اغراق نیست، اگر بگویم که کمتر کسی بهسان احمد شاه مسعود در قرنهای متأخر اقبال آنرا داشته است تا راوی گفتمانهای متکثرِ باشد. با آنکه مسعود مسلمانِ میانهرو و نرمخوی بود و پایبندی به قرائتهای میاروانهی اسلامی داشت. اما پسا مرگ وی هر گفتمانِ (اسلامگراها، تکنوکراتها، دمکراتها و سیکولارها و ستمیها…) تلاشورزید تا مسعود را پیوند دهند به گفتمان خودشان. اینکه چه مختصاتِ از وی شخصیت میانگفتمانی و مشترکالفکری ساخته بوده و چه شاخصهای را میتوان در ساختن این وجوه میانگفتمانی مسعود بر شمرد، از نظر نویسنده قرار ذیل اند:
میانهروی دینی: با آنکه مسعود از جامعهای متشددِ مذهبی با خوانشهای سختگیرانه دینی برخاسته بود، اما رویکرد عملگرایانهی وی بیشتر نافی روایات تندروانه و ناقل روایت میانهروانه خوانده میشود. در ابتدا که مسعود به نهضتهای دانشجویی جوانان مسلمان دانشگاه کابل میپیوندد بهشدت در دام تفکر تندروانهای اسلامی فروخورده است. میانهگرایی با گروههای متعددِ فکری را بر سنجههای تندروانه و خوانش دینی آن زمان محک میزند. اما دیرگاهی نمیگذرد، که وی در معرض و کانون جنبشهای دانشجویی (که در قالبهای احزاب) درآمده بودند مبدل میشود. نقطه عطف و راهبردی که در ساختن شخصیت میانهرو-اعتدالگرا از وی نقشبازی میکند. دقیقن برههیست که وی به یکتن از افراد کانونی و مهم مبارزات آزادیخواهانه علیه رژیم وقت مبدل میشود.
با قرار گرفتن مسعود در سویههای فرماندهی و مدیریتی وی با گروهها، افراد، طرز فکرها و مهمتر جهان تازهِ از اندیشهها و ایدولوژیها و جهان بیرون از جغرافیا اندیشه و زیستهای خودش آشنا میشود. این آشنایی رفتهرفته از وی شخصیت چندبعدی و متمایز نسبت بهگذشته (آغاز مبارزات دانشجویی اش ) میسازد. روزها-شبها بهعنوان فرمانده مسوولست که برنامه بریزد و میکانیزمها و روشهای جنگی بیاموزد آموختن این مولفهها مسلمن مستلزم مطالعه آثار نخبگان و نظریهپردازان است. در پهلوی آن با امکانات (رادیو و مجلات) در پی ترصد و پیگیری از اوضاع، نگرشها و برخوردهای جهان غرب-شرق پیرامون جهادیست که وی یکتن از استوانههای ناشکن آنست. این مؤلفهها در کنار مؤلفات دیگر (مطالعه، تعاطی اندیشه، اصطکاک با افراد و گروههای درونی.. ) را از نظر نویسنده می توان عامل سازندهی شخصیت میانهرو از وی خواند.
یکی از مهمترین پدیدههای که در ساختن شخصیت میانهرو و چندبعدی مسعود نقش اساسی داشت، ظهور گروه تندرو «تالب» است. پسا جهاد و دورهی حیات حکومت اسلامی به رهبری شهید پروفسور استاد برهان الدین ربانی، گروهی از سرویسهای استخباراتی غرب، پاکستان و عربستان با زمینهای کنش ناسیونالیستی برخی از رهبران پشتون تراوش کرد که تالب نامگرفت. این گرو با شعارهای میانتهی اسلامی برای مشروعیتبخشیدن خود وارد میدان منازعات قومیشدند؛ اما اهداف چندجانبه استخباراتی غرب را با رهنمای و مددمندی پاکستان و عربها دنبال میکردند. دیر نگذشت این گروه با استفاده از وضعیت چندپارچه و ضعیف حکومت وقت دامن شوم خود بر سایر ولایات گسترانیدند و در برابر حکومت وقت قدعلم کردند. هرچند رهبران درونی این گروه اهداف مشخص قومیشان را دنبال میکردند.
مسعود که خود در نقطه مقابل تالب قرار گرفته بود. از زاویه ایدولوژی همجنس این گروه «تالب» بود. ناچار و بایستی که تفاوتهای ماهوی-باوری خودش در کانتیکست باور مشترک با تالب مشخص میکرد. تالب که آراسته با ایدولوژی خشن و توحشآمیز اسلامی عرضوجود کرد بود و از هیچ جنایت و سفاکیای دریغ نمیکرد. برای تفاوت، اهداف و ماهیت مبارزه اش بایستی، قلمروهای فکری (ولو در بستر دین مشترک) را تعریف میکرد تا مرز میان وی و تالب بهدرستی تفکیک می شد. وی با اتکا با خوانش فقه حنفی و تراث ستبر فرهنگی و استغنای زبان پارسی و مفاخر پربار قلمرو تمدنی و شاخصه و شناسههای حوزهای تمدنی خراسان، در نقطه مخالف تالب (در بستر دین مشترک) تلاش به هویت میانهروانه کرد. این اتکای چندسویهی وی و داعیه و گفتمان شریعتمدارانهی وی را از تالب بهدرستی تفکیک کرد.
التفات به فرهنگ و ادبیات: کمتر کسی پیدا میشود که قول «عملیات برای ادبیات» آمرصاحب را نهشنفته و نه خوانده باشد. از شاخصههای که مسعود را متمایز-مشتاق هر گفتمانِ میسازد توجه و التفات لازم وی در بحبوحهای جنگ-درگیری بهمثابهای بچهای فرهنگ و ادبیات پارسی بهاین پدیدههاست وی شعر میخواند، سلوکیات و مولفات فرهنگی و عرف بر خاسته از آنرا رعایت و پاسداری میکند. در دل ناآرام و آتش داغ جنگ با فرهنگیان پهلو میزند از حافظ، بوعلی، مولانا و خیام… سخن میراند-میشنفد. پیوسته در فرصتهای فارغ از مسوولیت پیگیر اشعار، کتابخوانی و تعامل و تعاطی اندیشه با اهل ادبیات و فرهنگ است. کمتر فرمانده نظامی را میتوان یافت که در اوجنای جنگ و آتش ملتفت و مشتقاق فرهنگ و ادبیات باشد. التفات آنچنانی مسعود بر ادبیات و فرهنگ را میتوان در ساختار زادهای فرهنگی و خانوادهگی وی جستوجو کرد. مسعود در خانواده متمول و اهل آگاهی زادهشده بود، بیگمان کتابهای: حافظ، مثنوی، پندنامهای عطار و شهنامه… را در آوایل کودکی و نوجوانی مطالعه کرده بود. اثر التفات مضاعف به فرهنگ-ادبیات در نهاد مسعود را میتوان از آن دورهها جُست.
اخلاقمداری، کاکه،گی و عیاری: از تمایزات مشهور مسعود با دیگر رهبرها مولفات اخلاقمدار و عیاری و کاکهگی است. بی تردید دوست و دشمن وی بر این شاخصهها نقطهای مشترک میگذارند. نقل است: در دورهای مقاومتاول، مادر هلمندی که پسرش تالب بوده و بهدست نیروهای مقاومت اسیر شده بوده، به پنجشیر نزد آمرصاحب میآید و میگویید: پسرم نزد شما بندی است. وی در پاسخ میگویید: مادر اگر بچهات ملاعمر ام میبود، آزادش میکردم. به زیر دستانش فرمان میدهد، اسیر را رها میکنند. این کاکهگی و عیاری او را یک سر-گردن از دیگران بلند کرده بود. روایت دیگری است که میپردازد: روزی یکتن از مجاهدان انگور میآورد و میان همدیگر تقسیم میکنند و هر یکی سهمشان میخورند، آمر صاحب بعد از خوردن چند دانهی از خوشهانگور متوجه می شود که یک اسیر روسی در بند دارند و سرباز صدا میزند که سهمش میفرستد به اسیر. به همینسان هزارها نمونه و روایتهای دیگر از کاکهگی وی وجود دارد..
