
دیکتاتورها در هر جا و هر زمانی خصوصیات مشابهی داشتهاند. البته تفاوتهایی نیز داشتهاند. اما مشابهتها بیشتر بوده است. از میان مشابهتهای دیکتاتورها، یکی هم ظلم و ستم بیحد و اندازه بر مردم بوده است. دیکتاتورها هر کجا و هر قدر که توانستند بر مردمی که از نظر آنان دشمن و شایسته مجازات حساب میشد، ظلم کردند. در شناخت و تعریف دشمن هم هیچ حد و مرزی قایل نشدند و هر کسی را که خواستند، دشمن حساب کردند. ظلم دیکتاتورها البته فقط به دشمنان آنان هم خلاصه نمیشد. بر دوستان هم تا بینهایت ظلم کردند. اما ظلم بر دوستان را با نیت خیرخواهانهای بهخورد آنان میدادند تا جمعی را هم اقناع کنند که «آره، خیر مردم در همان است که رهبر میگوید».
طالبان به تمام معنا دیکتاتور هستند. در این نوشته، چند مورد از نشانههای روشن دیکتاتوری طالبان را نام میگیریم:
۱. ظلم و ستم بیحدومرز: طالبان در این سهونیم سال، تا توانستند بر مردم، از جمله بر زنان ظلم کردند. در حال حاضر، در قیاس با تمام دنیا، طالبان تنها حاکمانیاند که بهصورت رسمی و قانونی زنان را از درس و کار و سفر ممنوع کردهاند. از میان حکومتهای دنیا، تنها در حاکمیت طالبان است که برعکس، منعکردن از کار و تحصیل غیرقانونی نیست، رفتن به کار و تحصیل غیرقانونی است. این ظلم و حقکشی و جنایت علیه بشریت، نخستین نشانه بزرگ و روشن دیکتاتوری است.
۲. ترویج خرافات: دیکتاتورها، در هر کجا که بوده بهتدریج یا سریع، از امور عقلانی فاصله گرفته و به خرافات نزدیک و نزدیکتر شدهاند. طالبان از ابتدای سقوط کابل، سریع و به یکبارهگی دروازه عقلانیت را بستند و به خرافات پناه بردند. کارهایی از قبیل اندازهکردن ریش مردم در جادهها، حذفکردن رقص و آهنگ از گالری مبایلهای مردم، سوزاندن آلات موسیقی، سوزاندن موی زنان، فشارهای روزافزون بر پوشش زنان، همه خرافات دیکتاتورانه طالبان است. البته طالبان نهتنها قبول نمیکنند که این کارها مزخرف است، بلکه آنها را از نشانههای راسخ ایمان و از کمالات انسانیشان فکر میکنند. همین کارهای طالبان را مقایسه کنید با برخورد دولت جاپان با دخترک نوجوانی که در یک روستای دورافتاده خانه داشت. راه او از مکتب دور بوده و مسیر موترهای لینی هم نداشته است. برای اینکه تنها همان یک دختر از تحصیل بازنماند، دولت جاپان تا پایان فراغت آن دختر، مسیر قطار را از یک روستای متروک متوقف نکرد. طالبان نهتنها هوای تحصیل تنها یک دخترک روستایی را ندارند، بلکه درست در وسط شهر، در ملیبسهای شهری بالا میشوند، از دست دختران جوان و نوجوان مردم میگیرند، به اتهامهای مختلف آنان را به جاهای نامعلومی با خود میبرند. در خلوت به آنان تجاوز میکنند، بعد که در بدل پول آزاد شدند، همان معصومدخترکانی را که خود برده و آلوده کردهاند، این بار فاحشه خطاب میکنند.
