
شریعت اسلامی وپرسش جایگاه زنان ( 11 )
فصل سوم، زنان وجهان بینی اسلامی
دربحث زنان وجهان بینی اسلامی به مواردی می پردازیم که ریشه های تلقی اجتماعی ما مسلمانان از زنان را تشکیل می دهد. این مباحث گرچه پیامد های حقوقی ندارد وبه ندرت زیربنای یک حکم شرعی قرارگرفته اند ولی تصور عامهی مسلمانان از موقعیت اجتماعی زنان وفلسفهی وجودی آن ها را نشان می دهد. از این مباحث روشن می شود که جهان بینی ما مسلمانان نسبت به زنان رقت بارتر از جایگاه شرعی ( حقوقی ) زنان در شریعت اسلامی می باشد. دراین جهان بینی، زنان با سه موقعیت ویژه شناخته می شود که هرسه ناشی از تصور وتعریف قبیلوی از جنس زن است. این موقعیت ها عبارت اند از:
1) اهمیت به کارآمدی جنسی زن در مقایسه با موقعیت وجودی وی به عنوان یک انسان هم چون مرد.
2) وسیله انگاری زن برای جامعه ومردان، زنان ممکن است وسایل ومتاع خوبی برای زندگی مردان باشند و « خیرالمتاع » تلقی گردند وهم چنان محتمل است که زنان، اگرکنترل نگردند، وسیلهای برای فریب وفتنهی مردان شوند، هرچه باشند برای خود شان نیستند بلکه برای مردان اند.
3) محکومیت زنان برتبعیت از مردان وشوهران شان به عنوان اشباع گرغریزهی جنسی شوهران وبه درد بخور خانواده وفرزندان آنها.
دسته بندی این بحث به دودلیل بسیار مختصر مدنظر می باشد؛نخست این که مُدعای این بررسی درکل، رابطهی شریعت وزنان است به صورت حقوقی یا به عبارت دیگر، جایگاه حقوقی زنان در شریعت اسلامی می باشد چنانچه گذشت.
دوم این که بحث جهان بینی ما نسبت به زنان به صورت کلی همان است که می آید واگر مفصل بحث گردد، شاید نیاز به بررسی بیشتر ومستقلی باشد. دراین دسته بندی، پرسش های اصلی را در شش عنوان فرعی وپرسش های جانبی درسه عنوان فرعی به بررسی گرفته شده است.
- تلقی اجتماعی مسلمانان از زن با توجه به تفسیرهای اسلامی
لقی اجتماعی ما مسلمانان از زن با توجه به تفسیرهای اسلامی، جوانب مثبتی نیز دارد که غیرقابل انکار می باشد ومی توان از این جوانب زیرعنوان هایی هم چون؛ « زن معیارحُسن اخلاق مرد »، « زن معیاربهشتی بودن فرزندان »، « دختر آغاز نیک بختی خانواده »، « زن تکمیل کنندهی ایمان مرد » و… یاد کرد، ولی در آغاز بحث گفته آمدیم که هدف این بحث برشمردن برجستگی های موقعیت اجتماعی زنان در اسلام نیست بلکه پرسش هایی است که این موقعیت را زیرسوال قرارداده اند. در بحث تلقی ما مسلمانان از جایگاه اجتماعی زن، که امروز جهان بینی ما را دربرابر پرسش قرارداده، می توان ازاین مباحث یاد نمود؛
1) تعریف وشناسه دادن اغواگرایانه از شخصیت زن درجامعه.
2) زنان به صورت عورت های غیرقابل ظهور.
3) زنان آفریده شدگان از دندهی چپ وغیرقابل اصلاح.
4) زنان مبطل نماز گزاردن مردان در ردیف حیوانات.
5) این که اکثر شان هیزم جهنم اند.
6) واین که فرشته ها لعنت می فرستند.
