بخش سوم
مقدمه 4
آیا خراسان ممکن است؟ آیا خراسانی زیستن ممکن است؟ آیا تمدن نوین خراسانی اسلامی ممکن است؟
به هرحال، تداعی«خراسان چونان هویت زنده» و تداعی «خراسان چونان نوستالژی» برای من این پرسشها را پدید آورده است: آیا خراسان ممکن است؟ آیا خراسانی زیستن ممکن است؟ آیا تمدن نوین خراسانی اسلامی ممکن است؟
آیا خراسان ممکن است؟
بازگشت خراسان به تارک جغرافیای سیاسی و جیوپولیتیک جهان، با دشواریهای کلان روبرو است، قدرتهای بزرگ مانند انگلیس و شاید امریکا و روس شاید حتی چین مخالف جدی آن باشند، اما آیا کسی که نوستالژی دارد از این موانع میهراسد؟ از زمانی که حکیم ابوالقاسم فردوسی شاهنامه سرود و خرد ایرانشهری و خراسانشهری را زنده کرد، نه صد سال طول کشید تا ایران زنده شد و ایرانیان در شهر خود شهریار شدند. زمانی که ویلیام شکسپیر نمایشنامه مینوشت و شکوه انگلیس را نوستالژی داشت، شش صد سال طول کشید تا انگلیس، به شکوه رسید. این گونه مثالهای تاریخی فراوان است. نتیجه آنکه خراسان در پیکار دراز مدت و راهبردی ممکن است.
آیا خراسانی زیستن ممکن است؟ به نظرم شیربچههای پنجشیر و تخار، بغلان ، بدخشان، پروان و شمالی نشان دادند که خراسانی بودن هویت زنده است، میشود، در متن جغرافیایی افغانستان، تاجکستان، ازبکستان، ایران، پاکستان و ترکمنستان، خراسانی زیست. تاریخ، شعر، ادب، عرفان، فقه، تصوف، آبدات تاریخی، نام شهرهای بزرگ خراسانی و … همه چشمک میزنند که مرا زیست کن. من در کابل بسیاری را میبینم که زیست-جهان خراسانی را به نمایش میگذارند. پس خراسانی زیستن زنده است. سبک زندگی خراسانی هنوز زنده است. میشود آن را حتی در کتابخانه عامه در درسهای شرح مثنوی مولانا جلال الدین بلخی نجم العرفا استاد حیدری وجودی تجربه کرد. در درسهای جمعیت فکر هم بوی سبک زندگی خراسانی به مشام میرسد. اگر میخواهی این نوستالژی در تو زنده شود، پس «عیاری از خراسان» را بخوان.
آیا تمدن نوین خراسانی اسلامی ممکن است؟
نوستالژی خراسانی داشتن، جانمایهٔ اصلی بازسازی و نوسازی تمدن خراسانی اسلامی است، که پیامد آن تمدن نوین خراسانی اسلامی خواهد بود. کار نظری در گسترههای کلان تاریخ، ادبیات، هنر، کلام، فقه، فلسفه و روشنفکری و … برای پیریزی تمدن نوین خراسانی اسلامی، بسیار آسان و دسترس پذیر است. فقط نوستالژی و همت میخواهد.
گسترههای معنایی خراسان
در این مقال پس از بیان چهار مقدمه، از بهر کار نظری برای تمدن نوین خراسانی اسلامی، اندکی با استفاده از منابع عربی – اسلامی برای روشن شدن گسترههای معنایی نام نامی خراسان، قلم میزنیم.
گستره معنایی 1: خراسان چونان نام جغرافیای تاریخی سیاسی
خراسان نام جغرافیای بزرگ سیاسی در طول تاریخ بسیار طولانی قبل از ورود دین مقدس اسلام به این سرزمین، و پس از گسترش اسلام در این سرزمین بوده است. این نام را نه یونانیها به این سرزمین گذاشته اند و نه عربها، بلکه خود مردم بومی این جغرافیای سیاسی بر میهن خویش گذاشتهاند.
عبد الله بن عبد العزيز البكري الأندلسي أبو عبيد مؤلف کتاب « معجم ما استعجم من أسماء البلاد والمواضع» در وجه نام گذاری خراسان می نویسد:«خراسان کشور یا سرزمین مشهور است. جرجانی گفته است: «خُر»: به معنای «کُل» یعنی بخور. و «أسان» به معنای «سهل» یعنی بخور گوارا و بدون رنج.
