حیدری وجودی و قهار عاصی دو شاعر ازاده و نا تکرار
۲۴ جوزا ۱۴۰۳ چهارمین سالگرد شاعر عارف حیدری وجودی بود، دوستان و ادب شناسانی در دنیای مجازی، برنامههای داشتند که خوبیها به همراه شان.
اما استاد ارجمند رفعت حسینی، حیدری وجودی و قهار عاصی را در نبشتهای، شاعران مداح معرفی کرده است.
خدمت ایشان با احترام عرض میکنم:
– هدف از نگارش چنین نبشتهها چیست: خود نمایی، عقده گشایی و یا کشف ادبی!
– آیا نیاز زمان ما و رسالت بزرگان ادب، در شرایط حاضر همین است؟
– ما و شما این دو بزرگوار را میشناسیم، میدانیم، زندگی و شعر شان واقعا رها از مدح و تملق است، شاید مانند ما و شما فراوان عیوب دیگر داشته باشند.
– ای کاش چند نمونه هم از مداحی ایشان میآوردید.
– حیدری وجودی بیشتر مدح و منقبت خدا و رسول و عرفای بزرگ را دارد. یک شعر در باره احمدشاه مسعود دارد، سخن از مردی گفته که در برابر شوروی و پاکستان ایستاد و برای وطن و عقیده اش جان داد. در باره مسعود بیشتر از صد کتاب توسط نویسندگان جهانی نوشته شده است، تا هنوز درباره هیچ مرد دیگری از افغانستان، دنیا به تمجید سخن نگفته است، اگر این از نگاه شما جرم باشد هم، یک استثناست. بزرگان به استثنا، حکم صادر نمیکنند. حیدری غرببانه زیست و عارفانه رفت.
– این ابیات نماد ازادگی حیدری وجودیست:
* تا لذت پرواز ندانیم به دوران/ بستند و شکستند به صد رنگ پرما (دیوان ، 55)
* چون سرو به آزادگی خویش ببالیم/ زیباست دراین بیثمریها ثمر ما (دیوان ، 56)
* دیگر برای خدا زنده بی چپن نکنید/ دیگر برای خدا مرده بی کفن نکنید
به خاک خفته هزاران جوان به هر امید/ به جای گریه دیگر خنده و اتن نکنید (دیوان ، 61)
بحث از قهار عاصی چه نیاز بود، و به چه مناست؟ سن و سال ما و شما، حسادت و عقدهگشایی را بر نمیتابد.
عاصی یک شعر دارد به نام «یل کچکین و اژدهای جهنم»، این شعر را در زمان حضور شوروی در افغانستان سرود، آنجا بیتی دارد، که اشارهی پوشیده به مسعود است:
ولیکن دره را پهلوان زاده بود
قلندر پسر سرو آزاده بود
اما این شعر مدح نیست، پرخاش است، عصیانیت است، در برابر قدرت بزرگ روزگار اتحاد شوروی که در شعر اژدهای جهنم نام گذاشته است.
همین عاصی است که با آغاز جنگها در افغانستان، نوشت:
خبر دار که در راه طور طلب
نه پنجابی از ما شود نه عرب
ز بیگانه این ملک ویرانه است
خبر دار بیگانه بیگانه است
این سرودهها سبب شد که در زمان شوروی و نظام حزب دموکراتیک و در زمان مجاهدین هیچکارهی نباشد و جایگاهی نداشته باشد. سروده ذیل را توجه کنید از ذهن و قلم یک مداح نمیتراود:
این ملت منست که دستان خویش را
برگرد آقتاب کمر بند کرده است
این مشتهای اوست که میکوبد از یقین
دروازههای بستهی تردید قرن را
@@@
خیال من یقین من
جناب کفر ودین من
بهشت هشتمین من
دیار نازنین من
@@@
در این ملک بسیار بیگانهها
فشاندند تخم جدال و جفا
به عنوان یاری و صد ناروا
زده زخم با خنجر آشنا
زبیگانه این ملک ویرانه است
خبر دار بیگانه بیگانه است
بدینسان که ماییم در تاب و تب
کجا سوخته کاشغر یا حلب
همانسان که در راه طور طلب
نه پنجابی ازما شود نه عرب
ز بیگانه درپای زولانه است
حبر دار بیگانه بیگانه است
وجدانحکم میکند، آن حکم را پس بگیریم، در غیر آنهم دید هر کس محترم است، ایشان را حرمت میگذاریم.