الف. زن واغوا گری
سید عیسی حسینی مزاری درتجلیل از به قدرت رسیدن گروه طالبان در یک نشست مردمی گفت که در زمان حکومت جمهوریت ( حکومت قبل از حاکمیت گروه طالبان ) صدها « فاحشه خانه » ( محل تن فروشی زنان ) تنها در محل معینی از شهرکابل فعالیت داشت. این حادثه را یاد آورشدم برای اینکه، کسانی امثال سیدعیسی هرگونه نمایش دینی خویش را نیز با هدف و انگیزه های سیاسی انجام می دهد ولی اصل مشکل این جا است که اگر بخواهد طرفی را محکوم نماید و از طرف دیگری تجلیل به عمل آورد، کاسه و کوزه را بر سر « زنان » می شکنند و با هدف محکوم نمودن یک دورهی از حکومت داری، وجههی زنان یک شهر ویک قوم را نابود می نماید. این حادثه و امثال آن نشان می دهد که زنان درمعرض اغوا گری شناخته می شوند وحیثیت شان در زد وبند های سیاسی نیز باید به حراج گذاشته شود.
روایتی را اصفهانی توسط خالد بن زید جهنی نقل نموده است که در آن آمده است : « النساء حبایل الشیطان » ترجمه : زنان ریسمان های شیطان می باشند. گرچه این گونه روایت ها ضعیف یا به گونهای معلول دانسته شده است ولی روایت دیگری وجود دارد که بیشتر مورد استناد قرار می گیرد و درآن آمده است که : « المرأة عورة وإنها اذا خرجت المرأة من بیتها استشرفها الشیطان وإنها لاتکون أقرب الی الله منها فی قعربیتها »( ترمذی/ 1173). زن عورت می باشد و زمانی که از خانه بیرون می شود، شیطان وی را در معرض دید قرارمی دهد وبرای زن هیچ محلی برای نزدیکی با خدا از کُنج خانه نمی باشد. نکتهی جالب این است که زن « عورة » گفته شده وعورة از « عار » گرفته شده، چیزی را گفته می شود که ظاهر شدن یا ظاهر کردن آن ننگ وعار باشد ( دهخدا/ واژه عورة).
دوم این که شیطان توأم با زنان دانسته شده وبه گونهای که آن ها را جذاب می نمایاند ومردان در فتنه واقع می شوند. استشراف شیطان یعنی که در معرض دید قراردادن، چنانچه مسئول امر به معروف ولایت هرات گفت که زنان باعث تحریک ما می شوند. دیده می شود که دراین جا نیز، کسانی که اغوا می شوند وچشم چرانی می کنند، مورد تهدید نیست بلکه مورد تهدید کسانی می باشد که جرم شان نوع خلقت شان است. دیدگاه مبتنی بر برداشت اغوا گرانه از زن تنها مال بخشی از فقهای مسلمان نیست بلکه نگاه تجارتی لیبرال نیز در بحث تجارت وسیاست چنین می باشد. تنها تفاوتی که میان هردو در شیء انگاری زن وجود دارد این است که، در برداشت فقهی ما نگاه اغواگرانهی زن جرم تلقی می گردد و در تصور لیبرالی از زن، نگاه اغواگرانه وی نوعی جاذبه دانسته می شود و در هردو نگاه به زن، هرچه باشد، شیء انگاری نهفته است وجایگاه نازل برای جنس زن آنچه بعد از دقت از روایات نقل شده و امثال آن بدست می آید، کاملا در تضاد با روایت هایی قراردارد که چهرهای از مردان و زنان به عنوان انسان و درقدم دوم به عنوان انسان مؤمن ومتمدن بدست می دهد.
مواصفات مثبتی که از انسان شناسی قرآن بدست داریم، زنان ومردان به گونهی مثبت شخصیت هایی متمدن، آگاه، صادق، درستکار، پایدار، نیکوکار، مسئول، هدف مند، مدیر، مهربان، امانت دار، متعهد، مبتکر و… می باشند. محال می نماید که شخصیتی با چنین مواصفاتی به گونهی یک جنس، بازیچهای شیطان باشد و اگر از خانه بیرون شد، ازخدا دور می گردد که در نتیجه باید در قعر خانه به زندان خود خاسته تن دهد.
زن چگونه می تواند مواصفات فوق را تبارز دهد در صورت که محبوس قعرخانه باشد وچگونه می تواند مسئولیت هایی چون، امر به معروف، مشوره، إنفاق، دوستی اجتماعی، دعوت، اصلاح بین الناس، تسلط بر دریا وخشکی، تحقیق درخلقت، سیر در زمین، تلاش برای تغییر سرنوشت و… را هم زمان ادا نماید.