۳. بازگشت به متون قدیم: طالبان با علوم عصری، یکبار برای همیشه مشکل دارند. از دیدگاه طالبان هرچه علم و عقل و آگاهی و دانایی و کمال بوده، در گذشته بوده است. ما که دیر تولد شدهایم، گویا از مادر گناهکار آمدهایم. حق نداریم چیز مورد نیاز امروز خود را یاد بگیریم. حق نداریم کار لازم امروزی کنیم. باید پشت به آینده کرده و چشم به گذشته بدوزیم. اگر به تاسی از حافظ، که صوفیان را به حیوانهای خوشعلف تشبیه کرده بود، طالبان را هم به چیز عینیای تشبیه کنیم که در این موقعیت حساس و خطرناک تاریخ هرگز رو به آینده حرکت نمیکند، میتوان گفت که طالبان همچون الاغهای چشمبستهای هستند که مدام عقبعقب میروند. به هر کسی هم که بخواهد آنان را به جلو حرکت بدهد، لگد میزنند.
این حرکت طالبان نهتنها مزخرف، بلکه مبتذل هم است. نه فقط سبب خشم و دریغ، که سبب تمسخر هم میشود. کسانی حاکم شدهاند که در سخنرانیهای عمومیشان از بسترهای خصوصی زن و شوهر مردم گله دارند. خودشان در شصتسالهگی، که از پیری و ضعیفی میلرزند، زن چهارم میگیرند، نوجوانان مردم را اما در هوتلها گشتوگذارکردن نمیگذارند.
۴. مقدسپنداری رهبران: یکی از نشانههای بزرگ و ویژهگی همیشهگی دیکتاتورها، مقدسپنداری رهبران دیکتاتوری است. رهبران دیکتاتور هر جا که بوده، با هر نیرنگی که شده، خود را مقدس جلوده دادهاند. فراتر از نقد جلوه دادهاند. گفتهاند که در حاکمیت و قلمرو حکومت آنان مشکلات همه از دست مردم هستند. تمام مشکلات را بهگردن مردم انداخته و خود را خیرخواه و تنها حلال آنهمه مشکل گفتهاند. مدام بهمردم گفتهاند «اگر چنان نمیکردید، وضعیت هم چنان نمیشد».
این مقدسپنداری اما در میان رهبران مذهبی بسیار بیشتر از رهبران غیرمذهبی بوده است. در ایران و نیز فراتر از مرز ایران، در میان تعدادی از مردمان اهل تشیع کسی حق ندارد که از خامنهای با نام کوچک یاد کند. او در میان عموم مذهبیهای شیعه، «آيتالله خامنهای» است. اگر کسی او را «سیدعلی» بگوید، گمان میکند که یا سقف خانهاش میریزد، یا بچهاش تصادف میکند، یا درجا دستوپایش خشک میشود.
همین مقدسپنداری در میان طالبان نیز است. سربازان مسلح طالب همین که نام ملا هبتالله را بشنوند، نعره تکبیر میگویند. اگر کسی در موتری، در هوتلی، یا در هر جایی که طالبان باشند، از ملا هبتالله بد بگوید و او را نقد کند، درجا با شلیک طالبان کشته میشود. در حال حاضر، این مرد مزخرفی که از حضور در جمع میترسد و با هیچ کشور جهان تعامل ندارد و به اتهام جنایت علیه بشریت هم متهم است، در کابل، در میان سربازان بیسوادتر از خودش، مطلق مقدس است. هیچ کسی حق ندارد که نام او را بیجا، بیموقع و برای نقد و انتقاد به زبان آورد. مردم برای مصونیت از قتل و شکنجه طالبان، همیشه به دنبال «ملا هبتالله» باید یک «الله اکبر» هم بیاورند.
ملا هبتالله آخوندزاده تمام و کمال یک دیکتاتور است. همه عیبهای او مقدس شده و مردم حق ندارند که چشم باز کنند و عیب را عیب ببینند. برای پردهداری، برای نجات از کشتهشدن، زیر تفنگ و شلاق طالب، مردم مجبورند که در روز روشن، عیبهای آشکار این دیکتاتوری را نبینند و درست همچون زندانیان این گروه، در جادههای شهر، با اعتراف اجباری، یا در توصیف طالبان دروغ بگویند یا از ترس آنان سکوت کنند. در چنین یک دیکتاتوریای مردم همینطوری، نگاهها پیش پا و دستها در بغل به زندهگی ادامه میدهند.
رو برداشت : هشت صبح