
علمای دینی، روشنگری یا توجیه استبداد
( نگاهی برجایگاه علمای دین درقرآن کریم )
مقدمه :
بدون شک علمای دینی درجامعه ما از جایگاه بلندی برخورداراند واین جایگاه برخاسته از باور عمیقی می باشد که مردم ما به دین مقدس اسلام دارند وعلمای دینی را حامل معارف این دین ورهنمای زندگی شان می دانند. جایگاه فوق باعث گردیده، که از یک طرف، توجه کمتری به « ویژگی های مطلوب » یک عالم دینی شود درحالی که نگاه مردم بیشتر ناظر بر« ویژگی های شکلی » علمای دینی می باشد واز جانب دیگر، اعتماد مردم اطمینان خاطری شده برای علماء که با تکیه برآن، مردم نتوانند درجستجو ونهادینه سازی « ویژگی های مطلوب » برای خود شان گردند.
علمای دینی، مبتنی بروظیفه ی که برای خودشان قایل اند، مدام برانتقاد واعتراض بر فساد موجود درجامعه ی زمان شان، تاکید می نمایند واز این جهت همیشه به عنوان « ناصح منتقد » علیه زمامداران، ظاهرشده اند. با وجود این که از مسئولیت های علمای دینی اعتراض بر وجود ستم وفساد در جامعه می باشد، این گونه اعتراض زمانی کارآمد ومؤثرتمام می
شود که فضای اجتماعی، یک فضای آزاد وغیراستبدادی باشد تا این که علمای دینی بتوانند با آزادی تمام، آنچه را که فساد تشخیص می دهند، مورد توجه قراردهند. بنا برآن، قطع نظر از ساختاریک حکومت، آزادی فکر، تحت هرحاکمیتی که باشد زمینهی خوبی برای انجام وظایف علمای دینی است تا یک نظام استبدادی. دریک نظام استبدادی، گرچه تحت عنوان « نظام دینی » باشد، هیچ زمینهای برای اظهار نظرآزاد مردم منجمله علمای دینی وجود ندارد ودر نتیجه، علمای دینی که درمقایسه با سایر اقشار جامعه بیشتر شایق نظام اسلامی می باشند، یا سکوت می نمایند ویا به خود سانسوری رو می آورند ونزد مردم نیز متهم به « یاری استبداد » ویا « بزدلی » می گردند. بدترین نوع استبداد دریک جامعه، استبداد دینی است که خود علمای دینی را قربانی بی صدای خویش می گرداند ودم زده هم نمی توانند به دلیل این که گرفتار مصیبتی می شوند که خود هر روزی آرزوی حاکم شدن شان را داشتند وحالا باید کشت خود را درو کنند.
اگر بر مفهوم نظری « عالم دین » پرداخته شود، معلوم است که منظور از عالم دین همان کسانی اند که علوم دینی را فراگرفته ودریک جایی از تکمیل روش تعلیمات دینی ایستاده اند ورنه با اندک مسامحه، دانسته می شود که با فرض جامعیت دین برهمهی ابعاد زندگی، باید تمام دانشمندان مسلمان، أعم از دانشمندان فقه، کلام وعلوم اجتماعی وطبیعی را « عالم دین » دانست ودین را هدایت گر تمام زندگی. هم چنان می توان که دانشمندان علوم دینی را « داعی » گفت واصطلاح علمای دین را شامل همه دانست. به هرصورت آنچه فعلا مقدوراست با پیروی از اصطلاح عام، منظور ما از علمای دینی همان « دانشمندان معارف دینی چون فقه، کلام وامثالهم » می باشد. کاربرد این اصطلاح ( عالم دین ) بر اساس پیش گفته، ناظر بر شخصی است که روش های تعلیم معارف دینی را پشت سرگذاشته وبه صورت شکلی « عالم دین » پنداشته می شود. همین وضعیت، جایگاه علمای دینی را با صرف « عالم دین بودن» گره زده است تا « ویژگی های یک عالم دین داشتن». انتظار جامعه از هرعالم دین با صرف «علم دین داشتن » با عث گردیده که بسیاری از آن ها نسبت نداشتن « ویژگی عالم دین » از درک وتجربهی واقعیت های جامعه دورباشند وبیشتر گرفتار جهان انتزاعی خود شان شوند.
در نهایت، با توجه به وضعیت فوق، طرفداران علمای دینی مجبور به پیروی بی دلیل از موضع گیری های شان گردند ومنتقدان شان این ها را ملامت در موضع گیری یا سکوت شان در برابر استبداد وتحولات جامعه نمایند. ورنه در یک فضای استبدادی علاوه برعلمای دینی، رسانه های آزاد قبلی نیز به خود سانسوری به دلیل ترس رو آورده اند.
