پیوست به گذشته
فروپاشی امارت اسلامی افغانستان با اقدام مسلحانه
طرفداران این سناریو نقش عوامل زیر را برجسته می دانند، ومعتقد اند که در فرجام ” امارت اسلامی افغانستان ” بصورت قهر آمیز سرنگون خواهد گردید. عوامل مؤثر از دید این طائفه عبارت اند از:
1. وجود چند دستگی در صفوف طالبان. تحریک طالبان از یک سو نظر به تعلقات قومی شان دسته بندی می گردند، طالبان پشتون وطالبان غیر پشتون. از سوی دیگرطالبان پشتون به دوقبیله ی کلان منشعب می گردند، پشتون های درانی تبار، وپشتون های غلزائی تبار. درانی ها به صورت عمده در ولایات جنوب غرب افغانستان مانند قندهار، هلمند، ارزگان وزابل زندگی می کنند. درحالی که جنوب کشور، ولایات مانند خوست، پکتیا، پکتیکا وغزنی محل بود وباش غلزایی ها می باشد. درحال حاضر هیبت الله به عنوان امیر المؤمنین که از قبیله ی نورزایی می باشد، طالبان درانی تبار را رهبری می دارد. وسراج الدین حقانی، که به قوم جدران تعلق می رساند، وبه خانواده ی مولوی جلال الدین حقانی یکی از فرماندهان مشهور دوران جهاد پیوند دارد ودر رأس طالبان غلزایی تبار قراردارد. درانی ها در وزارت خانه دفاع وغلزایی ها در وزارت امور داخله از نفوذ بیشتر برخوردار می باشند. از سراج الدین حقانی به عنوان خلیفه صاحب یاد می شود که خود نوعی رقابت با هیبت الله را باز تاب می دهد.
گزارش های متواتر حاکی از آن است که سردسته های طالبان غیر پشتون که در ولایات شمال وشمال شرق افغانستان مستقر اند از وضعیت ناراض بوده وبسیاری از آن ها بخاطر همکاری شان از تحریک طالبان نادم وپشیمان می باشند. این اشخاص در مراتب متفاوت با جبهه ی مقاومت ملی افغانستان در ارتباط می باشند. دسته بندی در درون تحریک طالبان وجود داشت، اما حمایت گر خارجی وجود نداشت گفتگوی سراج الدین حقانی با مامورین امریکا در امارات متحده عربی خبر از این حمایت می دهند. مامورین امریکایی در گفتگوهای قطر، روی ملاعبدالغنی برادر انگشت می نهادند از وی بحیث یک شخص وطن دوست و مورد اعتماد یاد می کردند. زلمی خلیل زاد باری گفت؛ ملابرادر به اثر درخواست جانب امریکا از زندان کراچی رهایی یافت وشخص ملابرادر به این حقیقت آگاهی دارد. زمانی امرکایی ها، از جایزه ی که بر سرحقانی تعیین کرده بودند می گذرند از او بحیث یک طرف پذیرایی می دارند وقرار گزارش ها به او وعده ی همکاری در صف بندی های درونی می دهند، این خبر درز میان تحریک طالبان را عریض تر می کند.
2. حمایت گسترده ه ای امارت اسلامی افغانستان از گروه هائی افراطی ورزمنده ی کشورهای منطقه همسایه ها را روزی به ستوه خواهد آورد وسیاست منفعلانه ی آن ها را به سیاست فعال وجدی بدل خواهد کرد، به ویژه دولت پاکستان که در حال حاضردر سطح رسانه ای از تحریحک طالبان شاکی می باشد. در صورت دوام سیاست های خصمانه ی طالبان، آن روز دور نخواهد بود که برای دفاع از امنیت خود پاکستان تحریک طالبان را زیر فشار قرار دهد. آن چه تا امروز از پاکستان در قبال سیاست های تحریک طالبان به مشاهده رسیده، اظهار نا رضایتی رسانه ای، راه اندازی حمله های محدود وکوتاه مدت در مناطق مرزی میان دوکشور، تماس با سران دسته های مخالف تحریک طالبان ایجاد مراکز آموزشی برای مخالفان طالبان می باشد، تأخیر دولت پاکستان در امر پشتیبانی فعال از مخالفان طالبان در افغانستان، این حقیقت را بازگو می دارد، که تا هنوز طرفداران تحریک طالبان در درون دولت پاکستان در رده های بلند تصمیم گیری قرار دارند وجلو هرگونه اقدام عملی را در برابر تحریک طالبان گرفته اند.
