مقدمه
دین اسلام هویت مسلمانان را شکل میدهد و بدون آن تمام فعالیتهای اجتماعی مسلمانان پا درهوا میماند. دین برای مخالفان خود همانقدر هویتبخش است که برای طرفداران خود. هنوز هم اسلام برای بیش از یک میلیارد پیرو خویش یک هویت محسوب می گردد. درکنارآن، اسلام گرفتار پرسشهای بنیادینی در حوزههای حقوق بشر، مشروعیتدهی سیاسی و سازوکار حقوقی مدرن نیز میباشد و تا آنجا این پرسشها- درکنار غوغایی را که گروههای افراطی اسلامی در امر ترور و وحشت آفرینی به راه انداخته اند- عمیق ومؤثر ظاهر گردیدهاند که برخیها فکر میکنند در کل «اسلام» گرفتار بحران مدرنیته گردیده است، ولی اکثریت اندیشمندان مسلمان معتقد به بحران تفسیر و روش در اندیشهی اسلامی میباشند تا بحران تجربهی دینی.
به هرصورت، باید دیده شود که محور این پرسشها ناظر بر کدام یک از حوزههای اسلامی میباشد. صاحب این قلم فکر میکند که «شریعت اسلامی»، به معنی نظام حقوقی– عبادی اسلام در حوزههای احکام فردی و اجتماعی، نقش پر رنگی در مقایسه با حوزههای دیگری چون «کلام اسلامی» و «اخلاق اسلامی» در تعامل دین و جامعه دارد. این شریعت اسلامی است که تنظیم ساختار زندگی اجتماعی مسلمانان یا شهروندان را به صورت یک نظام حقوقی به دوش دارد و همچنان با توجه به پاسخهای مضیقی که به برخی پرسشهای بنیادین داده است، عامل بحران اجتماعی میان مسلمانان شناخته میشود. باید دید که «رابطهی شریعت و جهان معاصر» در چه وضعیتی قراردارد و پرسشهای معاصر به صورت واقعی متوجه کدام حوزههای شریعت میباشد.
این درآمد، نگاهی گذرا به این رابطه انداخته، چون باورمند است که اگر اصلاحی در جهت تعامل هرچه بیشتری در مورد «رابطهی اسلام و جهان معاصر» صورت گیرد، جز از مسیر تجدید قرائت شرعی، میسر نیست و این مضیقهی شریعت بوده که به بحران اصطکاک میان اسلام و جهان معاصر دامن زده است.
در برابر شریعت، برخی پرسشهای حساس قد علم نموده و هنوز پاسخ صریحی در مورد این پرسشها از جانب شریعت داده نشده است. شریعت اسلامی در آغاز به شکل رویه بوده وساختار حقوقی مشخصی نداشته که بتوان به ساختار نخستین آن مراجعه نمود. معمولاً پاسخهای شرعی در عصر نخستین با روبه رو شدن با واقعیتها بوجود آمده تا یک پیشبینی حقوقی از جانب دیگر نباید مدرنیته را به گفته غنوشی به ضد دین بودن وهوسرانی، چنانکه سکولارهای مسلمان تصور میکنند، خلاصه کرد. این نوع مدرنیته، رسمیت حقوق فردی نیست، بلکه بیشتر به فاشیسم و کمونیسم نزدیک است.