اما دیگران گفته اند که: خراسان به زبان فارسی یعنی «مطلع الشمس» یا آفتاب برآمد. عربهای تمام مشرق یا شرق جزیرة العرب را فارس نام گزاردهاند. بنابراین، خراسان بخشی از سرزمین فارس (یا ایران) است (معجم ما استعجم، ج2، ص490)».
یک وجه دیگر نامگذاری خراسان این است که ستارهٔ بنام خور از آنجا میدرخشیده است، این وجه را قاضي عبد النبي بن عبد الرسول الأحمد نكري (المتوفى: ق 12هـ) در کتاب «دستور العلماء = جامع العلوم في اصطلاحات الفنون» آورده است:
شد زحل هندوستان برجيس جين بهرام شام
خور خراسان نيز جيهون ماه ترك وزهره زنكك
(دستور العلماء، ج3، ص108)
نکتهٔ دیگر اینکه برخی فکر میکنند که نام «خراسان» را عربها به این سرزمین گذاشتهاند، در حالیکه حقیقت این است که این نام از سوی خود فارسیان و همچنین نبطیها بر این سرزمین گذاشته شده است. أبو الحسن على بن الحسين بن على المسعودي (المتوفى: 346هـ) نویسنده کتاب «التنبيه والإشراف» مینویسد: «ما ذهبت اليه الفرس والنبط في قسمة المعمور من الأرض وتسميتهم مشارق الأرض وما قارب ذلك من مملكتها خراسان وخر: الشمس فأضافوا مواضع المطلع اليها والجهة الثانية وهي المغرب خربران وهو مغيب الشمس والجهة الثالثة وهي الشمال باخترا والجهة الرابعة وهي الجنوب نيمروز وهذه ألفاظ يتفق عليها الفرس والسريانيون وهم النبط (التنبیه والإشراف، ج1، ص 28)؛ روش فارسیان و نبطیان در تقسیم آبادانیهای زمین این است که آن را به «مشارق الأرض» تقسیم کردهاند و مملکت (پادشاه نشینی) که به آن نزدیک است، خراسان است. «خر» به معنای آفتاب است، جایگاه برآمدگاه را به آن افزودهاند، خراسان شده است، به معنای آفتاب برآمد. جهت دومی عبارت از مغرب است،که آن را (فارسیان) «خربران» گویند. این عبارت از آفتاب نشست است. جهت سوم شمال یا باختر است. جهت چهارم جنوب است که نیمروز است. این مصطلحات مورد اتفاق فارسیان، سریانیان یعنی نبطیان است.
گستره معنایی 2: خراسان چونان نام یک زبان؛
در تمدن اسلامی، حتی خراسان چونان نام یک زبان مطرح بوده، به عنوان نمونه در فرهنگ معتبر «العین» آمده است: «وطَرْخان اسم رجل بلغة خراسان (العین، ج4، ص 216)؛ طرخان نام مرد است، به زبان خراسان.
همچنان در فرهنگ معتبر «تهذیب اللغة» این گونه آمده است:« وطَرْخَانُ: اسْمٌ للرجل الشريف بلغَة أهل خُرَاسَان، والجميع: الطَّرَاخِنَةُ (تهذیب اللغة،ج7، ص 105)؛ طرخان نام مرد شریف است، در زبان مردم خراسان، و به صورت جمع آن طَّرَاخِنَةُ کاربرد دارد.
در کتاب معتبر«المخصص» آمده است: «كَمَا قَالُوا فِي خُراسانَ خُرْسِيّ وخُراسانيّ أَكثر وخُراسِيّ لُغَة (المخصص، ج4، ص 159)؛ چنان که در مورد خراسان اکثراً گویند: خُرْسِيّ وخُراسانيّ، «خُراسِيّ» زبان است.
همچنان محمّد بن محمّد بن عبد الرزّاق الحسيني، أبو الفيض، الملقّب بمرتضى، الزَّبيدي (المتوفى: 1205هـ) در فرهنگ معتبر «تاج العروس من جواهر القاموس» آورده است:«وَهِي بِلِسَان أَهْلِ خُرَاسَان: بكتاش (تاج العروس، ج3، ص 25)؛ این به زبان مردم خراسان، بکتاش است.
از این معلوم میشود که نام دیگر زبان فارسی، خراسانی بوده است.