3. گروه های مخالف مسلح تحریک طالبان، در درون افغانستان نه تنها خود را در مدت سه سال پسین حفظ کرده اند،فراتر از آن، مناسبات شان را با مردم عامه تقویت نموده واز نظر ساحه ی جنگی، میدان خود را فراخ کرده اند که در نتیجه، مقاومت از حالت منطقوی بیرون شده وبه سراسر کشور گسترش یافته است. هم چنان گسترش ساحه ی جنگ، موجب شده تا در گیری ها از حالت تقابل قومی وزبانی خارج گردیده وحالت ملی وسراسر ی را بخود پیدا کند. در آغاز این نارضایتی به فارسی زبان های که در پنجشیر واطراف آن ، زندگی می کردند، نسبت داده می شد اما حالا دامنه ی این مقاومت از نورستان به هرات وبادغیس کشیده شده است که شامل اقوام ومناطق مختلف می گردد.
4. دسته های رزمی قبل از آن که در میدان رزم شکست بخورند ویا سلاح خود را برزمین نهند، اراده ی شان تغییر می خورد. وقتی افراد طالبان می بینند که سران شان با دولت امریکا روابط حسنه برقرار کرده اند، خاطرات سال های گذشته ی شان را به یاد می آورند، و از کرده ی خود پشیمان می گردند. سیاست های تبعیض آمیز اداره موسوم به امارت اسلامی افغانستان، منسوبین طالبان را نسبت به شعارهای اسلامی وعدالت خواهانه ی آن گروه بی باور می سازد. فقر، بیکاری، فساد وتهدید گسترده در هر اجتماعی نارضایتی شکل می دهد وزمینه ی مخالفت با گونه های مختلف را مساعد می سازد، چیزی که تحریک طالبان در سه سال اخیر، با قدرت تمام انجام دادند. لب کلام این که، به باور طرفداران این نظریه تحریک طالبان گروهی نیستند، که به نیازهای مردم مانند غذا،بهداشت،تعلیم وتربیت وآزادی های مدنی اعتنا نمایند.
طرفداران این سناریو، معتقد اند که زمانی این سناریو تحقق می پذیرد که حلقه ی اتصال میان نا رضایتی های داخلی طالبان، وحمانت های بیرونی ایجاد گردد واین شکل دهی این حلقه در گام نخست بوسیله ی پاکستان اجرایی به نظر می رسد زیرا موج خشم دولت مردان پاکستان رو به فزونی است از سوئی هم تماس های مامورین پاکستانی با رده های نظامی وسیاسی افغانستان عملیاتی شده است.
تشکیل دولت فراگیر با حمایت جامعه ی جهانی
سومین سناریو اختصاص دارد به تشکیل دولت فراگیر با پادرمیانی جامعه ی جهانی. آن عده کسانی که به موفقیت این سناریو دل بسته اند، روی موارد زیر استناد می جویند:
1. توافقنامه ی دوحه میان امریکا وتحریک طالبان حاوی دو نکته اساسی بود. نکته ی اول، خروج عساکر امریکایی از افغانستان ونکته ی دوم، تشکیل دولت فراگیر دراین کشور. قوای امریکایی خاک افغانستان را ترک گفت، اما تحریک طالبان اجازه ندادند تا دولت فراگیر در افغاسنتان شکل بگیرد. این مسأله باعث بدنامی وآبروریزی امریکا در سطح جهانی گردید ودر درون امریکا، حزب جمهوری خواه آن کشور بارها جوبایدن را بخاطر خروج بی برنامه اش از افغانستان به باد ملامت گرفت.