اخلاقمداری، هرچند روح اخلاقیات با جنگ منافی است. با اینکه اخلاقیات جنگیام وجود دارد، اما اکثرن در جریان و وقوع جنگ شکسته میشود. جنگ یک پدیدهای چندوجهی و استوار بر مکر، حیله، ترفند و فریب است. که ذاتاً این پدیده ها با اخلاقیات در ستیز اند. مبنای تز اخلاقیات استواری بر دوریگزینی بشر از همین پدیدههاست. که جنگ ذاتاً آنرا با ماهیت ضداخلاقیاش تجویز و امر بدیهی در راستای منافع اش میداند. از اینرو مراد از اخلاقمداد و پایبند آمرصاحب به به این گزارهها، .بیشتر متمرکز بر سویهی اخلاقی فارغ از ساحت جنگ و یا حاشیهای جنگ (رفتار با اسرا…) است. که رد-نشانهی آنرا در مراوده ذاتالبینی و درونیگروهی و فارغ از میادن مبارزه میتوان بهطور گسترده پرداخت. سویهای اخلاقیمدار آمرصاحب زبانزد عاموخاص و دوست و دشمن است.
عاطفهای بلند انسانی: هرازگاهی که جادهِ موسوم به مسعود و ناحیه و کتابی در کشورهای متعدد نامگذاری و نگاشته می شود. سحن از روح عاطفهای بلند-بالای انسانی وی میرود. تا این مقیاس که نویسندهای فرانسوی و شهردار ایران و امریکا و آوازخوان و ورزشکار تاجیک نماد و تصاویر و روح انسانی و عاطفهی بلند وی هرکدام در سطح و امکانی به تصویر می کشند. نویسنده و دکتر ایرانی پیرامونش اشعار چامهسرایان را گردآوری و به تألیف در میآرد. اینها تمامشان ماحصل آن عاطفهی بلند-بالای است که نمودار زندگی آمرصاحب بدان آمیخته و آراییدهشده بود. سخن مشهوری از آمرصاحب در رسانههای دیداری-شنیداری موجود است که میگویید: ما به هیچعنوان طرفدار جنگ، خشونت، بربریت… نیستم، بلکه جنگ و مبارزهای ما از سر ناچاری و ناگزیری است. تا به حق و عدالت و صلح برسیم. این گزاره در نفس خودشان از زاویه معرفشناسانه و جوهری روایتگر عاطفهیست که امری را که خودش بدان از سر نانزیری عملن مبادرت میورزد، ناشی از ماهیتاش مورد نقد قرار میدهد. و هیچ ابای از ملامتی، ملامتگری ندارد.
سیاستمداری: هرازگاهی از مسعود یاد میشود بیگمان در نخست بهعنوان رهبر سیاسی در ذهن تداعی مییابد. این رشتهسازی ذهنی فارغ از و بیربط نیست. باآنکه آمرصاحب مرد آبدیدهای نظامی و جنگی بود. در پهلو سیاستمدار و تناسبفهم سیاسی لایق و مدبری هم بود. او در دلودماغی جنگ به پختهگی سیاسی نیز نایل آمده بود. از مصداقهایی عملیاش، سفر اروپا، درک بافت قومی-مناسبات سیاستهای قومی و چهگونهگی دریافتاش از منطقه و سیاستهای آنها در قبال کشور که بیشترشان با مرگ وی جامه عملپوشانید.
در شرایط حاد جنگی هیچگاهی افت سیاسی را در مقیاس بازدارندهای منافع و اهدافش بهتجربه نهنشست. هرچندی که شماری با به ناپختهگی سیاست وی پیرامون جنگهای داخلی انگشت مینهند. اما ریشههای منازعات داخلی از بیرون و بیشتر از پاکستان در تبانی با پشتونها آب میخورد تا آمر صاحب.