این نبشته در صدد تحلیل وبررسی کامل قضیه نیست ودرتوان آن نیز نخواهد بود بلکه فقط در پی مرور کوتاه، بر ویژگی هایی است که در برخی از آیات قرآن کریم نسبت به « علماء » اشاره رفته است. شاید بتوان در مورد این ویژگی ها از دریچه ی قرآن کریم بحث مفصلی داشت، ولی این نبشته از این میان فقط به چند آیتی از آیات قرآن کریم پرداخته است که می توان از آنها برخی از این ویژگی ها را بازشناسی کرد. پیشاپیش باید گفت که برأثر پرداختن به این ویژگی ها به نکات جالبی می رسیم که از یک عالم دین بجای توجیه استبداد ویا پرداختن به مسایل کوچک، بیدار گری، روشنگری واصلاح گری بی طرفانه خواسته شده است.
ویژگی های که از آیات قرآن کریم برای علمای دینی بدست می آید، معمولا در ضمن آیاتی مطرح گردیده که قرآن کریم در صدد بیان وظایف علمای دینی، میان اهل کتاب ومسلمانان می باشد. این ویژگی ها برای ” رجال دین ” ( گرچه این اصطلاح با توجه به تفاوتی که میان اسلام وسایرادیان دیده می شود چندان بجا برای علمای دینی دراسلام نمی باشد) یاد گردیده وقرآن کریم دربیان مسئولیت های آن ها به این ویژگی ها تاکید می کند. به این معنی که این اوصاف، فصل فارقهی یک عالم دین از دیگران است وبدون داشتن این اوصاف، دیگر نمی توان به صورت واقعی یک دانشمند علوم دینی را ” عالم دین ” به معنی قرآنی آن دانست. مجددا باید یاد آوری نمود که این نبشته درپی بررسی کامل موضوع نیست که تمام آنچه در قرآن کریم ناظر براین موضوع وارد گردیده را یاد آوری نماید، بلکه تنها در پی یافتن برخی ازاین ویژگی ها از آیات قرآن می باشد.
1.تفقه دردین :
تفقه از ریشه « فقه » گرفته شده و« فقه » به معنی پی بردن عمیق، وبه گفته ی راغب به معنی پی بردن از معلومات حاضر به معلومات غایب می باشد. یعنی این که یک عالم دینی باید نسبت به دین فهم عمیق وآگاهانه داشته باشد. معمولا فهم عمیق نسبت به یک موضوع برخاسته از مراحل چهارگانه ی است که صاحب فهم آن مراحل را سپری کند.
یک، فهم موضوع از لابلای متن یا نقلی که در دین وجود دارد.
دو، بررسی وفهم واقعیتی که سبب نزول آیت مورد نظر گردیده تا این که از طریق آن، با واقعیت یا واقعیت های فعلی جامعه نزدیکی حاصل شود ( باید دانسته شود که واقعیت ها وحوادث اجتماعی درقدم نخست متأثر از زمان خود اند به این صورت هیچ واقعیتی درزمان حال دقیقا همانی نیست که در عصرنزول اتفاق افتاده باشد).
سه، تحلیل وارزیابی عوامل واسباب موضوع و واقعیت های پیش آمده. درحقیقت، عوامل واسباب یک موضوع است که نشان می دهد، آن موضوع چه اندازه اهمیت دارد ودر چه درجهای از اهمیت درجامعه قراردارد. قضیه عموم بلوا، حالت اضطرار وروبرو شدن به « ما وقع » در فقه اسلامی ناظر برهمین مسأله دانسته می شود).
چهار، تحلیل وبررسی پیامد های موضع گیری عالم دینی نسبت به همان موضوع یا اتفاق در جامعه. این قضیه مهمترین بخش تفقه دردین است. موضع گیری یک عالم دین می تواند آثار وپی آمدهای بسیار جدی وملموسی در جامعه داشته باشد وفهم دینی ایجاب می کند که یک عالم دین پی آمدها را قبلا مد نظرداشته واز آثار موضع گیری خود آگاهی داشته باشد.
در مجموع، بعد از طی مراحل چهار گانه ی فوق است که ” تفقه دردین ” یا همان فهم عمیق نسبت به ارزش های دینی بدست می آید. خداوند متعال در آیت 122 سوره توبه می فرماید: « وما کان المؤمنون لینفروا کافة فلولا نفرمن کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین ولینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون » شایسته نیست مومنان همگی سفرکنند؛ پس چرا از هر فرقهای ازآنان، دسته ای سفرنمی کنند تا دردین آگاهی پیدا کنند وقتی به سوی قوم خود بازگشتند، آنان را هشدار دهند تا باشد که آنان حذرکنند ». از این آیت دانسته می شود که علمای دینی درحقیقت با داشتن ویژگی تفقه یا همان فهم عمیق نسبت به دین، متولیان فرهنگی در جامعه اند ونخبگان فرهنگی طبعا که از فرهنگ و واقعیت های اجتماعی آگاهی کامل دارند تا نیازهای فرهنگی جامعه را مرفوع نمایند. مضاف برآن، دانسته می شود که این علمای دینی اند، به سراغ مردم می روند ودنبال اصلاحات فرهنگی اند نه این که مردم سراغ علمای دینی بیایند. هم چنان از « لعلهم یحذرون » دانسته می شود که طبعا مردم ازاین ها اطاعت مطلق وبی چون وچرا ندارند بلکه آثار فعالیت علمای دینی، حذر مردم از ارتکاب مفاسد اجتماعی ودرنتیجه اصلاح مردم است. این آیت می رساند که نیازهای فرهنگی مردم جزء از واقعیت های اجتماعی است ونمی توان آن را نادیده گرفت ویا صرف مفاسد فرهنگی را بدون ارایه بدیلی نابود کرد. اگر بررفع مفاسد اجتماعی بدون روشنگری فرهنگی وتأمین بدیل تأکید گردد، با منع یک مفسده، مفسده ی دیگری جای آن را می گیرد وممکن نیست که اساسا بدون ارزش های فرهنگی، یک جامعه بتواند به حیات خود ادامه دهد.
2. خشیت از خدا :
یکی از آیات مشهوری که به صورت روشن، ویژگی اهل دانش را تحت عنوان ” علماء ” مشخص می کند، آیت بیست وهشت سوره فاطر است که می فرماید: ” ومن الناس والدواب والانعام مختلف الوانه کذالک انما یخشی الله من عباده العلماء ” وازمردمان وجانوران وچهارپایان که رنگهای شان همان گونه مختلف است ( پدیدآوردیم ). ازبندگان خدا تنها دانایان ( علماء ) اند که از او خشیت ( ترس آمیخته با تعظیم ) دارند”. «خشیت»، ترس آمیخته با تعظیم واز سرآگاهی وعلم را گفته می شود. اینجا می توان به دو نکته اشاره کرد؛
یکی این که علم وآگاهی، زمینهی رسیدن به خشیت الهی وعظمت او است واین نعمت و ویژگی، از آن علماء باید باشد. اهل عبادت زیاد است ولی اهل خشیت تنها علماء اند، علمای که تنوع زیستی را می دانند آن گونه که در بخش اول آیت یاد شده است وعلمای که از راز کائینات هرچه بیشتر آگاه می شوند. این نکته می رساند که هرچه علم به کائنات بیشترگردد، آگاهی از عظمت پروردگار بیشترمی شود. به این معنی که علماء باید از رازطبیعت آگاه باشند ودرحقیقت عالم علوم طبیعی باشند.
نکتهی دوم این که این جا واژهی « عباد » بکار گرفته شده ودر قرآن کریم وقتی از حیات این جهانی یاد گردیده معمولا عبد به « عباد » جمع می گردد واگر از زندگی اخروی یاد شده معمولا عبد به « عبید » جمع می شود. برخی محققان می گویند که عباد جمع عبد است به معنی ” بنده ” که اراده ی آزاد برای عبادت ومعصیت دارد واختیار انتخاب راه صواب وخطا را دارد وروی همین ملحوظ همیشه قرآن کریم ازانسان ها در دنیا تحت عنوان عباد یاد نموده است و« عباد » أعم از مومن، عاصی وکافر می باشد یعنی که همه ی انسان ها عباد ( بندگان ) خدایند. بندگان پروردگار، شامل مطیع وعاصی، مؤمن وکافر می باشد، چنانچه درآیت 31 سوره غافر فرموده است« ومالله یرید ظلما للعباد». ترجمه: خدا به احدی ظلم نمی کند، درآیت 53 سوره زمر آمده است؛ « قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم ». ترجمه: بگو این بندگان من که برنفس خویش ستم کرده اید. ودرآیت 18 سوره زمر مجددا یاد آوری کرده است؛ « فبشرعبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه ». ترجمه : پس به بندگان من مژده ده، همان کسانی که به سخنان مشخص گوش فراداده واز آنها به بهترین نحو پیروی می کنند. درهمهی موارد یاد شده دیده می شود که مؤمن وکافر عباد پروردگاراند و« عباد » اند یعنی که قدرت انتخاب نیکی وبدی را دارند. ولی آیاتی که ناظر برآخرت اند معمولا از بندگان تحت عنوان « عبید » یاد کرده است مانند آیت 182 سوره آل عمران که می فرماید « ذالک بما قدمت ایدیکم وأن الله لیس بظلام للعبید». ترجمه: این بخاطرآن چیزی است که با دستان خود از پیش فرستادید وخدا به هیچ وجه بربندگان ستمکار نیست. یعنی عبید جمع عبد بدون اختیار، به دلیل این که در آخرت قدرت انتخاب واراده ی آزاد عمل خیر یا شر، مانند آنچه در این جهان است، برای بندگان وجود ندارد. این نکته، تمام تیوری سنتی را که مبتنی بر بی اختیاری بندگان بود به هم می ریزد ومشخص می کند که انسانها در انتخاب راه درست وخطا در این جهان آزاد اند وبندگی یا عباد بودن نیز همین اختیارآزاد را می طلبد تا بنده بتواند یکی از راه ها را انتخاب نماید تا این که « عبادالرحمن » شود ویا « عبادی الذین اسرفوا ». اما آخرت که دیگر خانهی تکلیف نیست وهمه « عبید » اند ومنتظر پی آمد های عملکرد آزادانه ی شان که در جهان انجام داده اند. حالا دیده شود که علمای ما چه قدر به این ویژگی نزدیک است وتا کدام اندازه در معرفت کائنات پیشرفته اند وبیشتر از همه به عظمت پروردگار به صورت علمی پی برده اند.