تحلیل گران سیاسی بشدت از چنین رویدادی انتقاد بعمل آورده، وتاکید کردند که خروج بی حساب وکتاب سربازان امریکایی از افغانستان، گروه های تندرو را در سطح جهانی جرأت بخشید. در مقابل جناح های طرفدار دموکراسی وحقوق بشر غربی را تضعیف وسرافگنده کرد، بنا بر این دولت امریکا، هرچند نه با جدیت تمام، اما با پیوستگی داعیه ی تشکیل دولت فراگیر را در افغانستان دنبال نموده است.
2. شورای امنیت ملل متحد در ( 2023) قطعنامه ی صادر کرد که در آن از تشکیل دولت فراگیر در افغانستان یاد شده وسازمان ملل را موظف کرده است تا این مسأله را دنبال بدارد. زمانی که قدرت های بزرگ جهانی در موردی متحد می شوند، شانس تحقق آن امر، بشدت بالا می رود ونمی توان به ساده گی از کنار آن رد شد.
3. میان کشورهای مختلف جهانی ودولت های منطقه در امر تشکیل دولت فراگیر اجماع نسبی وجود دارد. نسبی بدین معنا که در چگونگی آن اختلاف نظر میان دول غربی وکشورهای منطقه دیده می شود اما در اصل وکلیت توافق همگانی دیده می شود.
4. شماری از سیاست مداران سرشناس افغانستان مانند حامد کرزی، دکتر عبدالله به چنین راه حلی امید بسته اند. شورای عالی مقاومت افغانستان که متشکل از شماری از چهره های سیاسی مانند استاد سیاف، عطا محمد نور، دوستم وحاجی محمد محقق، ….. می باشد، روی حل وآمدن تغییر از طریق مسالمت آمیز تاکید می ورزند. محمد حنیف اتمر که در گذشته رهبری حزب ” حق وعدالت “را بعهده داشت، از سرنگونی دولت جمهوری ،اقدام مسلحانه در برابر ” امارت اسلامی افغانستان ” را در مغایرت با منافع ملی افغانستان دانسته، وروی تغییر سیاسی با وساطت جامعه ی جهانی اصرار دارد.
5. با توجه به شناختی که نویسنده از سران تحریک طالبان دارد، واین شناخت در جریان گفتگوهای قطرمیان هیأت دولت افغانستان وهیأت تحریک طالبان حاصل شد، احتمال زیادی دارد که شماری از سران طالبان دشواری دولت داری را درک کرده باشند، وراه حل را در تشکیل دولت فراگیر بدانند. دولتی با وساطت جامعه جهانی که در آینده از لحاظ سیاسی واقتصادی آن دولت را پشتیبانی نمایند.
6. جبهه ی مقاومت ملی افغانستان وجبهه ی آزادی افغانستان که در حال حاضر دارای نیروه های رزمی اند، جنگ را از روی ناگزیری در پیش گرفته اند، هرگاه اهداف اساسی آن ها از طریق مسالمت آمیز قابل دسترس شود، انتخاب نخست شان صلح ومذاکره می باشد.