گستره معنایی 3: خراسان چونان هویت زنده؛
در گسترهٔ ابرتمدن اسلامی، خراسان همیشه به عنوان یک هویت زنده مورد توجه بوده است. در گسترهٔ دانش و سیاست همیشه شخصیتهای بزرگی بودهاند که خراسانی تخلص میکردهاند، به عنوان نمونه در دنیای سیاست نام نامی ابومسلم خراسانی آن پهلوان تاجبخش عالمگیر است و عرب و عجم نام نام دار او را میشناسند. نامردی عباسیان با او، در دل هر خراسانی نوستالژی تولید میکند. در میان راویان حدیث این نمونههای کلان که خراسانی تخلص میکرده و هویت خویش را خراسانی می نمودهاند، به چشم میخورند: عطاء الخراسانی (صحیح مسلم، ج 3، ص 65، سنن ابی داؤد، ج1، ص 112)، حسین بن عیسی الخراسانی الدامغانی (سنن ابی داؤد، ج1، ص 125)، أبو عیسی الخراسانی (سنن ابی داؤد، ج2، ص 268) أبی عبدالرحمن الخراسانی (سنن ابی داؤد، ج3، ص 477)، الهیاج الخراسانی (سنن ابن ماجه، ج3، ص 246)، أبورجاء الخراسانی (سنن ابن ماجه، ج5، ص 608)، عطاء بن عبد الله الخراسانی (موطأ مالک، ج1، ص 557)، دُوَید الخراسانی (مسند أحمد، ج 11، ص 591)، مؤمل الخراسانی (مسند أحمد، ج 13، ص 398). اینها نمونهٔ از راویان خراسانی بودند که کتب معتبر حدیثی از آنها روایت کردهاند، برای بازسازی و نوسازی تمدین نوین خراسانی اسلامی، شمارش نام آنها و شرح زندگانی آنها کار اساسی است که یکی جویای نام خراسان این کار را خواهد کرد.
این تلقی از خراسان «چونان هویت زنده» بوده است که فرهنگنویسان عرب، همیشه در فرهنگهای خود این مدخل را حفظ کردهاند. به عنوان نمونه أبو عبد الرحمن الخليل بن أحمد بن عمرو بن تميم الفراهيدي البصري (المتوفى: 170هـ) در فرهنگ معتبر«العین» و محمد بن أحمد بن الأزهري الهروي، أبو منصور (المتوفى: 370هـ) در فرهنگ معتبر « تهذيب اللغة » مینویسد: « والخُرْسِيُّ: منسوب إلى خُراسانَ، ومثله: الخُراسيُّ والخُراسانِيُّ، ويجمع الخُرْسيّ على الخُرْسِين، بتخفيف ياء النسبة كالأشعرين (العین، ج4، ص 195) (تهذیب اللغة،ج7، ص 77)؛ خُرْسِيُّ منسوب به خراسان، مانند آن خُراسيُّ و خُراسانِيُّ، جمع آن خُرْسِيُّ و خُرْسِين است، مانند أشعرین.
همچنان أبو الحسن علي بن إسماعيل بن سيده المرسي (المتوفى: 458هـ) در فرهنگ معتبر «المخصص» می نویسد: «كَمَا قَالُوا فِي خُراسانَ خُرْسِيّ وخُراسانيّ أَكثر وخُراسِيّ لُغَة (المخصص، ج4، ص 159)؛ چنانچه در مورد خراسان اکثراً گویند خُرْسِيّ وخُراسانيّ و « خُراسِيّ » زبان است.
پس خرسی و خراسی، به معنای خراسانی، و خرسین به معنای خراسانیان نزد عرب معروف بوده و چونان هویت و تعلق به یک جغرافیا و فرهنگ و زبان و نژاد به آن نگاه میکردهاند.
گستره معنایی 4: خراسان چونان یک فرهنگ و تمدن؛
امروزه کسانی که از فرهنگ و تمدن غربی دفاع میکنند یا خود را به فرهنگ غربی میآرایند، در زبان فارسی اصطلاحات غربزده، غربگرا و… رایج شده است. خود غربیان نیز استراتیژی چون غربیسازی و غربیشدن دارند که از آن به (Westetnization) تعبیر میکنند، در زبان عربی به آن «التغریب» میگویند.
در تمدن اسلامی، اصطلاح مشابه در مورد خراسان مطرح بوده، که از آن به «تخرسن» تعبیر میکردهاند. با این واژهٔ «تخرسن»، میتوان از آن به فارسی (خراسانی شدن) و (خراسانیسازی) و به زبان انگلیسی (Khorasanization) تعبیر کرد.
