اسلامی

شریعت اسلامی و اطاعت از اولی الامر

کمال الدین حامد

  1. شریعت اسلامی واطاعت از اولی الامر

آنچه که اطاعت شرعی را شامل حوزه تبعیت مدنی ساخته است، دستور الهی به اطاعت از خدا، رسول او وصاحبان امر می باشد. به این معنی که اطاعت از خدا ورسول او می تواند یک امر معنوی وفردی تلقی گردد که زیاد ربطی با نسبت تبعیت از نظام حاکم برشهروندان نداشته باشد ولی وقتی در دستورالهی این مسأله می آید که باید در کنار خدا ورسول او از صاحبان امر اطاعت نمایید، این پرسش بوجود می آید که صاحبان امر کیست ؟ برخی صاحبان امر را به رهبران دینی ویا سیاسی تفسیرنموده اند واگر این تفسیرمدنظرقرارداده شود، این جا است که اطاعت حوزه تبعیت را نیز در می نوردد. باید توضیح داد که اسلام چگونه از مرزهای قومیت وشخصیت عبورنمود تا در دوراهی تبعیت مدنی رسید وهم چنان رابطه میان نهاد شریعت ونهاد مدنی چگونه است که پرسش تبعیت از نهاد مدنی واطاعت از نهاد شریعت بوجود می آید. در آخر به تفسیر سیال وساختار سیال شریعت نیز پرداخته شود تا امکان جمع میان اطاعت شرعی وتبعیت مدنی مورد بحث قرارگیرد.

الف؛ اسلام وعبوراز مرزقومیت وشخصیت

جامعه­ی عربستان درآوان ظهوراسلام متکی برمفاهیمی چون عصبیت قبیلوی وبدویت منحط بود واسلام دربدو ظهورخود در تقابل با این مفاهیم قرارگرفت.

آنچه اسلام ارایه می داد در سه محور مورد ارزیابی می باشد:

یک، بازمعرفی ارزش ها ومفاهیم قبیلوی به صورت بسیارتحقیرآمیزودرهم کوبیدن آن زیرعنوان « جاهلیت » ومناسبات دورازعلم ودانش؛ چنانچه درحق قبایل فرمود : « الأعراب أشد کفرا ونفاقا وأجدر أن لایعلم حدود ما أنزل الله » ترجمه : بادیه نشینان در کفرونفاق سخت وبه جاهل بودن به احکام وحدود آنچه را خدا برپیامبرش نازل کرده سزاوارترند.  وپیامبراکرم (ص) ذهنیت قبیلوی را متعفن وملوث خواند ( این نوع بازتعریف، این مفاهیم را درفرایند معرفی از ریشه نیز تحقیر می نمود واستناد به آن را به گونه­ای عقب ماندگی ودورازشأن انسانی می دانست ).

دو، تأکید مکرر برمفاهیم بدیل آنچه کوبیده شد. این تأکید گاهی به صورت فردی بود وزمانی هم به صورت اجتماعی مانند تأکید برایمان، ( باوربه یگانگی خداوند وبندگی صرف برای خدا )، عمل صالح (قطع نظر از نسبت های خونی )، اخلاق ( قطع نظر از سیمای شخصی ) واخلاص ( ضدیت با تظاهر وعوام فریبی ). تأکید مکررقرآن براین ارزش ها باعث گردید که جامعه­ی نخستین اسلامی بتواند عبورازشرک به یگانه پرستی، وعبورازعصبیت قبیلوی به نوعی فرد گرایی را هم زمان تجربه نماید.

سه، اسلام بازشکل دهی منظومه­ی اجتماع را انجام داد؛ به این معنی که قومیت گرایی را ازعصبیت به « امت » انتقال داد، شخصیت محوری را از شخص محوری به پیام محوری انتقال داد وبه نوعی، اقتصاد وجایگاه متمرکزاجتماعی را از دسته ها وخاندان ها به روابط ارگانیک اجتماعی مانند مهاجرین وانصار انتقال داد. گرچه این عبورتکمیل نگردید؛ نقل قول هایی پیرامون خاندان های مشخصی، شخصیت های نخستین که اسلام آورده بودند وریشه قومی تمام قبایل که به قریش ختم می گردید، دوباره وبا توجیه اسلامی سربرآورد. خاندان های مشخصی به دلیل نسبت شان با پیامبریا خدمت به پیامبرویا خویشاوندی با پیامبردوباره منزلت یافت درحالی که منزلت شان باید براساس ایمان وتقوای شان می بود نه برصرف نسبت های یادشده، و شخصیت هایی که مسلمان های نخستین بودند وبدون شک که قابل احترام بودند ولی با صرف شخص شان درهاله­ای از تقدیس فرورفتند نه به دلیل عملکرد ونقش بسزای شان در تمدن اسلامی. دریک ترفند دیگر، « قریش » پدر قبایل ده گانه، تقدیس سیاسی وجایگاه بلند ترازدیگران را تصاحب کرد، ( البناء، ص 97، 2013) اما باهمه­ی این ها؛ اصل عمل گرایی واخلاق محوری اسلام از طریق قرآن کریم وعمل وسخنان شخص پیامبراکرم (ص) هم چنان در محور قرارداشت.