موارد یاد شده، گویای آن است که این سناریو از بستر وسیع جهانی، منطقوی وداخلی برخوردار می باشد. گرفتاری های روسیه در اوکراین، ایران در خاورمیانه، حکم می کند که این دو کشورنیز در حد توان از این سناریو حمایت بدارند، مشروط براین که نباید حاصل آن دولتی وابسته به امریکا وغرب بوده باشد. عمده ترین نقدی که براین سناریو وارد می شود، دو تا است، نخست این که میان امریکا ومتحدانش از یک سو وکشورهای منطقه از سوی دیگر بر سرمعنا وچگونگی ” دولت فراگیر” اختلاف نظر وجود دارد وبعید است که این ها بتوانند بر اصل این اختلاف فایق آیند. دوم این که، جنگجویان طالبان از پس معنای دولت داری ورسیدگی به نیاز مندی های مردم برنمی آیند، آن ها هرگز خود را خادم مردم نمی شمارند، برعکس مردم را مدیون خود می دانند، لذا تا می توانند به حکومت داری دلخوه شان ادامه می دهند تا زمانی که با مقاومت مسلحانه وسرسخت مواجه گردند.
تجزیه افغانستان
آن عده کسانی که به تجزیه ی افغانستان دل بسته اند، روی سه نکته تمسک می جویند، و آن نکات عبارت اند از :
1. برتری جویی وتمامیت خواهی پشتون ها در افغانستان که به باور اقوام دیگر تیره روزی وبدبختی دوام دار این کشور را بار آورده است.
2. فقدان هویت مشترک ملی، از رهگذر ذهنی مانع اتحاد همبستگی در گذشته هم میان باشنده های افغانستان بوده با درگیری های دهه های پسین، رو به افزایش نهاده است. در بسیاری از کشورها، نبود احساس مشترک ملی موجب جدایی وتجزیه گردیده است. در حالی که در میان روشنفکران این کشور، این احساس تا حدودی تبارز یافته است.
3. باری ” جوبایدن ” در مقام معاون ریاست جمهوری امریکا شکوه آمیز گفت، افغانستان قابلیت انسجام ومتحد شدن را ندارد وباید به چند پارچه تقسیم گردد. این سخن برای آن عده افرادی که غرب را مرکز تصمیم گیری های جهانی می پندارند، یک سوژه شده است وبا کوبیدن برطبل جدایی طلبی به گونه ی خود را روشنفکر ومتمدن (!) نیز جلوه می دهند. در ادامه ی این بحث، در تازه ترین مورد، پس از فعال شدن تحریک طالبان پاکستان، یک روزنامه نگار پاکستانی در روزنامه ” مشرق بیدار ” نوشت، افغانستان به مرکز نا امنی منطقه تبدیل کرده، راه حل آن است که به چند حصه تقسیم گردد. این روزنامه نویس، قومیت را اساس قرارداده وتصریح داشت، که پشتون های افغانستان دارای 13 میلیون نفوس اند، باید به 45 میلیون پشتون پاکستانی بپیوندند. همین گونه پارسی زبان ها به ایران ملحق شده وآن هایی که به زبان های ترکی صحبت می کنند، انتخاب شان ازبکستان می باشد، تحلیل ابتدایی از چنین گزارشی تهدیدی در برابر تحریک طالبان افغانستان می باشد، که گویا مقاله نویس گفته است، که خیال تجزیه پاکستان را نداشته باشید، اگر قرار است، کشوری تجزیه گردد، آن افغانستان خواهد بود. اما همین تبصره برای هواداران تجزیه ی افغانستان، استناد دیگری بدست داده تا سناریوی تجزیه این کشوررا جدی وانمود سازند. درمقابل منتقدین این سناریو ،موانع چندی رابر می شمارند، که عبور از آن ها دشوار خواهد بود، زیرا ؛
1. کشورهای منطقه مخالف تجزیه ی افغانستان می باشند، زیرا فکر می کنند که تجزیه ی افغانستان، تجزیه طلبی را در درون ها نیز تقویت می دارد. پاکستان وایران تا حدی شدید با این امر مخالف می باشند، تنها روسیه تمایلاتی درگذشته در این راستا از خود نشان داده است. آن گاه که اتحاد شوروی مستقر بود، همزمان با خروج عساکر آن کشورازافغانستان، مسکو طرح تجزیه افغانستان را به دوقسمت شمال وجنوب با احمد شاه مسعود )۱۳۶۷) مطرح داشت که از جانب احمد شاه مسعود رد گردید. بار دوم رئیس ستاد ارتش روسیه ( 1380) در مذاکرات دوشنبه این مساله را با فهیم خان پیشکش داشت ودر پاسخ فهیم آن جمله ی معروف وتاریخی خود را گفت: ” برای من لاجورد بدخشان وریگ هلمند یکی است وهرگز نمی توانم میان این دو تفاوت ایجاد کنم “.