او ستم رواداشتهشده بر اقوام غیرپشتون را بهخوبی درک کرده بود، مناسبات، بافتها، معادلات تعیینکننده و وزنههای سیاسی را میدانست. از همینرو هیچگاهی بهطور آشکار و مخربکننده دست بر سیاستهای قومی و محلهای نزد، الی پایان حیاتش. ثمرهای ناسنجیده و نامطلوب کوبیدن بر طبل قومگرایی و پافشاری بر یک محور خاص را مرتبط بر همهای بدبختیها و سیهروزهای اقوام میدانست. مدبرانه در پی و دنبال راهحل و متوازنسازی احقاق تلفشدهای اقوام میکو شید. شمال-جنوب و شرق و غرب، منطقه و جهان را نیز در تناسب قابیلتش درک کرده بود، نیتخوانی میکرد. از همه که بگذریم او ملت چندپارچه و محلهگرایی تاجیک از نشانی هر گرو و تنظیمی دروش چنبره زده بود. کاری بود کارستان که امروز هیچ مدعی رهبری پسا ۲۲سال، پس از وی چنین قابلیت نتوانسته ایجاد بکند. چهرسد به تمام تاجیکان و چند حزب و مدعی رهبری و فرمانده را جذب و انسجام دهد.
دیگراندیشباوری و انعطافپذیری: مسعود باوجود اینکه از دین و باور مشخص برخوردار است. علیرغم هماندیشان و همساندورهایش نگاه انعطافپذیر بر معادلات و پدیدههای بشری دارد. وقتی از آن پرسان میکنند که نظام آینده کشور پس از ختم جنگ چهگونه خواهد بود. بلافاصله پاسخ می گویید که نظامی برآمده از اراده مردم و برمبنای رأی مردم باشد. در روزگاری به چنین حرفی را میزند که با اسلامگرا های تندرو و میانهرو در همخط و مخالفالجهت مواجهه است. این نگاه انعطافگرایانه وی بهرغم شرایط و موازات وقت به پدیدهی که از دل تمدن غرب بیرونزده و سالها در آن فلاتها بهتجربه گرفتهشده، از آدرس گروهی از مجاهدین و پایبند بر نظام اسلامی، انعطاف و ریسکپذیریست که وی برای آیندهای مطلوب مردمش بهرغم نگاههای حاکم پیرامون اش بهجان خریده است.
ملازمت-همراهی با دیگراندیشان را در راستای منافع مردم و زندگی مسألمتآمیز و برآمده از تکثر ایدولوژیها از مشخصه های دیگر مسعود میتوان برشمرد. از قشر تحصیلکرده به شدت استقبال میکرد و بستر تحصیل هزارانتن را به خارج از کشور به دانشگاههای غربی و شرقی فراهمساخت، جلب و جذب صدها خلقی، کمونیست… و همرسالتباوری با آنها در راستای توسعه و پیشرفت و ترویج آگاهی… از انعطافهای است، ریسکپذیری-مخاطرهآفرینی به دنبال داشت. کار هر کسی نیست که افراد و اشخاص را دور خود جمعکند که سالها با اندیشه و جنس تفکر آنها در سنگر مقابل جنگیده، فامیل و هزاران همسنگر از دست داده. این سعهیصدر را آمرصاحب داشت. صداها دیگراندیش را برای منافع علیای مردمش سوا ز پیشینه-سابقهشان جمعکرد و داعیهاش را با آنها مشترک ساخت. از همینرو امروز راوی هر گفتمانِ است و ناقل حدیث هر آزاده و خِردمندی.
آری! آنچه مسعود را به راوی، روایت هر گفتمان و میانهدار هر اندیشه مبدلساخته است. مختصاتیست که مال مشترک بشری پنداشته میشود. هر بشر باخرد و آگاهی بیگمان خود را دور همین مولفات برمیچیند و بهنوعی راویشان میشود.
میتوان گفت: مسعود درونمایهی مراد مشترکی از اندیشهها گروهها، ایدولوژیها و قرائتهای مرغوب بشریست که هر بشر آگاه و خِردمندی بدان توسل میجویید.