شریف الله مبارز آهنگر از شاعران جوان کشور است، مدت هفت سال میسال میشود که به شعر رو آورده و اخیرا با کاربرد لهجه در غزلهایش به شهرت رسیده است. در این نوبت گفتگو، با او نشسته ایم:
- خود را به خوانندگان ما معرفی کنید.
- به نام و یاد خدا، شریف الله مبارز آهنگر هستم، یکی از سرایشگران افغانستان که در سال ۱۳۹۵ از مکتب به درجه اعلی فارغ و در آزمون کانکور وارد دانشگاه تخار شدم. دانشگاه را در رشته کشاورزی بخش باغداری در سال ۱۳۹۸ به پایان رسانیدم.
- از چه وقت به شعر گفتن رو آوردید؟
- مدت هفت سال میشود که به سرایش شعر رو آوردم و بخشی از نوشتههای ادبی خود را چاپ کردم.
- با شعر دنبال بیان چه هستید؟
- شعر زبان دل انسان است با شعر میتوان داشتههای درونی و ترشحات ذهنی خود را به شایقین شعر عرضه کرد با این هنر خدادادی میخواهم زبان دل مردم باشم و محرومیتهای مردمم را با این زبان به تصویر بکشم آنهم در سرزمین که سراپا ماجراست میتوان بیشتر سوژه یافت و بیشتر نوشت.
- تعریف تان از شعر؟
- شعر ترشحات ذهنی و داشتههای درونی یک انسان میباشد که از عشق و عاطفه منشا میگیرد تا درون در جوشش نباشد شعری نیست.
- در مورد آثار تان بگویید.
- تا کنون دو اثر چاپ شده به نامهای «فرزند آهنگر»و «به ادامهی آمو» به چاپ رسانیده ام و اثر سومی دارم تحت نام «آخرین اسیر» که اکنون زیر چاپ قرار دارد به زودی نشر خواهد شد.
- آخرین اسیر نام که به یکی اثرهای تان است. منظور از آخرین اسیر چیست؟
- «آخرین اسیر» سومین مجموعهی شعری ام است که توجیهات مختلف میتوان کرد به اساس ندیده گرفتنهای که امروزه در جامعه ما وجود دارد که ارزشها همیشه در تبعید و در بند اند میتوان آخرین اسیر را یکی از آنها شمرد آخرین اسیر میتواند نویدی آزادی برای نسل آینده باشد برای نسلهای محروم از مکتب و دانشگاه برای نسلهای محروم از هویت و فرهنگ.
- از آنجایی که یک عده شعر را الهام میدانند و عدهای هم تلاش و کوشش شاعر، نظر شما چیست؟
- در رابطه اینکه شعر الهام است یا کوشش شاعر، میتوان گفت که شعر الهام است اما کوشش و کنجکاوی شاعر شعر را به درجه کمال میرساند. اگر شاعر تنها به الهامی بودن شعر تکیه کند نمیتواند آن زیبایهای که مردم از شعر تقاضا دارند ره مهیا کند. زمانی که تصمیم میگیری شعری بنویسی اما چیزی در ذهن نمیآید چون اینجا کوشش شد یعنی تا الهام نباشد کوشش بیفایده است در پایان کوشش و الهام در شعر ضروریست.
- شعر را عشق زمینی یا آسمانی پیوندی هست؟
- قسمی که پیشتر از شعر تعریف کردم، شعر تراوش ذهنی و جوشش درونیست میتوان گفت بنیاد شعر عشق است بدون عشق شعری نیست.
- تعبیر عام این است که یک آدم برای شاعر شدن باید نخست عاشق شود، نظر شما؟
- بدون شک شاعران عاشقان و دلباختگانی اند که زجر عشق را دیده مینویسند عشق همواره به زیبایی شعر شاعران افزوده بدون عشق هیچ شعری زیبا نیست.
- رابطه شما با شعر چگونه است، شما به سراغ شعر میروید یا شعر سراغ شما؟
- شعر همواره به سراغ شاعر میآید خیلی کم اتفاق میافتد که شاعر دنبال شعر برود اگر شاعر دنبال شعر برود باز همان مسئله کوشش در میان میآید که بدون الهام زیبا نیست.
- اگر نقدی بر شعر امروز داشته باشید چیست؟
- امروزه در شعر معاصر، ما شاهد تحولات بزرگی هستیم که در مکتبهای مختلف ادبی رویداده است. شعر شاعران معاصر رنگ و بوی تازه را به خود گرفته که از این جهت میتوان به عظمت زبان پیبرد و به آینده شعر خوشبین بود اما از نقطه نظر تغیرات زبانی که واژگان بیگانه در شعر امروز بیشتر استفاده میشود.
- کار کدام شاعران را میپسندید و مورد علاقه تان است؟
- از شاعران گذشته مانند(ابولمعانی بیدل،مولانا جلال الدین، حافظ شیرازی، سعدی شیرازی، و…)همواره شعر میخوانم و کارهای شان را میپسندم، از شاعران معاصر که تعدادی در قید حیات نیستند مثل(قهار عاصی، واصف باختری، عفیف باختری، استاد خلیلی) استفادههای خوبی کردم همچنان از شاعران امروزی که در شعر نو پیشگام اند شاعران مانند (استاد پرتو نادری، الفت ملزم ،مجیب مهرداد، ابراهیم امینی، شهیر داریوش، فرید برزگر،عبدالرحیم کریمی)و در کل شاعران معاصر که کارهای ارزنده به ادبیات انجام دادند.