این واژه نشان میدهد که وارثان تمدن عربی اسلامی به فرهنگ و تمدن خراسانی اسلامی چونان رقیب فرهنگی و تمدنی می نگریستهاند. به عنوان نمونه أحمد بن محمد بن علي الفيومي ثم الحموي، أبو العباس (المتوفى: نحو 770هـ) در فرهنگ معتبر « المصباح المنير في غريب الشرح الكبير» چنین آورده است: «تخرسن: أَتَى خُرَاسَان وَأقَام بهَا وتشبه بِأَهْلِهَا فِي عاداتهم أَو طبائعهم (المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ج2، ص 637)؛ به خراسان رفت، در آنجا اقامت گزید، به ساکنان آن در خوی و سرشت و اخلاق و عادات و فرهنگ¬شان، تشبه پیدا کرد.
گستره معنایی 5: خراسان چونان جهان دانش؛
در تمدن اسلامی، از مدرسه کوفه، حجاز و بصره سخن رفته است، یعنی اینکه دانشمندان آن دیارها در مورد اصطلاحات و دانشواژههای علوم اسلامی نظر خاص خود را داشتهاند یا امروزه در دنیای فلسفه غرب از جهان انگلوساکسون، جهان قارهیی به فلسفه انگلوساکسونی و فلسفه قارهیی تعبیر میکنند.
در تمدن اسلامی، خراسان چونان جهان دانش مطرح بوده، مانند کوفه و بصره و حجاز. یعنی مدرسه خراسانی دانش. به عنوان نمونه در مورد فرق میان «خَبَرُ» و «أَثَرُ» در کتاب «تاج العروس» آمده است: «وفلانٌ مِن حَمَلَةِ الآثَارِ. وَقد فَرقَ بَينهمَا أَئمَّةُ الحديثِ، فَقَالُوا: الخَبَرُ: مَا كَانَ عَن النَّبِيِّ صلَّى اللهُ عليْه وسلَّم،} والأَثَرُ: مَا يُرْوَى عَن الصَّحَابَة. وَهُوَ الَّذِي نَقَلَه ابنُ الصَّلاحِ وغيرُه عَن فُقَهاءِ خُراسانَ، كَمَا قَالَه شيخُنا (تاج العروس،ج10، ص 13)؛ فلانی از جملهٔ حمل کنندگان آثار است. همانا امامان حدیث میان خبر و اثر فرقه گذاشته¬اند. گفته¬اند: خبر: آنچه که از حضرت پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت شده باشد، و اثر: آنچه که از صحابه رضی الله عنهم روایت شده باشد. این چیزی است که ابن صلاح و دیگران از«فقهای خراسان» نقل کرده اند، چنانچه استاد ما گفت.
این ترکیب « فُقَهاءِ خُراسانَ »، مکتب دانش خراسان را در تمدن اسلامی به نمایش میگذارد که از آن به تمدن خراسانی اسلامی تعبیر میشود. این تنها در ساحت حدیث نبوده بلکه در ساحت عرفان از عرفان خراسانی و از فقه خراسانی و … در تاریخ سخن رفته است.
در این باب، علامة أبى زكريا محيي الدين بن شرف النووي (المتوفى سنة 676 هـ) در کتاب معتبر «تهذيب الأسماء واللغات» مینویسد:«خراسان: الإقليم العظيم المعروف موطن الكثير، أو الأكثر من علماء المسلمين رضي الله تعالى عنهم (تهذیب الأسماء واللغات، ج1، ص 1101)؛ جغرافیایی است بزرگ و معروف، بسیاری یا اکثر از دانشمندان مسلمان از آن سرزمین برخاستهاند.
ابن خلدون در مورد جایگاه علمی خراسان مینویسد:«برای ما رسیده است که اهل مشرق (خراسانیان) تا هنوز علوم نزد آنان فراوان است، به ویژه در عراق عجم، و پس از آن ماوراء النهر، و آنها بهرهٔ فراوان از از علوم عقلی دارند، تا عمران و آبادانی شان را با آن گسترش دهند و تمدن و حضاره در میان شان استحکام یابد (تاریخ ابن خلدون، ج1، ص 633).»
