خواب های استبدادی؛ بر گرفته از رساله
“استبداد بیماری بزرگ جامعه سیاسی ما”[1]
رویا در جهان بینی اسلامی دلیلی شرعی و سندی حقوقی شمرده نمی شود و بجز پیامبران الهی دیگر هیچ کسی نمی تواند خواب را حجتی دانسته و آن را معیار عمل خویش و یا دیگران قرار دهد.
این درست است که خواب یکی از علامات نبوت و راهی از راه های ارتباط انبیا با مصدر وحی بوده ولی افراد عادی نمی توانند ادعا کنند که گویا از دریچه خواب به عالم غیب نظاره کرده، از گذشته و آینده جهان اطلاع کسب نموده و سپس آن خواب را به عنوان حجتی قانونی در جهت مشروعیت سیاسی خویش بکار برند.
اسلام از همان صبحدم طلوع خویش با این دجال صفتی به مبارزه برخاست و اعلام نمود: “بگو جز خدا هیچ یکی از کسانی که در آسمان ها و زمین قرار دارند غیب را نمی دانند”. پیامبر معصوم هم از زبان قرآن گفت: “اگر غیب می دانستم نفع و خیر فراوانی برای خود کسب می کردم و هیچ ناراحتی برایم پیش نمی آمد”.
پیامبران الهی همیشه نبوت شان را با معجزه به مردم پیشکش می نمودند؛ معجزاتی قابل دید و لمس وشنیدن که در آن میان هیچکدام آن ها نگفته است ای مردم بیایید به من ایمان بیاورید چون دیشب خواب دیدم که پیامبر شده ام.
خواب این سند غیر قابل مشاهده و دید که در هیچیک از مصادر شریعت و حقوق اسلامی دلیلی برای اثبات و یا نفی امری شناخته نشده، در همه زمان ها و مکان ها از سوی سلطه گران زورگو مورد استفاده قرار گرفته است.
مؤلف کتاب “المحن” می نویسد: “روزی مهدی با یکی از افرادی که او را چندان خوب نمی دید مقابل شد و برایش گفت: من خواب دیدم که تو در حالی که از من رو گردانیده ای بر بساط من پا می گذاری، این خواب را به یکی از تعبیرگران خواب حکایت نمودم که او چنین تعبیر نمود: تو در حالی که مرا بد می بینی ولی در مقابل من تظاهر به فرمانبرداری می نمایی. مرد رخ به سوی مهدی نمود و گفت: ای امیر مؤمنان آیا تو با استناد به همچو خواب های کاذبی گردن مؤمنان را می زنی، مهدی با شنیدن این سخن شرمنده شد و سر خود را پایین افگنده و به مرد گفت: از برابر چشمم دور شو!”.
در تاریخ کشور ما نیز نمونه های زیادی از این قبیل وجود دارد که به نقل چند تای آن اکتفا می نمایم. این روایت غبار است: “سردار محمد عظیم خان پسر سردار محمد اسماعیل خان .. خواب دید که با البسه سرخ سوار اسپی است. رفقای جوانش تعبیر کردند که روزی شاه خواهد شد. این خواب و تعبیر به امیر گزارش داده شد و جوان بیگناه در ارگ محبوس و مجلس قضایی از سران محمدزایی تشکیل گردید. در این مجلس اکثر آن ها طرفدار حبس یا تبعید متهم بودند ولی سردار عبدالقدوس خان اعتماد الدوله رأی را به کشتن آن بیگناه داد. نایب السلطنه سردار نصرالله خان چاقوی کوچک خودش را از جیب کشید و نشان داد و گفت که با این آله کوچک میتوان اشتری را ذبح نمود؛ همچنان دشمنی خوردی می تواند پادشاه بزرگی را از بین ببرد. پس امیر حبیب الله امر کرد متهم جوان را در ثور 1291 در باغ ارگ بردند و وحشیانه سنگسار نمودند.
خواب ها نه تنها نقش مهمی در تحکیم نظام های استبدادی دارد که گاهی حتی مهمترین مسئله دولت که تعیین زعامت آن است از همین رویا های دروغین دکتاتوران منشأ می گیرد. عبدالرحمن خان در کتاب “تاج التواریخ” سیناریوی سنجیده شده خوب خویش را اینگونه روایت می کند: شبی قبل از اینکه از روسیه عازم افغانستان شوم در عالم رویا دیدم دو فرشته بازو هایم را گرفته مرا به حضور پادشاهی که در اتاق کوچکی جلوس فرموده بود بردند. پادشاه صورتی داشت نیک و بیضی، محاسن مدور، ابروها و مژگانهای بلند و خوش وضع، لباس فراخی برنگ آبی در بر و عمامه سفیدی به سر داشت. از تمام هیئت او کمال خوش منظری و طبع نجیب و رأفت و حلم هویدا بود. به طرف دست راستش شخصی بلند قامت و باریک اندام نشسته بود. محاسنش بلند و سفید و سیمایش کریمانه و مملو از خیال، زیر دستش شخص دیگری بود که قامتش کوتاه تر و میانه بالا بود و چهره اش بالنسبه به شخص پیر مرد که به دست چپ او نشسته بود سفیدتر بود. قلمدانی هم پیش رویش گذاشته لباس فاخرانه چند قطعه نوشتجات عربی که در صفحه های کاغذ نوشته شده بود، جلوش گذاشته بود. به طرف چپ پادشاه شخصی با محاسن جزیی و سبیل های بزرگ و ابرو های پیوسته، بینی کشیده و از سیمایش خیلی مهربانی و رأفت ظاهر ربود. مشار الیه بالنسبه به سه نفر دیگر که مذکور داشتم از مردمان اهل الله بیشتر به اشخاص سیاسی دان شباهت داشت. قامتش از همه بلندتر و به پهلویش شلاق بلندی گذاشته بود. بعد از آن شخص دیگر به نهایت خوش صورتی در هیئت بالنسبه به دیگران که حضور داشتند بیشتر شباهت به پادشاه داشت. لباسش مثل لباس سردار های لشکر که در زمان قدیم داشتند، شمشیری هم داشت از صورتش کمال فراست ظاهر و کلیه وضعش مثل جنگ آوران شجاع و در قامت از اشخاص دیگر که در این محفل بودند کوتاه تر بود.
همان وقتی که مرا به حضور این پادشاه و چهار نفر مصاحبش می بردند، دیدم دریچه ای که رو به اطاق بود دفعتا باز شده شخصی را به حضور آن ها آوردند. پادشاه به اشاره چشم به شخص مذکور خطابی نمود که من الفاظ پادشاه را نشنیدم، ولی جواب را شنیدم به قرار ذیل بود: “اگر پادشاه شوم معابد سایر ادیان را خراب نموده به عوض آن ها مسجد را خواهم ساخت”. معلوم می شد که پادشاه از این جواب چندان خشنود نشد و به فرشته هایی که شخص مذکور را آروده بودند حکم نمودند او را برگردانند، فورا مشار الیه را بردند. بعد از آن همان سوال را از من نمود، جواب دادم: عدالت خواهم کرد و بت ها را شکسته به جای آن ها کلمه رواج خواهم داد. چون الفاظ را ادا نمودم اصحابش با نظر مرحمت آمیزی به طرف من نگاه کردند. از این نگاه معلوم شد که تصدیق بر پادشاهی من نموده اند. همان لحظه ملهم شدم با اینکه پادشاه مذکور حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وسلم می باشد و دو شخص طرف یمین ابوبکر و عثمان و دو طرف یسار عمر و علی می باشند. بعد از خواب بیدار شده مشعوف گردیدم که حضرت پیغمبر و اصحابش که تعیین پادشاهان اسلام بر قبضه اقتدار آنها است، مرا به امارت آتیه افغانستان انتخاب نموده اند.
امیر خواب دیگری هم دیده بود که آن را چنین روایت می کند: به زیارت خواجه احرار رفته از روح پاکش استمداد جستم و به سبب نا امیدی و زحماتی که در ایام زندگی من قسمتم شده بود سخت گریستم. از بسیاری گریه خسته شده روی فرش آنجا به خواب رفتم. در خواب دیدم روح پاک ولی مذکور ظاهر گردیده به من فرمود به کابل برو تو امیر خواهی بود و یکی از بیدق های مزار مرا گرفته در جلو لشکر خود برپا کن، همیشه فتح و ظفر با تو خواهد بود. بیدق مذکور اکنون در تصرف من است و لشکرم هرگز شکست نخورده است.
در جامعه سیاسی ما خواب از چنان اهمیتی برخوردار است که حتی اعضای حزب دموکراتیک خلق که باید رویا و متافیزیک را ارتجاع و خرافات تصور می کردند، از آن سود می بردند. خوب یادم می آید در روز اول کودتای ثور محمد اسلم وطنجار که به رادیو کابل رفته بود، با آب و تاب تمام اعلان می نمود: ” ما خوب ولید چه یو شامار وو …” و سیناریوی آن خواب از کشتن داود خان و سرنگونی آل یحیی خبر می داد. داکتر نجیب هم در دوران ریاستش هر روز از خواب هایی حکایت می نمود که مردی نورانی سوار بر اسپ سفیدی در خواب به او چه گفته است.
شخص تردستی را از ایام پشاورنشینی به یاد دارم که هرگاه جیبش خالی می شد به سراغ یکی از رهبران می رفت و با حکایت یکی یا دو خوابی که گویا دیده بود و آینده سیاسی روشنی را برای رهبر مذکور بشارت می داد، با جیب پر و لب پر خنده از حضورش مرخص می شد.
ملا عمر رهبر طالبان هم مدعی بود که به اساس خوابی که دیده، دست به جنگ و خونریزی زده است.
تاریخ سیاسی ما خواب هایی را به حافظه دارد که یا به عنوان سند اثبات جنایت سیاسی بکار برده شده و یا هم بحیث سند مشروعیت سیاسی زمامدار، ولی هیچکسی ندیده و نشنیده و نخوانده است که زمامداری به استناد به خوابی، از مسند قدرت به زیر آمده باشد.
[1] – این رساله در دوره اول حکومت طالبان به قلم نویسنده این سطور نگاشته شده بود.