تحلیل و تبصره سیاسی

جامعه جهانی، مقاومت و بحران افغانستان

نویسنده: عبدالحفیظ منصور

افغانستان از معدود کشور هایی است، که بصورت ناقص متولد شده، ناقص از دو لحاظ؛ (۱)در تشکیل جغرافیایی این کشور، مردم این سرزمین دخیل نبود، این قدرت های جهانی زمان-انگلیس و روسیه تزاری- تصمیم گرفتند تا منطقه ی حائل به منظور پیشگیری از برخورد و تصادم دو قدرت ایجاد کنند که این سرزمین سرانجام افغانستان نام گرفت.

(۲)از همان آغاز بنای این کشور بر تسلط قومی و انحصاری نهاده شد. کارکنان انگلیسی به امیر عبدالرحمن خان گفتند، که جفرافیا را ما در اختیار تو قرار دادیم، اما تامین امنیت در آن وظیفه ی شماست، و این که چگونه می توانید، تسلط قومی تان را حاکم سازید، به شما ارتباط دارد.

معنای سخن این است، که اراده‌ی قدرت‌های جهانی موجب ظهور کشوری بنام افغانستان در ۱۸۸۰ شد و سیاست برتری جوئی قومی بصورت همه جانبه جریان پیدا کرد. به نظر من اثرگزاری قدرت‌های جهانی در سمت و سو دادن به تحولات افغانستان تا امروز هم‌چنان وجود دارد، از جانبی هم در کنار سایر عوامل، برتری جوئی قومی، و تمامیت خواهی موجب جنگ، کشتار، بی ثباتی در این سرزمین بوده است.

در زمان امیر عبدالرحمن خان و امیر حبیب الله خان فرزندش، افغانستان منطقه حائل یا منطقه هیچ کس بود، و هر دو قدرت به آن توافق داشتند. امان الله خان به جانبداری روسیه تمایل پیدا کرد، و این امر تا حدی نارضایتی انگلیس را بار آورد و این نا رضایتی در جنگ‌های علیه امان الله خان ممد واقع شد.

امیر حبیب الله خان کلکانی، اعلان جهاد علیه روسیه و انگلیس داد، و هر دو قدرت را در برابر خود شوراند، به همین لحاظ در عهد زمامداری کوتاهش هم از جانب روسیه مورد حمله‌ی مستقیم واقع شد و هم انگلیس به تحریک قبایل در برابر دولت او پرداخت.

محمدنادر شاه و محمد ظاهر شاه دارای مناسبات خارجی غیر فعال اما متوازن بودند، از همین بابت بامخالفت‌های قدرت‌های بیرونی روبرو نه شدند.

محمد داود خان هم هوای طرفداری از مسکو را در سر داشت و هم به حمایت ح. د . خ.ا دست به کودتا زد، زمانی که خواست، مناسبات خود را با سایر کشورها مانند پاکستان، ایران و عربستان بهبود ببخشد، از قدرت کنار زده شد.

به قدرت رسیدن ح.د.خ.ا از سوی امریکا، بمثابه‌ی پیشروی اتحاد شوروی به سوی آب‌های گرم پنداشته شد، و تصمیم آن کشوربر آن شد، تا بوسیله‌ی تنظیم‌های جهادی جلو این پیشروی گرفته شود. تهاجم قوای شوروی، رقابت دو قدرت جهانی را در افغانستان تشدید کرد، که در فرجام به شکست قوای شوروی در افغانستان انجامید.

دولت اسلامی افغانستان از نبود یک سیاست خارجی مدون رنج می‌برد، کشورهای غربی و متحدانش آن را متحد روسیه می‌شمردند، و جمهوریت‌های آسیایی میانه از این که یک دولت بنیادگرا در مرزهای جنوبی شان روی کار آمده، در هراس بسر می‌بردند، و حاصل اش این بود که دولت استاد ربانی از نظر روابط خارجی در محرومیت تمام بسر ببرد.