برای رفع چنین یک تناقضی در انسان شناسی زنان، نیازی نیست که به توجیه های دیگری پناه برده شود تنها کافی است که گفته شود، این گونه تصور ( اغوا گری ) از جایگاه زن در تضاد با انسان شناسیی می باشد که قرآن از انسان ( أعم از زن ومرد ) بدست داده است.
ب. زن، دُری در صدف
– نکتهی جالب این است که؛ مردان از زنان می خواهند : الگویی از طهارت وپاکی درخانه باشند ولی اگر از خانه خارج شد تبدیل به شیطان فتنه گر می شود. زنان مسئول تربیه اخلاق جامعه شناخته می شوند وظاهراً گفته می شود که به یک دست گهواره و به دست دیگر جهان را می جنبانند ولی خودش در همان جامعه دارای حق رأی شناخته نمی شود.
بازهم روایتی را نقل می نماییم از ابوهریره که درآن آمده است : « ایما امرأة خرجت من بیتها متطیبة ترید المسجد لم یقبل الله عزوجل لها صلاة حتی ترجع فتغتسل منه » ( رواه احمد/2311 ) هر زنی که برای رفتن به مسجد خوشبو کنان بیرون می شود، خداوند نماز وی را قبول نمی کند تا این که برگردد وغسل نماید. مناوی ودیگران با تکلف تمام تلاش نموده اند که منظور از عدم قبولی نماز، بدون ثواب بودن است و نه عدم صحت آن (حافظ المناوی، 2000، ص 245). هیچ نمی دانم که نخست این که نماز چرا با خوشبویی قبول نمی شود ویا ثواب ندارد و دوم این که نماز بدون ثواب چه معنی دارد وچرا باید ادا گردد؟.
این زن بی چاره باید به دلیل استفاده از عطر، بدنش را نیز بشوید وعلماء هنوز اختلاف دارند مبنی براینکه تمام بدنش را بشوید واستفاده از عطر درحکم جنابت می باشد و یا این که صرف أثر خوشبویی را بشوید تا دوباره بدبو گردد.
واقعا جای شگفتی است که تا این حد باید زنانی که قرآن آن ها را صالحات، قانتات، تائبات، عابدات و…. دانسته است ومصداق چنین مواصفاتی را از آنها خواسته است، مجبور باشند که خوشبویی نیز استفاده نکنند تا مردی اغوا نگردد و در فتنه واقع نشود چون این دنیا برای مردان است. حکمت غسل از استفاده از خوشبویی چیست ؟ جز این که مردی در فتنه واقع نگردد ولی مگر این مردان انسان نیستند؟ مسئولیت ندارند؟ و اگر دارند چرا آنها کنترل نگردد که زنان زندانی شوند.
چنین یک قرائتی از جایگاه اجتماعی زنان بشدت برجایگاه حقوقی آن ها در جامعه تأثیر نموده است که امروز رقت بار ترین وضعیت را زنان مسلمان در جوامع اسلامی دارند و هر اندازه که بر « نیکویی به زنان » توصیه می گردد، هیچ تأثیری بر وضعیت آنها نمی گذارد؛ دلیل آن نیز این است که تصویر اجتماعی از زنان برخلاف جایگاه انسانی آن ها می باشد ومنافی با رسالت وموقعیتی است که قرآن برای آنان مدنظر گرفته است. لازم می نماید که واضح شود، برای اصلاح جهان بینی ما نسبت به زنان نیازی به هیچ توجیه دست وپا گیر دیگری نیست فقط می توان با تأکید بر موقعیتی که قرآن به حقوق و وجایب زنان به عنوان یک انسان مؤمن و رسالت مند داده است، نخست جهان بینی خویش را نسبت به جایگاه اجتماعی آن ها اصلاح نماییم ودر قدم بعدی به سراغ جایگاه حقوقی آن ها برویم.