ب؛ اطاعت از شریعت، دوراهی نهاد وشخص

اسلام گرچه ازعصبیت قومی به صوب امت برمحور باورها عبورنمود؛ اما هنوز در گرو اشخاص به مثابه الگوها وپیشتازان علم واخلاق باقی می ماند؛ درچنین یک وضعیتی این پرسش پیش می آمد که پیروی از اشخاص به عنوان اسوه های راستین در درازمدت به روند ونظام مبتنی برشخص محوری نمی انجامد؟ علاوه برآن، مفهوم امت بجای قوم، آیا خود قوم دیگرنیست؟ به این معنی که امروزدیده می شود؛ گروه های افراطی درکنارخونخوارترین زمامداران با صرف مسلمان بودن قرارمی گیرند ولی بر درب غیرمسلمانان نیکوکارمی خواهند پرچم هایی با رنگ زرد به نشانه­ی غیرمسلمان بودن آویزان کنند. هردو پرسش فوق را می توان چنین توضیح داد:

نخست این که؛ اطاعت از شریعت با تأکید برالگوبرداری ( دراصطلاح تعقیب سلف صالح ) درحقیقت دوراهی نهاد محوری وشخص محوری می باشد. اگر اصطلاح حرکت برمنهج گذشتگان نیکوکار به معنی حرکت به سوی پیام محوربودن باشد که خوب، واگرنوعی تقلید ازنحوه­ی واکنش گذشتگان دربرابرپیش آمدها دانسته شود به طبقه بندی فهم می انجامد ونتیجه­ی آن شخص محوری به بارمی آورد.  اگر برمحوریت پیام تمرکز گردد واطاعت از رسالت مقدم براطاعت از شخص دانسته شود، ما شاهد نهاد انگاری شریعت می باشیم واز شخص محوری نجات می یابیم ودرغیرآن؛ با طبقه بندی فهم وتحقیرفهم امروزی ها به دلیل تقدیس فهم سلف صالح، دردام شخصیت پرستی به گونه­ی دیگرآن، گیر می آییم.

دوم این که؛ امت را می توان در قالب یگانگی نژاد انسانی؛ چنانچه قرآن می گوید، تفسیرنمود وعدالت را برترازنسبت های خونی دانست؛ درچنین یک تفسیری « امت » خود تبدیل به فرقه بندی جدید نمی گردد واگر چنین نشود وهرفرقه­ای خود را معادل کل اسلام بداند وتنها خود را امت بداند، طبیعی می نماید که دیگران بیرون از اسلام ودرنهایت ازداشتن مصئونیت محروم می گردند ( العباسی، ص 132، 2013).

ج؛ رابطه نهاد شریعت ونهاد مدنی

اگرشریعت را نیز به صورت یک نهاد ( دارای فرایند تشکیل وتجدید ) تصور نماییم، می توان رابطه­ی بسیارخوبی میان آن واموراجتماعی جامعه ایجاد نمود. این رابطه به خودی خود یک رابطه مدنی واز قبیل نسبت میان جامعه ویک نهاد مدنی می باشد. نهاد های مدنی ناظربرجریان واقعی حیات اجتماعی جامعه شکل می گیرد وبرای پرسش های ناشی از پدیده های اجتماعی هم چون سیاست وفرهنگ پاسخ می دهد. از طرف دیگر، باید توجه نمود که تاریخ شکل گیری شریعت اسلامی نیز نشان می دهد که متأثراز تاریخ سیاسی اسلام بوده است. تأثیروضعیت سیاسی مسلمانان عصرمیانه برنحوه­ی طبقه بندی نصوص ( به ویژه سنت نبوی ) وروش استناد برآن به وضوح قابل لمس می باشد. تأثیرگذاری تاریخ سیاسی، – اجتهاد سلف در یک وضعیت خاص – را به مرجع غیرقابل تغییرتبدیل نموده وتصامیم مجتهدان گذشته درغیاب عامل سیاسی ومیدانی آن، مرجع تلقی می گردد. این درحالی است که؛ برداشت ما از همان نص ونقل به عنوان بخشی از تاریخ واقعی چیزی دیگری می باشد ونزدیک به فهم نیز دانسته می شود ( یاسین، ص 176، 2000 ). گفته های فوق ایجاب می نماید؛ همان گونه که تاریخ را می توان از نص ونقل بدست آورد، نص را نیز باید در روشنی تاریخ فهم کرد.

مدنی انگاری نهاد شریعت به معنی عُرفی سازی منابع شرعی نیست وتفاوت نهاد شریعت با نهادهای مدنی صرف، همیشه دراین موضوع خواهد بود که شریعت در نخست؛ وحی را مرجع خویش می شناسد وزیرسایه­ی وحی، عرف وعقل را ارج می نهد؛ اما می توان نهاد شریعت را به همه­ی ویژگی های فلسفی آن به صورت یک نهاد مدنی درآورد. این بدین معنی است که اصل ارزش دهی به منطق درونی اجتهادها، اصل واقعبینی در استنباط احکام واصل مدیریت جامعه معاصرتوسط نهاد حقوقی شریعت در محورکارمجتهدان قرارداشته باشد. به لحاظ سیاسی می توان گفت که نهاد شریعت در آغازتاریخ خویش مدنی تربوده وتنها نهادی دانسته می شده که در برابرقدرت های سلاطین به صورت خصوصی ومستقل زنده مانده است.

د؛ ساختار سیال شریعت

شریعت اسلامی به دلیل نامحدود بودن خود به سرزمین یا قوم وقبیله­ی خاص در طول تاریخ تمدن اسلامی، سیالیت خود را به نمایش گذاشته است. سیالیت شریعت به این معنی است که در طول تاریخ ما شاهد عقل گرایانه ترین اجتهاد های شرعی در کنار نقل گرایانه ترین آن میان مسلمانان باشیم. گرچه سیالیت شریعت اسلامی بسان سمبولیک بودن زبان کتاب مقدس در مسیحیت نیست تا یک پدیده را همزمان بتوان  لازم و حرام دانست ولی زبان کلی نصوص وگستردگی آثار مسلمانان اولیه چنان است که یک سرطیف فرقه های اسلامی ( مانند اهل حدیث ) آن سردیگراین طیف ( مانند معتزله ) را تکفیرواز اسلام خارج بداند با وجود این که این نوع نگرش، شرعی ومال تیوری پردازان شریعت اسلامی هم چون ابوحنیفه وشافعی نبوده بلکه از آن ناقلان روایت واهل کلام بوده است ولی این گونه تعدد قرائت واجتهاد، نشاندهنده­ی زبان کلی نص اصلی می باشد. سیالیت شریعت یک مزیت عمده­ی که دارد این است؛ درمباحث عمده­ی سیاسی -–اجتماعی هم چون تشکیل نظام سیاسی، ساختارسیاسی، نهاد های اجتماعی وحقوقی سازی حقوق بنیادین بشری مبتنی برنص بسیارفنی وجزئی قرآن کریم وسنت مشهور نبوی قرارندارد واز جانب دیگر در برابراصول کلی ارزشمند برخاسته ازنص قرآن مانند عدالت، عمل گرایی، تعاون وکرامت بشری قرار می گیرد که می توان تفسیر ناظر برواقع از آن ها بدست داد.

ازطرف دیگر، سیال بودن شریعت باعث گردیده که موازی با نهاد های حکومتی رسمی، سایراندیشمندان دینی نیز بتوانند دعوای فهم احکام ودست اندرکاربودن نهاد شریعت را نمایند. استبدادی ترین حکومت های دینی نیز نتوانسته فهم شریعت ویا کاردرپروسه­ی شریعت را محدود به دستگاه ودربار خود شان نمایند وهمیشه قسمت عمده­ای اعتماد جامعه اسلامی برعلمای آزاد دینی بوده واین یک مزیت وفرصت بسیارخوبی می باشد

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا