بازداشت، شکنجه، آزار و اذیت و زندانی کردن شهروندان افغانستان توسط طالبان، عملی ساختن سناریویِ آگاهانه و عامدانهی درونیسازیِ وحشت و پوستیسازیِ حقارت است که بیگمان یک سرِ اتهام به شخص ملاهبت الله، رهبر طالبان باز میگردد. واکنشهای ما اما همیشه از سه حالت خارج نبوده است: یا ارائهی نسخههای آرمانی و انتظارِ دگرگونیِ یکشبهی تمام ساختارهای دینی، فکری و سیاسی، یا سخنان پرشور و حماسی و یا سوگوارهنگاری و مظلومنمایی و محکوم نمودن جنایتکاران. تجربهی تاریخی بارها نشان داده است که هیچ یک از این نوع رفتارها تأثیر بازدارنده بر ارادهی شوم جلادان طالب نداشته است. تغییر یکشبه محال است. حماسهسرایی، باوجود جذابیت لحظهای، خصلتی حبابگونه دارد و بیشتر به ملتهب شدنِ وضعیت و دورساختن از درک درست شرایط منجر میشود. سوگوارهنگاری و ترسیم مناسبات میان ظالم و مظلوم نیز، چه در صورتهای جمعی و چه فردی، نه تنها بازدارنده نیست، که بر جرأت دژخیمان افزوده، تیغ جلادان را برندهتر کرده و بر روندِ قربانیگیری شدت بخشیده است. از آنجایی که بُعدِ «برای دیگری» در گروه خونآشام طالب به کلی معیوب و کرخت است و درک انسانی از ظلم ندارند، هرگز نمیتوان آن بُعد را در گروه جنایتکار بیدار کرد و نشان داد که رفتارشان ظالمانه است. در نگرش دژخیم، مفهوم ظلم جای خود را به مفهوم تکلیف داده است. ازاینرو، شکنجه و آزار و رنج دادن دیگری، مقدس پنداشته میشود. محکومیت ظلم طالبان امری طبیعی است و همهی ما باید آن را محکوم کنیم. در میانهی محکومیت، اما به نظر میرسد که برای پیشگیری از تداومِ قربانی دادن، باید به راهِ کارآمدتر و عملیتر نیز اندیشید؛ راهی که بدون شک باید به توافقِ اکثریت برسد، درغیر اینصورت همیشه باید منتظر تجربه نمودن قربانیدادن و شکست خوردن بود.
نوشته های مشابه
همچنین ببینید
بستن
-
موانع اجتماعی دموکراتیزاسیون در افغانستان12 اردیبهشت, 1403