گسترهٔ معنایی 6: خراسان چونان روش تصوف و عرفان؛
در تاریخ تمدن اسلامی، از عرفان خراسانی نام میرود، عرفان خراسانی عرفان سرکش و بی محابا بوده، شاید زبدهترین نمایندهٔ آن بایزید بسطامی رحمه الله بوده باشد. در مورد پیران خراسان کتابهای چند جلدی نوشته شده است.
گسترهٔ معنایی 7:خراسان چونان سبک شعری و ادبی؛
مؤرخان ادبیات فارسی دری، سبکهای شعر فارسی را به سبک عراقی، خراسانی و هندی و … تقسیم کرده-اند. از آنجا که در این مورد کتابهای فراوان نوشته شده است، نیاز به شرح و بسط دیده نمیشود.
گسترهٔ معنایی 8: خراسان چونان سبک هنری و موسیقایی؛
در موسیقی تمدنی ایرانی اسلامی، سبک موسیقی بنام موسیقی خراسانی وجود دارد که حتی تا هنوز در هرات زنده است، امروزه هنرمندان هراتی آن را میسرایند، در آن سوی مرز، در خراسان ایران نیز کارهای بزرگ در مورد آن صورت گرفته است. در این مورد از نقاشی بهزاد و مینیاتوری او نیز میتواند به سبک هنری خراسانی تعبیر شود. همچنان هر معماری خراسانی ویژگیهای خاص خود را دارد که اهل فن میتوانند به آن بپردازند.
همچنان یک مقام موسیقی بنام «مقام خراسانی» وجود دارد که متصوفان و عارفان با آن طی سلوک میکردهاند، به عنوان نمونه، دو نمونه از مولانا جلال الدین بلخی رومی و اقبال لاهوری نمونه میآوریم:
طوطیان فلکی جمله شکرخوار شوند
در مقامی که بخندیم بدان سان من و تو
هم در این دم به عراقیم و خراسان من و تو
(دیوان غزلیات مولانا، غزل شماره 2214)
خبر ز شهر سلیمی بده حجازی را
شرار شوق فشان در ضمیر تورانی
ره عراق و خراسان زن ای مقام شناس
ببزم اعجمیان تازه کن غزل خوانی
(دیوان اقبال لاهوری)
گستره معنایی 9: خراسان چونان دنیای اقتصاد و تجارت؛
یک تمدن زمانی، شاخص میشود که ستندردها و سیستم اندازهگیری خاص خود را داشته باشد. در دنیای تجارت و اقتصاد، ستندرهای سیستمهای اندازهگیری، از اصول اساسی بازار و تجارت و اقتصاد است. بدون این استندرها تجارت نمیتواند رونق پیدا کند، بلکه اعتماد تجاری از میان میرود. چنانچه امروزه در جهان از سیستم (MKS) و (CGS) مانند گرام، کیلو گرام و متر و فارنهایت و … استفاده میشود.
خراسان، برای دنیای اقتصاد و تجارت، از خود سنجیدار و ستندردهای اندازه گیری داشته است که به نام « مكاييل خراسان» یاد میشده است.
محمد بن أحمد بن يوسف، أبو عبد الله، الكاتب البلخي الخوارزمي (المتوفى: 387هـ) در کتاب معتبر«مفاتيح العلوم، سیستم اندازه گیری خراسان یا «مکاییل خراسان» را این چنین آورده است:
«الجريب: جریب: اندازهٔ آن در هر شهری قرق میکند و آن عبارت از ده قفیز (زمینی به اندازه یک صد و چهل زراع) و اندازه قفیز نیز متفاوت است. «قفیز» در شهر نیشاپور، هفتاد من است، قفیز برخی از جاهای آن دو من و نصف است. بدین ترتیب یک جریب بیست و پنج من است، در برخی روستاهای آن قفیز یک و نیم من است، بدین گونه جریب پانزده من است، در برخی شهرها برخلاف این به اساس قرار داد خود شان است.
النفنجة: سیستم اندازه گیری مردم بخاری است، و اندازه آن هفتاد و پنج من گندم است.
السمخ: سمخ: اندازه مردم خوارزم و طخارستان است. اندازه آن بیست و چهار من است که دو قفیز میشود.
الغور: غور: اندازهٔ مردم خوارزم است، که عبارت از دوازده سمخ است، غاز به اندازه ده غور است. مردم نسف نیز از میزان غار استفاده میکنند که به اندازه صد قفیز است و هر قفیز نه من و نصف است (مفاتيح العلوم، ص 94).