ج. آفریده از دندهی چپ
درتورات { سفرتکوین 2/21 } درمورد داستان خلقت آمده است که : خداوند بر آدم خواب را مستولی نمود ویکی از دنده های وی ( دندهی چپ ) را برداشت واز آن زن را آفرید. این تصور واهی از بدو خلقت، تصویر بشدت مشوه و مخدوش از جنسیت زن بدست می دهد. میان مسلمانان نیز این تصوربا اندک تفاوت هایی ترویج یافته است. برخی از مفسران قرآن کریم مانند طبری و ابن کثیر در تفسیر بخشی از یک آیت قرآن کریم که می فرماید : « … وخلق منها زوجها … » ترجمه : آفرید از آن جفت وی را. آورده اند که گویا منظور از « منها » بخشی از بدن آدم می باشد واین بخش نیز همان دندهی چپ است که در تورات یاد شده است. علاوه براین گونه تفاسیر، روایاتی نیز منسوب به پیامبراکرم (ص) دراین رابطه وجود دارد که به عبارات مختلف همان مفهوم را می رساند.
ازجمله روایتی که در بخاری ومسلم وجود دارد، عبارت بخاری چنین است : « من کان یؤمن بالله والیوم الآخر فلا یؤذ جاره، واستوصوا بالنساء خیرا فإنهن خلقن من ضلع، وإن أعوج شیء فی الضلع أعلاه، فإن ذهبت تقیمه کسرته، وإن ترکته لم یزل أعوج، فاستوصوا بالنساء خیرا ( بخاری، 3331 ). کسی که ایمان به خدا و روز واپسین دارد، همسایه اش را اذیت نمی کند، با زنان به خوبی رفتارکنید، آن ها از دنده آفریده شده اند وکژ ترین دنده، بلند ترین آن است، اگر بخواهی راستش نمایی می شکند واگرهمان گونه بگزاری، همیشه کژ خواهد بود، پس به زنان خوبی کنید. این حدیث و روایاتی شبیه آن درمجموع، ناظر بر تفسیروتصوری ازنسبت میان زن ومرد است که درعهد قدیم پیرامون داستان خلقت ترسیم گردیده است. درحالی که دکترسلمان العودة می گوید: لزوما واژه « منها » به معنی بعضیت فزیکی نیست چنانچه در مورد انسان جای دیگرقرآن کریم آمده است : « خُلق الانسان من عجل » ( أنبیاء / 37) ترجمه : انسان از تیزی آفریده شده است.
به معنی جزئیت روحی واخلاقی است نه جزئیت فزیکی. (الصلابی، 2023، ص 12). برخی از علمای مسلمان تلاش زیادی به خرچ داده اند تا از یک جانب تکریم زنان را توسط پیامبراکرم (ص) مورد تأکید قراردهند واز طرف دیگر، کج خلقتی زنان را با توجه به روایات شده، ماست مالی نمایند، اما چندان نتیجهای بدست نیاورده اند. دلیل غیر مؤثربودن توجیه های یاد شده آن است که روایات یاد شده، ذات زنان را به لحاظ خلقت در درجهی دوم ازانسانیت قرار میدهد وآن را ذاتا کج وغیرقابل اصلاح معرفی می کند که فقط باید تحمل گردد به این دلیل که قابل راست شدن نیست. بنا برآن، می توان گفت که نخست اگر به حُسن تقویم انسان ( أعم از زن ومرد ) از نگاه قرآن کریم دیده شود، دوم به روایات دیگری که انسان را به لحاظ فطری پاک معرفی می کند، توجه گردد، سوم این که به سلطهی انسان شناسی اسرائیلی برفضای فکری مسلمانان دقت گردد، ودرنهایت به داده های علمی – ژنتیکی درمورد ویژگی های فزیولوژیکی – روانی زنان توجه شود، به وضوح دیده می شود که خلقت زن از دندهی چپ آدم بر اساس داستان خلقت توراتی، اعتبار ندارد ونیازی به هیچ گونه توجیه وماست مالی دیگری نیست.
د. زن وسگ سیاه
دیده می شود که سایهی « تلقی گناه آلود بودن زن » چنانچه در داستان های اسرائیلی وجود دارد، از جهانبینی ما به این زودی دور نمی شود وهنوز هم زن درعین حال داشتن کرامت انسانی برابر با مردان، در ردیف سگ سیاه قراردارد و وحشت ناک و شیطان صفت پنداشته می شود. حدیثی به روایت ابوهریرة وجود دارد که در آن آمده است : « یقطع صلاة الرجل اذا لم یکن بین یدیه مثل آخرة الرحل، المرأة والحمار والکلب الأسود ( مسلم / 789). ترجمه: نماز مرد در صورتیکه پیش روی وی سُتره ( پرده) نباشد، با گذشتن زن، أُلاغ وسگ سیاه قطع ( فاسد) می گردد. قرار گرفتن زنان در کنار ألاغ و سگ سیاه جالب می نماید و کار توجیه گری را نیز سخت نموده است. نکتهی دوم درمورد تنوع حیواناتی است که در ردیف زن قرار گرفته اند؛ ألاغ وسگ سیاه! اگر ألاغ نباشد وقاطر باشد چه ؟، سگ سیاه نباشد وسگ سفید یا زرد باشد چه ؟ به این معنی است که اگر بجای الاغ، خوک باشد ویا بجای سگ سیاه، سگ سفید و یا رنگ دیگری باشد، نماز فاسد نمی گردد. چسپیدن به نقد رجالی روایت ها وبی توجهی به نقد متنی وهم چنان « مفید علم » انگاری هر روایت واحد، چنین بلایی بر جهان بینی ما می آورد که توجیه آن بسیار سخت می باشد. اگر در این روایت، تنها از زن نام برده می شد، بسادگی می توانستند پای تحریک شدن مردان را به میان بکشند و زنان را فتنه بدانند، ولی حالا که پای ألاغ و سگ سیاه نیز درمیان است، نحوهی توجیه گری را بشدت مشکل نموده است.
ازجمله، ابن رجب حنبلی تلاش نموده تا ثابت کند که زن، الاغ و سگ سیاه، شیطان اند و برخی دیگر مانند قرطبی توجیه دیگری را پیش می کشند به این معنی که زن تحریک می کند، سگ سیاه می ترساند والاغ آواز بلند می کند (ابن رجب، 20013، ج 4، ص 135). جالب از همه، واکنش حضرت عایشه به این روایت می باشد که فرموده است : قد شبه تمونا بالکلب الأسود والحمار….». شما ما را به سگ سیاه وألاغ تشبیه نمودید درحالی که رسول خدا نماز می گزارید ومن میان او و قبله قرارداشتم ونماز ایشان باطل نگردید. قطع نظر از صحت وسقم روایی حدیث یاد شده، به لحاظ موضوعی، این روایت بی هیچ فلسفهای زن را هم چون سگ سیاه وألاغ مُبطل نماز معرفی می کند و این با روایت صحیح دیگر که پیامبراکرم (ص) فرموده : « إنما النساء شقایق الرجال » در تضاد می باشد وهم چنان با این تفسیر که زن هم چون شیطان است، مخالف کرامت انسانی قرار می گیرد که قرآن کریم به مرد وزن مورد تأکید قرارداده است.
ه. زن وهیزم جهنم
دریک فرهنگ روستائی که زنان کار زیادی بیرون از خانه نداشته باشند، معلوم است که بیشتر فعالیت های او درون خانه می باشد و عادات ورفتاری تبدیل به فرهنگ اجتماعی می گردد که در همان مجموعه رخ می دهد. تا الآن هیچ آزمایش علمی ثابت نکرده که برخی از عادات زشت یا نیکوی انسان ها ناشی از جنسیت، وراثت ویا امور مربوط به ژنتیک باشد وتلاش هایی هم دراین مورد صورت گرفته که بی نتیجه بوده است. عادات زشت وخوب انسان ها علاوه براینکه ناشی از تربیه وتعلیم فردی می باشد، برخاسته از فضای حیات اجتماعی نیز می باشد مانند حیات اجتماعی قبیلوی ویا شهری. شیوهی زندگی قبیلوی باعث گردیده که مردان رئیس خانواده وإنفاق کنندهی هزینه زن و خانواده باشد و زنان نیز گیرنده و منتظر این گونه إنفاق. با توجه به این وضعیت طبیعی است که وظیفهی مرد، اجرای هزینه و رسالت اخلاقی زن نیز سپاس گزاری از مرد باشد ومنطقی نیست که قضیه برعکس باشد ومردان هم هزینه بپردازند وهم سپاس گزار باشند.
بنا بر آن، موضوع سپاس گزار بودن زن نشان دهندهی یک وضعیت اجتماعی است تا یک خصیصهی ذاتی وبر همین اساس باید درک گردد که دراین گونه یک وضعیت ممکن است از این همه سپاس گزاری که زنان باید انجام دهند، کوتاهی نیز صورت گیرد و فراموشی نیز پیش آید و اگر وضعیت اجتماعی به صورت دیگر بود مانند وضعیت زندگی شهری امروزی، دیگر نیازی نیست که زنان فقط منتظر وسپاس گزار شوهران باشند وخود عاطل وباطل. در چنین یک وضعیتی، نمی توان گفت که زنان ناسپاس یا احسان فراموش اند ومردان نیستند چون در این گونه یک جامعه، موردی پیش نمی آید که مردان مؤظف به سپاس گزاری باشند ومنتظر إنفاق زنان. درنتیجه، نمی دانیم چگونه احسان فراموشی وناسپاسی زنان را توجیه نمود وآن را یک عادت و اگیرمیان زنان دانست که باعث قهر الهی گردد.
به روایت بخاری ومسلم از عمران بن حصین آمده است که پیامبراکرم (ص) فرموده : « اطلعت فی الجنة فرأیت أکثراهلها الفقرأ واطلعت فی النار فرأیت اکثر اهلها النساء ( بخاری / 3240). آگاه ساخته شدم ازبهشت که اکثر بهشتی ها ناداران بود و از دوزخ اکثرشان زنان بود. در روایت دیگری از ابن عباس آمده که پیامبراکرم (ص) می فرماید : « اُریت النارفلم أرمنظرا کالیوم قط افظع ورأیت أکثر اهلها النساء » ( بخاری / 1054). نشان داده شد مرا دوزخ که چنین منظری تا امروز ندیده بودم و دیدم که اکثر اهل دوزخ زنان اند. از پیامبر پرسیده شد که چرا ؟ فرموده است : « یکفرن العشیر یکفرن الاحسان… » زنان ناسپاس شوهران می باشند واحسان آن ها را نادیده می گیرند. هم چنان در روایت جابربن عبدالله آمده است که فرموده : « تصدقن فإن أکثرکن حطب جهنم ( مسلم / 885). همهی این روایات نوعی پیشگویی پیامبر را می رساند درحالیکه قرآن کریم به صراحت می گوید : « ولوکنت أعلم الغیب لأستکثرت من الخیروما مسنی السوء » اگر من غیب را می دانستم، بیشترین خیر را من بدست می آوردم وهیچ سختی به من نمی رسید ( درحالیکه غیب را نمی دانم ).
ابن رجب و قرطبی در این جا نیز گرفتار همان مشکلی شده که قبلا بودند. به این معنی که هیچ توجیهی به انطباق مصداق حدیث با واقعیت ها نمی کنند بلکه فرض می گیرند که رویات های یاد شده و امثال آن غیرقابل تردید می باشند و باید توجیه های عجیب وغریبی نمایند. دراین گونه توجیهات می بینیم که یک بار زیاد بودن زنان را در دوزخ، درمرحلهی اول می دانند وفکر می کنند که بعدا اکثر این زنان بخشیده می شوند در توجیه دیگرمی گویند که هدف پیامبر خدا هشدار به زنان است و به این معنی که واقعیت گویی نیست. (قرطبی، 2009، ج 2، ص 983) با این همه توجیه ها دیده می شود که قرآن کریم به صراحت معیار سعادت اخروی را ایمان و عمل صالح معرفی می کند ومهم ترین اعمال صالح و بزرگترین اعمال زشت را نیز معرفی نموده است. کشتن انسان ها، سرقت، ستمگری، اجحاف حقوق مردم، استبداد، زورگویی وتعصب از بزرگترین جنایات محسوب می شود و آن گونه که دیده می شود، سپاس گزاری دوامدار از شوهر جزئی از این اعمال نیست ولی یک عمل خیر است. چگونه شده است که هیزم جهنم بنا برفرموده قرآن کریم، مشرکان ومعبود های شان می باشد، دراین جا زنان معرفی می شوند و آن هم بخاطرکه شوهران را ناسپاسی نموده اند واحسان فراموش اند.