شکست و سپس فروپاشی اتحاد شوروی، پاکستان را تشویق کرد، تا خلای ناشی از عقب نشینی شوروی را از افغانستان پر سازد، و در نقش قدرت منطقه‌ای عمل نماید، آن کشور خواست نخست از طریق حزب اسلامی حکمتیار و سپس تحریک گروه طالبان، افغانستان را زیر سلطه خویش در آورد. تلاش‌های پاکستان با مقاومت مردم افغانستان مواجه گردید، تا این که پس از حادثه ۱۱ سپتامبر پای ایالات متحده امریکا بصورت مستقیم به افغانستان کشانده شد. امریکا حضور سربازانش را در افغانستان انتقام گیری از القاعده نامید، ولی کشورهای منطقه از جمله، روسیه، چین، ایران و پاکستان آن را یک تهدید امنیتی به خود شمردند و به منظور ضربه زدن به امریکا به جانبداری از تحریک گروه طالبان پرداختند.

امریکا پس از ۲۰ سال حضور در افغانستان با عقد قراردادی در دوحه فدرت را به گروه طالبان تحویل داد و از این کشور بیرون شد. اکنون گروه طالبان بر جغرافیای افغانستان سلطه دارند،و اداره ای که بر افغانستان حکومت می کند، دارای ویژگی‌های زیر می‌باشد؛

۱.واپس‌گرائی در عرصه‌های آموزش، پرورش هنر

۲.انحصار طلبی قومی و فرهنگی.

۴. اعتقاد وباور به تک جنسیتی(مرد سالاری)

۵. اعتقاد به انحصار مذهبی(مذهب حنفی با قرائت دیوبندی)

۶. عدم مشروعیت بین المللی

اداره موسوم به امارت اسلامی افغانستان، دربحران عمیقی از رهگذر روابط خارجی به سر می‌برد؛

– آمریکا و متحدانش از این که طالبان به تعهدات شان در موفقت نامه دوحه عمل نکرده اند، حاضر نیستند، آن گروه را به رسمیت بشناسند.

– کشورهای منطقه از جمله روسیه جمهوریت‌های آسیای میانه، پاکستان، چین و ایران از این که طالبان مخالفان مسلح آن‌ها را حمایت می‌کنند، از طالبان شاکی اند.

برای بیرون رفت از چنین وضعیتی، طالبان باید یکی را از آن دو راباید انتخاب کنند، دوستی با آمریکا و یا همدستی با کشورهای منطقه که عضویت شانگ‌های را دارند، چنين انتخابی هم کار آسان نیست، و برای همیشه هم نمی‌توانند به چنین وضعیتی ادامه دهند.

ذکر این روی دادها برای ما چه می‌گوید؟ و با استفاده از تجارب گذشته، جبهه مقاومت ملی چه می‌تواند بکند. دیدگاه من چنین است:

۱. اثر سیاست‌های جهانی که بوسیله‌ی قدرت‌های بزرگ و موسسات بین المللی اتخاذ می‌گردد، برکشورها بویژه کشورهای فقیر تهی‌دستی مانند افغانستان بسیار جدی است، و نمی‌توان آن را نا دیده گرفت. تلاش شماری ازسیاست‌مداران کشور برای جلب حمایت قدرت‌های جهانی حاکی ازاین امراست.

۲. افغانستان در زمان برتری روسیه و انگلیس متولد گردید، نیم قرن پیش، با حضور قوای شوروی به رویارویی غیر مستقیم دوقدرت جهانی، شوروی و امریکا تبدیل شد، اما امروز دنیا دوقطبی نیست، چند قطبی است.

۳. نظام سرمایه داری و لیبرالیسم غربی از جایگاه برتری برخوردار اند، اما یگانه و بی رقیب نیستند، چین، روسیه، ایران و هند راه خود را می‌روند.

۴. موقعیت افغانستان، حکم می‌کند که دنباله روی به یک جناح و چسپیدن به جانبداری یکی از قدرت‌های جهانی، برای افغانستان نمی‌تواند امنیت آفرین و ثبات‌زا باشد. من سیاست بی‌طرفی و غیر جانبداری را به افغانستان پیشنهاد می‌دارم، تا هیچ یک از قدرت‌های جهانی از این ناحیه احساس تشویش و نگرانی نداشته باشند.

۵. بی‌طرفی در عرصه مناسبات بین المللی برای افغانستان، کافی نیست، از رهگذر داخلی افغانستان راهی جز توسل به طرد سیاست قوم‌گرایانه و توسل به سیاست جدیدی که در آن همه ی اقوام، گروه‌ها، مذاهب جایگاه انسانی و قانونی شان را ببینند، ندارد.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا