، ماتریدیه.
امام عبدالباقی مواهبی حنبلی در کتاب العین والأثر میگوید:
فرقههای اهل سنت، سه گروهاند: اشاعره حنابله ماتریدیه توضیح درباره «السُّنَّة والجماعة»
ابن السبکی در الطبقات میگوید: بدان که ابوالحسن اشعری نه رأی و نظری جدید ابداع کرد، و نه مذهب تازهای ساخت، بلکه او مروج و مؤید مذهب سلف بود، یعنی تلاشگر برای آنچه صحابه پیامبر ﷺ داشتند. بنابراین نسبت دادن مذهب به او فقط به این دلیل است که او بر راه سلفیان پایفشرد، و به آن معتقد بود، و با دلایل و براهین آن را مستحکم ساخت، پس کسی که از روی پیروی از او در دلایل و استدلالات باشد، به او اشعری گفته میشود.
همچنین او گفته است: حنفیها، شافعیها، مالکیها، و بزرگان حنبلیها در عقاید همه یک دستاند، و همه بر روش اهل سنت و جماعت هستند،و به خداوند به طریق شیخ اهل سنت، ابوالحسن اشعری ایمان دارند.
ابن السبکی در پایان میگوید: عقیده اشعری همان چیزی است که در عقیده ابوجعفر طحاوی آمده، و آن را علمای مذاهب پذیرفته و به عنوان عقیده درست پذیرفتهاند. ابن السبکی در جای دیگری نقل میکند که:
مآیَرقی مالکی گفته است: ابوالحسن اشعری نخستین کسی نبود که به زبان اهل سنت سخن گفت، بلکه او بر روش گذشتگان حرکت کرد و از مذهبی شناختهشده دفاع نمود. او بر آن مذهب حجّت و روشنی افزود، اما نه مقالهای تازه اختراع کرد، و نه مذهبی نو ساخت. نمیبینی که مذهب اهل مدینه به مالک بن انس نسبت داده شد، و هر کس بر مذهب اهل مدینه باشد، به او گفته میشود “مالکی”، در حالی که خود مالک نیز بر روش گذشتگان بود و پیرو بسیارِ آنان، اما چون بر آن مذهب شرح و بسط داد، مذهب به او منسوب شد.
همینطور نیز ابوالحسن اشعری: هیچ فرقی نیست؛ او چیزی جز بسط و توضیح مذهب سلف ندارد، و آنچه را نیز نوشت، در نصرت آن مذهب بود.
ابن عابدین حنفی نیز در کتاب رد المحتار على الدر المختار میگوید: اهل سنت و جماعت همان اشاعره و ماتریدیه هستند. همین سخن را نیز حافظ لغوی بزرگ، مرتضى زبیدی در شرح احیاء علومالدینِ غزالی بیان کرده است. (رحمهم الله جمیعًا)
این است عقیده سلف و ائمه چهارگانه، پیش از ابوالحسن اشعری: امام ماتریدی و امام ابوالحسن اشعری، دو امام بزرگ و جلیلالقدر هستند که عقیده اشاعره و ماتریدیه را با ادلّه نقلی و عقلی تدوین و تبیین کردند.
به امام ماتریدی لقبهایی داده شده همچون: “امام الهدى” (پیشوای هدایت) “امام المتکلمين” (پیشوای علم کلام) و دیگر القاب مشابه، که همه نشاندهنده جایگاه بلند او در دل مسلمانان عصر خویش و نزد مورخان است.
بخش هفتم:
دلیل بر جواز انتساب [نسبت دادن خود به اشخاص یا گروههای حق]:
1— حدیث نبوی شریف: قال رسول الله ﷺ: «لِكُلِّ نَبِيٍّ وُلاةٌ مِنَ النَّبِيِّينَ، وإنَّ وَلِيِّي مِنَ الأَنْبِيَاءِ أَبِي إبْرَاهِيمَ» ترجمه: «برای هر پیامبری یارانی از میان پیامبران بودهاند، و بیگمان ولیّ (دوست و یاور) من از میان پیامبران، پدرم ابراهیم است.» روایت شده توسط طبری در تفسیر خود (ج ۳، ص ۳۳۳، شماره ۷۱۰۴) با سند صحیح. شرح: در این حدیث، پیامبر اکرم ﷺ خود را به حضرت ابراهیم علیهما السلام نسبت داده، که این نشاندهنده جواز انتساب به انبیای پیشین یا شخصیتهای حقطلب برای بیان پیروی و ارتباط روحی و اعتقادی است.]
2— روایت صحیح در صحیح بخاری: در صحیح بخاری (حدیث شماره 3081) آمده است که: «فلانٌ كان عثمانيًّا، وفلانٌ كان علويًّا»؛ «فلانی عثمانی بود، و فلانی علوی بود.» در دوران خودِ پیامبر ﷺ، این نسبتها رواج داشت؛ همچنین نامهایی چون انصاری، مهاجری، اهل صفه نیز رواج داشته است.
بخش هشتم: آیات و احادیث نشانگر با جماعت بودن
خداوند سبحانه و تعالی فرمود: ﴿وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ﴾ (سوره آلعمران، آیه 103) ترجمه: و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید. ﴿وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ﴾ (سوره حج، آیه 78) ترجمه: و به خدا چنگ زنید، که او سرپرست (و ولیّ) شماست، و نیکو مولایی است، و نیکو یاوری. احادیث:
۱. قال رسول الله ﷺ: «لا تجتمع أمتي على الضلالة» ترجمه: «امّت من بر گمراهی همصدا و همنظر نمیشود.»
۲. وقال ﷺ: «إني والله ما أخاف عليكم أن تُشركوا بعدي، ولكن أخاف عليكم أن تتنافسوا فيها» (روایت در صحیح بخاری و مسلم) ترجمه: «به خدا سوگند، نمیترسم که پس از من شرک بورزید، بلکه از این میترسم که بر سر دنیا با هم رقابت و نزاع کنید.»
۳. قال ﷺ: «إذا رأيتم اختلافًا، فعليكم بالسواد الأعظم» ترجمه: «هرگاه اختلاف دیدید، پس بر شماست که با جماعت بزرگ (اکثریت امت) باشید.»
۴. وقال ﷺ: «عليكم بالجماعة، فإن الذئب لا يأكل من الغنم إلا القاصية» (روایت از ابو داود) ترجمه: «بر شما باد که با جماعت باشید، زیرا گرگ فقط گوسفندی را میخورد که از گله دور افتاده باشد.»
۵. وقال ﷺ: «عليكم بسنتي وسنة الخلفاء الراشدين المهديين من بعدي…» ترجمه: «بر شما باد سنت من و سنت خلفای راستین و هدایتشده پس از من…» تصوف!! التصوف = یعنی «احسان»؛ یعنی عمل و سلوک! نه یک مذهب است، و نه یک عقیده مستقل. تصوف جدا از مذاهب چهارگانه فقهی و عقیده اهلسنت و جماعت (اشاعره و ماتریدیه) نیست.
در اعتقاد: اشعری است.
در فقه: مالکی (یا شافعی) است.
و در سلوک: بر طریقت جنید، یعنی سلوکی بر اساس کتاب و سنت.
بنابراین تصوف در اصل، جنبهی عملی دین است که در آن احسان محقق میشود: «أن تعبد الله كأنك تراه» — «عبادت خدا چنان که گویی او را میبینی».