1. شریعت اسلامی چگونه شکل گرفت
شریعت اسلامی در اصل چهرهی تطبیقی اسلام به صورت یک نظم حقوقی – قانونی در جامعه شناخته میشود و از تأسیس خویش تا امروز کموبیش مرجع داوری در اموراجتماعی میان مسلمانان بوده است. گرچه به نظر میآید که در آغاز اینگونه نبوده و عصر خلفای راشدین را میتوان «عصر رویه» نامگذاری نمود که هیچ مجموعهی شرعی – حقوقی در دسترس عموم نبوده است و هنوز از ساختار احکام و روش استنباط احکام خبری در میان نبوده و آنچه خلفا تصمیم میگرفتهاند، دراصل، ارادهی سیاسی خودشان با توجیهاتی از آیات و نقل شفاهی اجرائات پیامبر اسلام بوده است. سرنوشت شکلگیری شریعت اسلامی مشابه شکلگیری سایر نظامهای حقوقی جهان میباشد که در آغاز به صورت مواد اجرائی، در قدم دوم به صورت قواعد پراکنده و در نهایت به صورت یک ساختار مدون با حاشیههای همیشه درحال تغییر و تحول بوده است. تا حد زیادی سرنوشت تدوین نظامهای حقوقی (من جمله شریعت اسلامی) مبتنی بر فلسفهی سیاسی «حفظ نظم» تعیین شده است و به هر اندازهای که جامعهی بزرگتر و پیچیدهتری را روبه رو بودهایم، طبعاً نظم بزرگتر ونسبتاً دقیقتری در کار بوده است. این سرنوشت، مهمترین درسی را که برای اهل شریعت (کارشناسان امور شریعت) میتواند بدهد این است که «شریعت اسلامی» بسان هر نظام حقوقی دیگری از همان آغاز بذاته تقدس نداشته، بلکه برای مدیریت جامعه، جهت رسیدن به اهداف مقدسی که جهانبینی اسلامی ترسیم مینماید، تولد گردیده است. این ویژگی همان گونه که فلسفهی تولد شریعت را تشکیل میدهد همیشه میتواند توجیه کنندهی منطقی تجدید شریعت نیز باشد.
آنگونه که فرآیند شکلگیری «نظام شریعت اسلامی» نشان میدهد، این مسأله بسیار مهم است که شریعت را تنها به عنوان «فرمان الهی» نباید درک نمود، بلکه باید به عنوان شیوهای برای تضمین جامعهی متوازن و عادل در هر زمانی تلقی نمود. فرضیهی فقط «فرمان الهی» دانستن، نمایانگر غلبهی تلقی کلامی از شریعت میباشد که در همان آغاز، شریعت را از یک سازوکار حقوقی قابل تجدید به مجموعهای از فرمانهای إعطائی الهی إرتقاء میدهد. شریعت اسلامی که مشروعیت و همچنین توجیه خود را از متن مقدس الهی(قرآن کریم) میگیرد چنانکه خود بذاته یک سازوکار حقوقی
برگرفته از منابع مختلف، در صدر آنها قرآن کریم میباشد، میتوانست محصول قرائت متواضعانه قرآن به سان هر متن زبانی دیگری باشد که در این صورت، قرآن را میتوان از جانب خدا «برای مردم» دانست و شریعت را نیز، بُعد «برای مردم بودن» قرآن تلقی کرد، ولی چنانکه دیده میشود که اینگونه نشد و هنوز که هنوز است میان مسلمانان (به ویژه میان گروههای رادیکال اسلامی) قرآن کریم با ادعای جزمی رایج (دارای حکمتهای غیرقابل درک و بی کیف) قرائت میگردد و اینگونه قرائت، در ضمن قاعدهی حقوقی – شرعی «اصالت لفظ و بی اعتباری سبب» باعث گردیده که شریعت اسلامی به جای رعایت اصل « برای مردم بودن» خود، گروگان ادعای حکمتها وتعبدهای بیکیف جزمی باشد.
تلقی شریعت به صورت یک ساختار غیر رویه رُشد، باعث میگردد که اسلام، خود برای یک مقطع زمانی خاصی در نظر گرفته شود؛ درحالی که این وضعیت با ویژگی سیاست دین اسلام مغایر میباشد و همچنان دیده شده است که بسیاری از مجتهدین و به ویژه امام ابوحنیفه میخواسته که شریعت پاسخی مستمری به نیازهای جدید جامعه باشد و به صورت هدفمند ارتباط با جهان و انسان معاصر را حفظ نماید.