متن سخنرانی احمد مسعود، رهبر جبهه مقاومت ملی افغانستان در چهارمین دور جلسه ای ویانا
پیادهکننده به متن: محمد نسیم گلیمباف
بسم الله الرحمن الرحیم
خانمها و آقایان گرامی!
در آغاز صحبت خود، درود میفرستم به روان پاک همه شهدای مردم افغانستان علل الخصوص بچههای مقاومت و بچههای آزادی که در صف مبارزه جانهای خود را فدا کردند. و درود میفرستم به روان پاک شهدای بانوان مبارز ما که در زیر دست ظلم، استبداد و تروریسم جانهای شیرین خود را فدا کردند، افتخار وعزت ما هستند. خوش هستم که امروز نماینده شان حضور داشتند. صحبتها زیاد است اما لازم میدانم که به چند مطلب آن را خلاصه بکنم.
اول، به نظر شخص خود من، بزرگترین نعمتی که بهعنوان بشر خداوند (ج) برای ما اعطا کرده، آزادی است. امروز متاسفانه آزادی از تمام شهروندان افغانستان به دور از هر نوع قومیت، زبان و فرهنگ گرفته شده است. این واقعا یک ظلم است و جفاست که ما فراموش بکنیم در طول بیشتر از دو دهه چه ظلمی که در جنوب به مردم و هموطنان عزیز ما صورت نگرفت! این که بیاییم طالب را متعلق به افغانستان، متعلق به یک قوم افغانستان، یک زبان افغانستان حتی [متعلق] به دین و فرهنگ مردم افغانستان بشماریم، جفاست. چنین مفکوره ای، مفکورهی استخباراتی، بیرونی و غیر از مفکورهی مردم افغانستان است.
عزیزان گرامی!
دشمنان افغانستان چه در داخل و چه در بیرون به دنبال اختلاف هستند. همان سیاست کهنهی «نفاق بینداز، حکومت کن» را به جد دنبال میکنند. جناب پشتون صاحب گرامی فرمودند که روند ویانا که شکل گرفت. در ابتدا چقدر مشکلات، جنجالها و سوء تفاهمات را قصدا و عمدا و جایی سهوا ایجاد کردند تا زمینهی این که من و تو ما نشویم، از ما گرفته شود. اما بسی خرسند هستم و از تمام بزرگان و شخصیتها، آقایان و بانوانی که از روز اول تا امروز تلاش کردند، جناب سفیر صاحب گرامی و عزیز ما [منیژه باختری]، تمام بزرگواران و کمیته کاری ویانا، از ایشان شخصا و قلبا سپاسگزاری میکنم. زحمت فراوان کشیده شد و روز به روز الحمد الله به قوت و قدرت آن افزوده میشود. قبل از این که ما به ویانا بیاییم، هیاتهایی از منطقه آمدند، حرف و صحبتی داشتند. ما و شما میبینیم که داستان «دوحه» بجایی رسیده که حتی جامعه مدنی را دیگر قبول ندارند. حضور بانوان ما را قبول ندارند. روند منطقه را میبینیم که اصلا افغانستان حضور ندارد. روند جهانی و کلانی را بنام دوحه میبینیم که حتی صدا و نام دوحه بگونهی که خواهر مبارز و گرامی ما فرمودند، فقط تصویری از تسلیمی، از زور، از نفاق و از یک توطئه را [نشان می دهد] متاسفانه. پس چیزی که به مردم افغانستان مانده و بدون شک به دست مردم ماست، همین روند ویانا است. امیدوار هستم با تمام تفاوتهایی که در بین خود داریم و داشتیم، بتوانیم آینده مشترکی را ترسیم بکنیم.
خواهران و برادران گرامی!
گذشتهی ما و شما قابل جمع نیست. هرکدام بکروندهای مختلفی داشتیم، حرفهای مختلفی داشتیم، قصه ای مختلفی داشتیم، و هر [موضوعی] که داشتیم در همان وطن ما میزیبد. اما آیندهی قابل جمع داریم. روند ویانا باید آینده را برای ما ترسیم بکند. نه این که اختلاف و فاصلهای که دولت و قدرت، ثروت و ملت، خاک و آزادی را از ما گرفته، در اینجا هم آن را بیاوریم و [روی] آن بحث کنیم. پس روی گذشتهی که مارا جمع نمیکند بهتر است که نپیچیم. اما روی آیندهای که همهی ما را ازاقوام مختلف، مذاهب مختلف، احزاب مختلف، جمع میکند، تمرکز کنیم و من شک ندارم که پیروز میشویم. در قسمت تلاش بخاطر پیدا کردن این راه حل، روند ویانا باورم این است که باید روندی باشد که همگی خود را در آن ببینند. الحمد الله [این روند] نسبت به دور قبل به مراتب کلانتر، وسیعتر و قویتر شده است. اما هنوز در ابتدای راه هستیم. این تصویر باید روشن تر و جامعتر شود. آیا همه را میتوانیم جمع کنیم؟ نخیر! اما اکثریت باید جمع شویم، اکثریت که دل ما به افغانستان میسوزد و آروزی آن را داریم که افغانستان تغییر کند.
خواهران و برادران گرامی!
من دور اول هم این [ موضوع ] را گفتم بازهم این قصه را خدمت شما تکرار میکنم. صحبتهای همه عزیزان را شنیدیم. نقطه ای اول، چه نخبگان مردم افغانستان و چه مردم افغانستان در شناخت توطئههای دشمن در وقت حضور جمهوریت به یک ترتیبی آگاه بودند. قبل از سقوط هیاتهایی از طرف طالبها [نزد] بسیاری از شخصیتها رفتند اما هیچوقتی نه رهبران بزرگوار و نه شخصیتها، عقب نظام را خالی نکردند. این چیزی است که تا آخرین نقطه [باوجود] رجوع بسیاری که بود، باور شان به نیروهای امنیتی شان، باور و اعتماد شان به نظام، یک اعتماد و باور عمیق بود. بلی اختلافات زیادی موجود بود. متاسفانه قصه ی سقوط افغانستان همان گونه که برادر ما فرمودند یک قصهی کلانتر و یک بازی کلان تر سیاسی، جهانی و منطقه ای بود. اما مردم افغانستان چه در انتخابات و چه در سنگر جنگ توسط سربازان و افسران شان چیزی که باید، انجام دادند. هیچوقت نزاع سیاسی سبب تضعیف نظام در افغانستان نشد. من شاهد این هستم یاد شان بخیر داکتر صاحب عبدالله هرکجا که هستند جور و سلامت باشند. باری در 2014 وقتی که انتخابات به طرف بحران رفت، تمام ظرفیتها و از جمله خود ما فشار را بر این آرودیم که «ببرش به بحران!» اما انصافا مثل یک مادری که دلش به فرزندش بسوزد گفت: ” که اگر برویم به طرف بحران، این وضع که بشکند، این نظام که بشکند، همه میشکنند، دیگر مخالف و دولت و اینها نمیماند، همه سقوط میکنیم و میشکنیم.” لهذا، در قسمت نظام جمهوری اسلامی افغانستان، همگی تا آخرین نقطه و تا آخرین لحظه ایستاد بودند. هیچکس کدام گروه نظامی را خارج از ظرفیت دولت افغانستان اعلان نکرد و هیچکس حمایت اش را از نیروهای امنیتی نگرفت. و تا آخرین نقطه حمایت کردند و تا امروز مردم ما اردوی ملی افغانستان را عاشقانه دوست دارند. و قدردان فداکاریهای شان هستند. اما سقوط یک بازی کلان بود و متاسفانه مثل همیشه افغانستان قربانی یک بازی کلان شد. امروز اینجا جمع شدیم که دنیا بازی خود را دارد. قسمی که استاد گرامی ما جناب استاد محقق، جناب داکتر سپنتا فرمودند و بزرگواران دیگر. بازی دنیا قسمی است که افغانستان دیگر آن اولویت قبلی را ندارد. اما آیا برای ما و شما هم الویت نیست؟ پس ما و شما هم بنشینیم و بگوییم قصه همین است؟ یانه بیاییم تلاش و کوشش خود را بکنیم و در این راستا یک طرح نوی بیندازیم که همگی خود را ببینند و طرحی باشد که افغانستان را از این حالت فعلی نجات دهد. من می شنوم زمزمههایی که می گویند شرایط فعلی یا رژیم کنونی، بدیل ندارد. بدیل یک پروسه ای است که مشروعیت بیاورد. چون من نظام طالب را مشروع نمی دانم. مشروعیت از طریق میل تفنگ نیست. مشروعیت از طریق یک روایت و حدیث ضعیفی بنام ” الملک لمن غلبه ” نمی شود. با رای و اراده ی مردم است. اگر طالبها اراده ی مردم را بپذیرند، انتخابات را بپذیرند، قصه خلاص است. مشروعیت اگر از طریق مردم بیاید؟ صحبت شد بانوی مبارز ما، بانو انارکلی آنها افتخار ما هستند. اگر مردم همین طالب را هم انتخاب کنند، ما تسلیم اراده ی مردم هستیم. اما قصه این است که مردم انتخاب شان واضح و مشخص است. پس ما و شما هم هرگونه دیدگاهی داریم بجای مردم تصمیم نگیریم. در این جا روی دیدگاه کلان و وسیع به توافق برسیم، اتحاد و انسجام خود را در این روند تقویت کنیم، همه ی مردم افغانستان را، اکثریت مخالفین را جمع کنیم و برویم به طرفی که مردم حق انتخاب داشته باشند. و من شک ندارم مردم ما همیشه درست انتخاب کرده اند و بار دیگر درست انتخاب می کنند. صحبت را طولانی نمی سازم و فقط با یک خاطره خاتمه اش می دهم. وقتی که متاسفانه رئیس صاحب جمهور آقای اشرف غنی از وطن خارج شدند. وقتی که افغانستان رفت به یک حالت بسیار خراب. سخت ترین روز زندگی شخصی من واقعا شهادت پدرم نبوده. لحظه ای بود که من از میدان هوایی نظامی می رفتم و می دیدم که چطور یکبار دیگر سرمایه ای مردم افغانستان به نام اردو و ارتش و آن چیزی که عزت و صلابتش را و استقلالیت اش را تا امروز صیانت کرده بود، دارد از هم می پاشد و ازدست می رود. رفتیم و آخرین نقطه ای که باقی مانده پنجشیر بود و در آن جا در طول چند هفته حرف همین بود که این دولت است، این آقای غنی است، این آقای عبدالله است این … که صلح نمی خواهد. تمام تلاش خود را برای این که گره از راه مذاکره و گفتگو حل شود، خواهران و برادران گرامی بکار بردیم ، کسی نماند که صحبت نکرده باشیم، کسی نماند که حرف نزده باشیم. هیات علما رفتند، هیات سیاسی به رهبری حاجی صاحب الماس که حتما در این جا حضور دارند، رفتند. صحبتهای مفصلی شد. آنها [طالبان] حتی حاضر بودند در رابطه به پنجشیر و در رابطه با قوم با ما وارد گفتگو شوند اما ما قوم را، پنجشیر را، خانواده را و خود را فدای یک چیز کردیم ” افغانستان “. امروز هم چیزی که بعنوان یک نسل جوان و یک شهروند از همه شما بزرگان و خواهران و برادران گرامی انتظار ماست که از هر آن چیزی که ما را از چیزی بنام افغانستان کوچک تر می سازد، در همین مرحله عبور بکنیم. چتر کلانی را به اندازه ی افغانستان بسازیم و شما شک نکنید به مجرد ایجاد چنین چتری به یاری الله هم دنیا تغییر می کند، هم منطقه تغییر می کند و هم مردم امید پیدا می کنند. جبهه محترم آزادی، جبهه مقاومت و جبهات دیگر و مبارزه زنان ما نشان داده، قسم به خدا آنچه که شما می بینید یک پلنگ برفی است! مردم هیچگونه ارتباط و عمقی با اینها [طالبان] ندارند و چاره ای نمی داشته باشند جز انتخاب دو راه: به مردم و اراده ی مردم لبیک می گویند و قبول می کنند شامل یک پروسه ی شوند که تمثیل اراده ی مردم را می کند. حرف شخص خودم را می زنم بجای کسی صحبت نمی کنم. این را قبل از سقوط هم گفته بودم که اگر طالبها چنین کنند، ما خون پدر خود را حتی می بخشیم. چون یک دور باطل را دور باطل دیگر به گفته میا خیل صاحب از بین نمی برد. اما در صورتی که آنها این انتخاب را نداشته باشند ،چنین حرفی را نداشته باشند. همان قسمی که در پنجشیر برای ما ثابت شد که چنین اراده ای ندارند رفتیم به یک جنگ فاجعه بار و از یک صلح ذلت بار عبور کردیم. در آن صورت باز چیزی برای شان نمی ماند جز این که در مقابل اراده ی جمعی مردم ایستاد شوند و دنیا هم حرف خود را می فهمد. قصه دوحه مشخص است. قصه ظرفیتها و کارهای دیگر مشخص است. امروز همه امید به شما و تلاشهای که در طول روزهای پیش رو انجام می دهید، دارند. من از بارگاه حضرت حق عاجزانه استدعا می کنم که خداوند توفیق این که ما از گذشته آموخته باشیم و یک راه جدیدی را پیش روی مردم مظلوم خود بگذاریم، ان شاأالله نصیب بکند. و شاهد این باشیم که این روند سبب شود که یک روز همه ی ما با عزت، سلامت و سربلندی درکنار مردم خود در خاک و وطن خود باشیم.
والسلام و علیکم و رحمت الله و برکاته!