تحلیل و تبصره سیاسی

شهید یا هلاک؟

نویسنده: ف. آهنگر

بازخوانی مرگ خلیل حقانی و تناقض‌های خشونت در افغانستان:

در جامعه‌ای که کلمات بار معنایی عمیق و گاه متناقضی را بر دوش می‌کشند، انتخاب واژه‌گان برای توصیف مرگ یک فرد می‌تواند به عرصه‌ای از بحث‌ها و مناقشات اجتماعی، سیاسی و ایدیولوژیک تبدیل شود. یکی از این واژه‌ها، «شهید» است که در فرهنگ‌های مختلف با مفاهیمی چون ایثار، فداکاری و مرگ در راه یک آرمان گره خورده است و در دین اسلام، مفهوم «شهید» (از ریشه «شهادت» به معنای گواهی دادن) جایگاهی برجسته و پرمعنا دارد. شهید به فردی اطلاق می‌شود که در راه ایمان، دفاع از دین، یا خدمت به ارزش‌های الاهی جان خود را از دست می‌دهد. این مقام در قرآن کریم و سنت اسلامی به‌عنوان یک مرتبه والای معنوی توصیف شده است.

اما پرسش این است که آیا اطلاق این واژه به هر فردی که در نتیجه حمله انتحاری جان خود را از دست می‌دهد، چه‌قدر می‌تواند مصداق واقعی داشته باشد، آن هم‌ در وضعی که هم انتحاری با اجرای انتحاری تصور می‌کند به درجه شهادت می‌رسد و هم آن کس که مورد حمله قرار گرفته است. ماجرای اخیر کشته شدن خلیل حقانی، یکی از مقامات ارشد طالبان و کاکای سراج‌الدین حقانی، وزیر داخله رژیم طالبان و نیز کسی که گفته می‌شود ریاست واقعی شبکه حقانی را برعهده‌ داشت، نمونه‌ای آشکار از این تناقض است. در حمله‌ انتحاری بر جان وی، این چهره شناخته‌شده طالبان همراه چهار نفر دیگر جان باخت. هویت انتحاری و سه قربانی دیگر مشخص نیست. مرگ خلیل حقانی به دلیل جایگاه او در ساختار قدرت طالبان، به سرعت در رسانه‌ها و فضای عمومی برجسته شد و پرسشی ساده اما عمیق را مطرح کرد: مرگ او را چه بنامیم؟ «شهادت»، «هلاکت»، یا تنها «جان باختن»؟ البته بعدتر معلوم شد که طالبان به رسانه‌های داخلی افغانستان دستور داده‌اند که خلیل حقانی را «شهید» خطاب کنند.

انتحاری؛ ابزاری که به میراثی خونین بدل شد:

حمله انتحاری، به‌عنوان یک ابزار خشونت‌آمیز، توسط طالبان و به‌صورت عمده از سوی شبکه حقانی، برای نخستین بار در افغانستان به‌طور سازمان‌یافته به کار گرفته شد. این روش، که در ابتدا به‌عنوان ابزاری برای حمله بر نیروهای دولت جمهوری اسلامی افغانستان و نیروهای بین‌المللی استفاده می‌شد، به سرعت به یکی از شاخصه‌های اصلی این گروه تبدیل شد. شبکه حقانی نه‌تنها این روش را در میدان جنگ به کار گرفت، بلکه آن را به‌عنوان بخشی از هویت نظامی و ایدیولوژیک خود در ساختار طالبان نهادینه کرد. چنان‌چه دسته‌های انتحاری امروزه همچنان در رژه‌های نظامی طالبان به نمایش گذاشته می‌شوند تا پیامی روشن از آماده‌گی این گروه برای استفاده بی‌قید‌و‌شرط از انتحاری ارسال کنند.