و. زن ملعون فرشتگان
مصیبت اصلی در تصور رایج از زن نزد اکثر علمای مسلمان این است که بهشت را زیر پای مادران تبلیغ می کنند، وتوصیه قرآن به « نیکی به مادران » را بشدت دستور می دهند ولی خود مادران را جهنمی می دانند چون اکثر اهل جهنم زنان اند واکثر زنان نیز مادراند. این مادران داغدیده که بهشت زیرپای شان است و من بخاطر نیکی به او، بهشت می روم ولی خودش از بهشت زیر پای خود چرا محروم است؟. این جا روشن می شود که بخشی از جهان بینی ما، مادران و زنان را مصیبت خانواده می دانند. روایتی است از ابوهریره که در بخاری ومسلم آمده است به این صورت : « اذا باتت المرأة هاجرة فراش زوجها لعنتها الملائکة حتی تصبح » زنیکه شب می گزراند درحالی که ترک همبستری شوهرش را نموده است، تا صبح مورد لعنت فرشتگان قرار می گیرد. پرسش این است که؛ آیا فقط ترک فراش شوهر، باید موجب لعنت فرشتگان تا صبح گردد، عادلانه است؟ و این امر تا آن حد جرم بزرگ دانسته شده است که هیچ توقفی به رضایت وعدم رضایت شوهر صورت نگرفته است. این گونه رابطه میان زن وشوهر یک رابطهی یک طرفه هم چون رابطه میان مالک ومملوک نیست؟. آیا این مسأله به همین می ارزد که زنان تا صبح مورد نفرین فرشتگان باشند؟. برخی علمای مسلمان این عمل ( ترک فراش ) را نشوذ دانسته اند ومعلوم است که نشوذ نوعی سرکشی است که پیامد حقوقی دارد ولی با آن هم این قدر مهم نیست که مورد لعنت قرار گیرند. برخی دیگر این مسأله را نشانهی احترام به وقار مردان دانسته اند ولی فراموش کرده اند که احترام به وقار نباید به قیمت احتقار یک جنس دیگر صورت گیرد.
ازجمله دکتر زینب ابوالفادی می گوید که دریکی از روایت ها بجای « هاجرة »، « مهاجرة » آمده است که به معنی ترک فراش به صورت دوام می باشد واین واقعا یک گناه بزرگ و نوعی حق تلفی می باشد (زینب ابوالفادی، من فقه وفکر ص 24). یک نکتهی دیگر را نیز می توان از این روایات فهمید وآن این است که زنان قدرت انتخاب دارند و داشته اند که ترک فراش نمایند و در آن عصر (صدر اسلام ) می توانسته اند که با در خواست شوهران مخالفت کنند که مورد توصیه قرارگرفته اند.
درپایان این بحث جا دارد که یاد آورشویم که روایات زیادی وجود دارد مبنی برملعون بودن زنان به دلیل آرایش به خصوصی و یا رفتار ویژهای ویا اخلاق خاصی که نشان می دهد؛ جهان بینی ما از موقعیت اجتماعی زنان بشدت از وضعیت اجتماعی آن ها در نظام های اجتماعی قبیلوی اوایل اسلام متأثر می باشد و این تأثیرپذیری موجب نقل وجدی گرفتن روایاتی ازاین قبیل گردیده که قدرت مند تر از نص صریح قرآن کریم و روایات دیگری مبنی بر تلقی انسانی کامل از زنان ظاهر گردیده است. ما درصدد بررسی صحت وسقم این گونه روایات نیستیم ولازم دیده نشد چون اصل بحث این است که کل این منظومه زیر تأثیر فضای خاص اجتماعی شکل گرفته است و رنه برای تلقی انسانی برابر از زنان، انسان شناسی قرآن کریم و روایات دیگر کافی می باشد.