- غیر از شعر چه هنری دیگری علاقمند هستید؟
- غیر از شعر مصروف شغل نجاری هستم و دوست دارم فراتر از هنرم بدرخشم و یک تجار موفق باشم.
- حال و هوای این روزهای تان؟
- حال و هوای اینروزها حقیقتا خوب نیست چون در یک بیسرنوشتی مطلق بسر میبرم از قسمت بد و بدبختی روزگار که در شغل اصلی خود «نجاری»دچار ضرر مالی شده بودم. در یکی از شهرستانهای بدخشان مصروف میوه فروشی هستم که روزم به یاس و ناامیدی میگذرد. گاهی اوقات خود را حقیر میپندارم اما شعر امید دهندهی قلب ناآرام من است.
- ویژگیهای شعر معاصر از نظر شما؟
- یکی از ویژگیهای شعر معاصر روان بودن آن است که شاعر دنبال واژههای مبهم و گنگ نیست. در گذشته شاعران در شعر خود اکثرن از واژههای خیلی پیچیده عربی استفاده میکردند که هضم آن به خواننده دشوار بود که آنرا به وضاحت در شعر مولانا بیدل به مشاهده میرسد. اما برعکس شعر معاصر به آسانی قابل هضم است، مطابق ظرفیت خواننده سروده میشود. ویژگی دیگر شعر معاصر پارسی سازی زبان است شاعر کوشش میکند بجای واژههای غیر بدیل پارسی بیاورد.
- کتابی که سبب تغییر در شما شد؟
- کتاب که سبب تغیر در من شد دو مجموعه از شاعر بزرگ دیوان بیدل و دیوان خواجه حافظ.
- الگوی تان در شعر؟
- الگوی من در شعر تمام شاعران پارسی گو است.
- چه کتابهایی را میخوانید؟
- کتابهای سیاسی و ادبی را بیشتر مطالعه میکنم.
- با نقد چطورین؟
- نقد سالم را دوست دارم چون سبب تحول در شعر میشود. شاعری که نقد نپذیرد در فن خود همواره ناکام است.
- از سرگرمیهای تان بگویید در اوقات بیکاری.
- قبلن هم عرض کردم سرگرمی خاصی ندارم در سرزمین دود و خاکستر با روزگار مجادله میکنم تا در مقابلش کم نیاورم.
- شما از معدود شاعرانی هستید که در شعرهای تان که بیشتر از لهجه استفاده میکنید، به چه دلیلی؟
- دلیل سرایش اشعار لهجهای زنده هویت اصیل تاجیکانه است، در افغانستان لهجههای مختلف وجود دارد مانند لهجهی هزارگی،هراتی اما در سمت شمال به مراتب بیشتر از دیگر نقاط کشور مردم با لهجه شیرین تاجیکانه که تازه من نام گذاشتم حرف میکنند ضرور بود که اسمی براش بگذارم که گذاشتم شاید تاجیکانه مناسبترین نام باشد چون تاجیکهای افغانستان و تاجکستان با این گویش آشنایی کامل دارند.
- از عشق چه تعریفی دارید؟
- عشق پیوند ناگسستنی قلبهاست که هیچ حوادثی آنرا به مخاطره نمیاندازد.
- هنر از نظر شما؟
- هنر پدیدهای که با تفکر بلند و نادر بوجود بیاید که در گذشته تکرار نشده باشد.
نمونه شعر
«1»
بیگانه نیست، قامت گردان ز تیغ و تیر
آزادهگیست، فلسفهی «آخرین اسیر»
دولت بدست تیره سرشتان نمیرسد
فرسنگهاست، فاصلهی بیشه تا کویر
حالا که در زبان تو مهر سکوت نیست
آزاد باش و نعره بکش مثلِ ببرِ پیر
امن از وجود گلهی روباه، خواستیم
دیدی نماند، در قرق بیشه، گرگ و شیر
گمنامیات نشانی یک مرگ مطلق است
معلوم کن که راه کدام و کجا مسیر
ما را به نام دین و سیاست فریفتند
دلالهای بیرقیی شهرِ مرگ و میر
ما را زبانِ سرخ جنایت شعار نیست
آزادهگیست فلسفهی «آخرین اسیر»
««««««»»»»»»
«۲»
گویش تاجیکانه
بردی دلمه دم لوکی آو، چه کنم خی
خشروگی تو در همه جا چاو، چه کنم خی
ای دور تره دیدم و یکباره دلم ریخت
وقت نشوم پیش تو رهیاو، چه کنم خی
کمکم به سرم سایهای عشق تو زدیسه
میتاوی، رخت مثلک افتاو، چه کنم خی
شوشو دلم ای عشق تو ده آتش تندور
بردی بخدا ای نظرم خاو، چه کنم خی
سا مردهی گورم ز غمت دختر قشلاق!
هجر تو مره میکنه پرتاو چه کنم خی
بیگاه و پگه ای مسی قیغوی تو خوردم
ناجور شدم شیمه به چارغاو چه کنم خی
گفتم تره طویت بکنم بخت نخندید
با بخت پدر لعنت لایاو چه کنم خی
ده، لندک عاقپدر و مفلس و یاغی
دم لته تو غیر مه چنگاو چه کنم خی
گفتی که تره بابهی پیرم نپذیرفت
باوای تره من نزنم داو چه کنم خی