2. میان اقوام افغانستان درهم تنیدگی فراوانی وجود دارد، اقوام مختلف سال ها در کنار هم زیسته اند، جدا کردن آن ها کار آسانی نیست. پیوند های اجتماعی در موارد زیادی در تقابل با دیدگاه روشنفکران تجزیه طلب قرار دارد.
3. طبقه روشنفکر وتحصیل کرده ی متعلق به اقوام غیر پشتون نیز در این مورد متفق نیستند، زیرا آن ها دارای مخرج مشترکی نمی باشند وهمه واقف اند که جدایی از قوم پشتون، به تنهایی نمی تواند، امنیت وثبات را قایم سازد، جنگ های دهه ی هفتاد را بخاطر می آورند، که چطور تاجیک، هزاره، ازبیک به جان هم افتادند تا توانستند از یکدیگرکشتند وخمی هم به ابرو نیاوردند. از این رو جدایی از قوم پشتون، درگیری های دیگری را میان اقوام غیر پشتون باعث خواهد گردید، بدین ترتیب تجزیه طلبی را بی معنا سازد.
4. منتقدان بدین باوراند، اگر قرار باشد، افغانستان تجزیه گردد، این کشور به دوحصه تقسیم نمی شود، به چندین حصه میان همسایه ها تقسیم می گردد، که این خود معضلات سیاسی، فرهنگی واقتصادی عدیده ای را در پی دارد ،به این مشکلات سیاستمداران افغانستان ملتفت می باشند، از این رو به تجزیه کشور راضی نیستند.
5. در قرن بیستم وسیلهای اخیر تجزیه ی کشورها با توسل به وسایل قهریه شکل گرفته است، تا هنوز دیده نشده که با صدور اعلامیه های رسانه ی و راه اندازی نشست های خبری، کشوری تجزیه شده باشد. دو جریان فعال که دارای نیروی نظامی می باشند، مانند جبهه ی مقاومت ملی افغانستان وجبهه ی آزادی افغانستان مخالف تجزیه می باشند. ازاین رو تمایلات شمار محدودی از روشنفکران بعید است، بتواند جامه ی عمل به تن کند.
بنا براین، هیچ یک از سناریوها را به صورت مطلق نمی توان رد کرد ونادیده گرفت، ولی با درنظر داشت محیط ملی ومنطقوی، امکان تجزیه ی افغانستان در وضعیت کنونی بعید به نظر می آید.
نتیجه
نویسنده بدین باوراست، که از میان سناریوهای چهارگانه سناریوی تشکیل حکومت فراگیر با وساطت جامعه جهانی در درجه ی بالاتری قراردارد. فشارهای نظامی که بوسیله جبهه ی مقاومت ملی افغانستان روی تحریک طالبان وارد می آید، در مخالفت با این سناریوبوده نمی تواند، بلکه از یک سوی دیگر به مساعی جامعه ی جهانی یاری می رساند. وآن عده کسانی که براختلاف نظرمیان امریکا وقدرت های منطقه نگرانی دارند، با توافق روی یک افغانستان بی طرف وغیر جانبدار، مشکل برداشته خواهد شد. واین چیزی است که هم اعتبار از دست رفته ودرهم ریخته ی امریکا را اعاده می نماید، وهم کشور های منطقه با تشکیل دولتی بی طرف، احساس راحت خواهند کرد.