اما این ابزار، که روزی برای سرکوب مخالفان و تثبیت قدرت طالبان طراحی شده بود، اکنون گریبان خود طالبان و شبکه حقانی را گرفته است. مرگ خلیل حقانی، به‌عنوان یکی از بانیان اصلی استفاده از حملات انتحاری، نمونه‌ای بارز از تناقض تاریخی است که خشونت به‌عنوان ابزاری دو‌لبه ایجاد می‌کند.

خشونت به‌مثابه ابزار و سرنوشت

همان‌طور که تذکر رفت، باور عمومی بر این است که شبکه حقانی، به رهبری خلیل و سراج‌الدین حقانی، از پیش‌گامان استفاده گسترده از حملات انتحاری در افغانستان بوده است. این ابزار، به‌عنوان یکی از ویران‌گرترین شیوه‌های جنگی، باعث کشته شدن هزاران غیرنظامی و نیروهای امنیتی افغانستان و نیروهای بین‌المللی شده است. اما تراژدی ماجرا این‌جاست که بانیان این روش، خود نیز در دام آن گرفتار شده‌اند. یعنی خلیل حقانی، که روزی حملات انتحاری را به‌عنوان ابزاری برای گسترش قدرت ترویج کرد، در نهایت قربانی همان روش شد.

تناقض در روایت شهادت و هلاکت

مرگ خلیل حقانی، مانند بسیاری از رهبران طالبان، با روایت‌های متناقضی همراه است. برای طالبان و حامیان ایدیولوژیک آن‌ها، او «شهید» خوانده می‌شود؛ فردی که در راه آرمان‌های «جهادی» جان خود را از دست داده است. در مقابل، برای مخالفان طالبان، مرگ او «هلاکت» تلقی می‌شود؛ سرنوشتی که بانیان خشونت‌های بی‌پایان را به دام خود می‌اندازد. این تناقض در روایت‌ها، نه‌تنها شکاف عمیق سیاسی و ایدیولوژیک در جامعه افغانستان را نمایان می‌کند، بلکه نشان‌دهنده اثرگذاری روایت‌های رسانه‌ای بر برداشت عمومی است.

رسانه‌ها، با انتخاب واژه‌گانی چون «شهید»، «هلاکت»، یا حتا «جان باختن»، نقشی کلیدی در شکل‌دهی به ادراک عمومی از این رویدادها ایفا می‌کنند. این انتخاب‌ها، گاه فراتر از بازتاب واقعیت، به ابزاری برای مشروعیت‌بخشی یا تخریب گروه حاکم تبدیل می‌شوند.

چرخه‌ای که باید شکسته شود

حمله‌های انتحاری و خشونت سازمان‌یافته، افغانستان را در چرخه‌ای بی‌پایان از بی‌ثباتی و خون‌ریزی گرفتار کرده است. مرگ خلیل حقانی، بیش از آن‌که یک رویداد صرف سیاسی باشد، نمادی از تناقض تاریخی و اخلاقی خشونت به‌عنوان ابزار تثبیت و دست‌یابی به قدرت است. این مرگ، همان‌گونه که بیان‌گر نتیجه اجتناب‌ناپذیر استفاده از خشونت است، باید به‌عنوان فرصتی برای بازاندیشی در روش‌های سیاسی و نظامی در افغانستان در نظر گرفته شود.

رسانه‌ها، به‌عنوان یکی از عوامل تأثیرگذار در روایت این رویدادها، باید با دقت و بی‌طرفی بیش‌تری عمل کنند. اطلاق واژه‌گانی چون «شهادت» یا «هلاکت»، نباید بر‌اساس مواضع سیاسی یا ایدیولوژیک صورت گیرد، بلکه باید بر‌مبنای بازتاب واقعیت‌ها و تلاش برای شکستن چرخه خشونت باشد. تنها با چنین رویکردی می‌توان امید داشت که افغانستان روزی از سایه سنگین خشونت و ابزارهای ویران‌گر آن رهایی یابد.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا